نیهیلیسم

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ انگاری بر در می کوبد! این معضل و بیماری قرن بیست و بیست و یک ویروسی مهلک و شفا بخش است که میهمان بشر معاصر شده ! انسانی که بر هر دری می کوبد برای ذره ای معنویت و تخلیه روح و روان خویش !
باری این جملات بالا از بزرگترین فیلسوف معاصر [ فردریش نیچه ] است که در عنفوان جوانی در کتاب [انسان عاصی] نوشته شد و به خاطر نوشتن همین کتاب برای تمام عمر از تدریس و آموزش در تمامی دانشگاه ها و موئسسات آموزشی محروم شد!

پوچ‌گرایی یا نیهیلیسم (برگرفته از nihil لاتین به معنای هیچ) یک فلسفه شک‌گرا است که در قرن ۱۹ روسیه و در اوایل دوران حکومت الکساندر دوم به وجود آمد و گسترش یافت. انکار حضور هدایت قدسی، یعنی نیهیلیسم.

در ترجمه تحت اللفظی باید گفت هیچ انگاری. در فارسی، مترجمان دهة 40 و 50 که خیلی هم اهل فلسفه نبودند، گاهی اوقات در ترجمه برخی واژه­ها، معادل گذاری­هایی می­کردند که گرچه با اصل مطلب بی­ربط نبودند، اما بیان دقیق یک واژه یا تعبیر هم نبودند.
نیهیلیسم هم با این مشکل روبرو بود. نیهیلیسم را پوچ انگاری یا یأس انگاری اخلاقی ترجمه کردند. این دو واژه از نتایج و توابع مرحله­ای از نیهیلیسم است؛ اما معادل اصل نیهیلیسم نیست. یعنی اگر نیهیلیسم را چه از منظر لغوی و چه از منظر فلسفی مورد بررسي قرار دهيم، به معنای صرف پوچ­انگاری نیست. البته در مرحله­ای از مراحل نسبت نیهیلیسم، پوچ­انگاری ظهور مي‌كند و حاکم می­شود، ولی در تاریخ، نیهیلیست­هایی هم بودند که با اراده نفی عجیب و غریبی عمل می­کردند، اما پوچ­انگار نبودند.
اولین بار ایوان تورگینف بود که در رمان مشهور پدران و پسران این واژه را از طریق شخصیت بازاروفِ نیهلیست مشهور کرد. تورگینف از اولین کسانی است که به طرح و ترسیم چهرة نیست‌انگاری می­پردازد. او در آن کتابش، شخصیتی نیست‌انگار و نیهیلیست خلق می­کند، اما به هیچ عنوان پوچ‌انگار نیست. نیست‌انگاري وقتی بسط و گسترش پیدا کند، در مرتبه­ای از مراحل گسترش خود، پوچ انگاری را هم ظاهر می­کند. نیهیلیسم پست مدرن که نیچه نمایندة آن است، نیهیلیسم پوچ انگار است؛ اما نیهیلیسم معادل پوچ انگاری نیست.
نیهیلیسم به قول نیچه در تمامی زمان ها در نزد همه اقشار اجتماع وجود داشته است و جمله معروف نیچه در این باره چنین است:[ ویروس پوچ گرایی هنگامی متولد شد که نخستین انسان برای اولین بار دست به خودکشی زد !!!! ]و چه بسیار زیبا و پر محتوا سخنی است که فیلسوف آلمانی تبار می گوید. بله در واقع همین طور هم هست. نخستین انسانی که برای اولین بار در دنیا دست به خود کشی زد بذر هیچ انگاری را آفرید و آن را در سرتاسر جهان پخش کرد. این بدین معناست که هیچ انگاری یک مکتب و جریان خاصی نیست که مربوط به دوره خاصی باشدو نیچه از زمانی بذرش را در جهان پخش شده می یابد که زمانیست نا معلوم که بر ما پوشیده است زیرا که نمی دانیم اولین انسانی که برای نخستین بار دست به خودکشی زده در چه دورانی می زیسته است ؟؟؟؟پس از این سخن پر مغز در می یابیم که هیچ انگاری در همه زمان ها وجود داشته است و مربوط به دیروز و امروز و فردا است. اما بر طبق عادتی که غرب را بدان واداشته است که از هر چیزی تئوری و نظریه صادر کنند این امر را هم چونان مکتبی در زمانی مشخص و خاص به ثبت رسانیده اند .

داستایوفسکی در صحبت از نیست انگاری می­گوید: راه نجات از نیست انگاری، ایمان دینی است. در کتاب برادران کارامازوف که نمایندگان سه سبک و سه نوع زندگی و تفکر هستند، برادری که عروج مسیحی را در پیش می­گیرد، از نیهیلیسم رهایی می­یابد.
این تفکر از اساس با تمام اشکال زیبایی‌گرایی مخالفت می‌کند و طرفدار کاربردگرایی و منطق‌گرایی علمی است. پوچ‌گرایی بیانگر فرم خامی از مثبت‌گرایی و مادی‌گرایی است، انقلابی علیه نظم برپای اجتماعی و مخالفت با تمامی منابع قدرت ناشی از حکومت، کلیسا یا خانواده. پایه این تفکر هیچ چیز جز حقایق علمی نیست. علم حل کننده تمام مشکلات اجتماعی محسوب می‌شود. پوچ‌گرایی شیطان را ناشی از یک چیز که بی‌تفاوتی است می‌داند و علم را تنها مقابله کننده با آن می‌داند. از آنجا که پوچ‌گرایان منکر وجود ماهیت دوگانه شامل جسم و روح برای انسان بودند مورد حمله‌های خشنی از طرف قدرت کلیسا قرار می‌گرفتند. از طرفی به علت مورد پرسش قرار دادن سیاست حق الهی وارد دعوای مشابهی با قدرتهای سکولار شدند. از طرف دیگر با رد نسبتها و ارتباطات فامیلی اجتماعی، درگیری میان پدران و پسران به وجود آمد.
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
انواع نیهیلیسم:
۱- نیهیلیسم در دوره فقر
۲- نیهیلیسم در دوره رفاه
۳- نیهیلیسم ضد انسان گرایی [ anti humanity ]
در نوع اول و دوم با یک نوع نیهیلیسم و هیچ انگاری اجتماعی مواجه ایم که جنبه روانی قضیه اهمیت و ارزش دارد و دو نوع اول از نمونه های پیش پا افتاده ی این مکتب هستند که در تمامی زمان های بشر نیز وجود داشته است. اما چیزی که حایز اهمیت است نوع سوم این دسته است که در واقع ا صلیت و اساس آن را تشکیل می دهد. نیهیلیسم ضد خرد گرایی و ضد انسان گرایی است. که در زمان معاصر و با شکل گرفتن این همه مکتب مختلف و ماشینیزم بر انسان چیره شده و همچون ماری به دور گردن انسان چنبره زده است و رهایش نمی کند. انسان معاصر که به کرات و به بهترین وجه ممکن در آثار بزرگانی هم چون ( کافکا ) ( موزیل ) ( بکت ) ( جیمز جویس ) ( ویرجینیا وولف ) ( ژان پل سارتر ) ( مارسل پروست ) و دیگر نویسندگان نشان داده شده است. ضد قهرمانی چون ( گره گوار سامسا ) در رمان ( مسخ ) اثر فرانتس کافکا و یا ( سیزیف ) از ( آلبر کامو ) و . . . که قهرمانان امروز بشریت می باشند همه به یک نوع بیماری مزمن و افسردگی لا علاج گرفتار آمده اند که نتیجه دو جنگ جهانی و گذار از این همه مکتب و راه و روش مختلف است. این نیهیلیسم و هیچ انگاری نمونه سوم است که در واقع شفا بخش است !

مراحل نیهیلیسم:
پیدایش وکمال مکتب پوچ گرایی در جهان غرب,سه مرحله داشته است:
1. نیهیلیسم نسبی
2. نیهیلیسم مطلق
3. نیهیلیسم سازنده(انتقال از نفی گرایی به مرحله ای جدید).

عوامل گرایش به نیهیلیسم:
عوامل زیادی موجب گرایش انسان به نفی همه ارزشهای دینی,عقلی وعلمی یا پذیرش فلسفه پوچی می شوند که برخی از آنها عبارتند از:
1. معمای آفرینش.
2. راز مرگ.
3. شک.
4. شکست در هدفگیری ها.
5. ماده گرایی.
6. نظام سلطه.
عوامل تشدید پوچ گرایی:
الف) کاهش ارزش انسانی
ب) هیولای ابزار
ج)روش خشک کارخانه ای(ماشینیسم)
همه این عوامل,به علاوه بی پناهی انسان ها,تشدید کننده های پوچ گرایی در زمان حاضرهستند وانسان را به یِِأس از تمام پناهگاهها کشانده اند.
نیهیلیسم در هنرهای هفت گانه:
نیهیلیسمی که نیچه و کامو از آن سخن می گویند بیماری مزمنی است که در هفت هنر سرایت کرده به طوری که اگر بخواهیم رد پای این بیماری را در هنرهای هفتگانه بیابیم با چنین جدولی مواجه ایم :
۱- نقاشی = [ نقاشی آبستره و انتزاعی ]
۲- تئاتر = [ تئاتر ابزورد و فرم های وابسته ]
۳- رقص = [ میکینیکال و آنتی کورگو گرافی ]
۴- معماری و مجسمه سازی = [ آبستره و اکسپرسیونیسم انتزاعی ]
۵- موسیقی = [ موسیقی متال و مینی مالیستی - دوده کافونیک ]
۶- عکاسی = [ فرم های وابسته به پست مدرن ]
۷- سینما = [ نئورالیسم ایتالیا و سوررئالیسم فرانسه ]
در واقع این هنرهای هفتگانه چنین که ذکر آن رفت دچار نیهیلیسم و هیچ انگاری شده اند.

 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون میشم اگه این مقاله از نظر فلسفی یا تاریخی اشکالی داره بهم بگین و همینطور نظرات شخصیتون رو.میخوام به عنوان تحقیق ارائه بدم و دلم میخواد از هر لحاظ بی نقص باشه پس به کمکتون احتیاج دارم
 

Lord HellisH

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
 

Fo.Roo.GH

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببخشید ...فونتش خیلی ریز نیست؟چشام کور شد رفیق...
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعنی حتی ارزش نداشت یه بار از روش بخونید؟!خوب من گفتم راجع بهش نظر بدین نگفتم که نظرتون راجع به سایز فونت چیه؟!
 

Fo.Roo.GH

عضو جدید
کاربر ممتاز
یعنی حتی ارزش نداشت یه بار از روش بخونید؟!خوب من گفتم راجع بهش نظر بدین نگفتم که نظرتون راجع به سایز فونت چیه؟!
خوب عزیزم فکر نمیکنی ربط داشته باشه؟من به خاطر ریزی نتونستم کامل بخونم
 

mojtaba_81

عضو جدید
انواع نیهیلیسم:
۱- نیهیلیسمدر دورهفقر
۲- نیهیلیسمدر دورهرفاه
۳- نیهیلیسمضد انسان گرایی [ anti humanity ]
در نوع اول و دوم با یک نوعنیهیلیسمو هیچانگاری اجتماعی مواجه ایم که جنبه روانی قضیه اهمیت و ارزش دارد و دو نوع اول ازنمونه های پیش پا افتاده ی این مکتب هستند که در تمامی زمان های بشر نیز وجود داشتهاست. اما چیزی که حایز اهمیت است نوع سوم این دسته است که در واقع ا صلیت و اساس آنرا تشکیل می دهد. نیهیلیسمضد خرد گرایی و ضد انسانگرایی است. که در زمان معاصر و با شکل گرفتن این همه مکتب مختلف و ماشینیزم برانسان چیره شده و همچون ماری به دور گردن انسان چنبره زده است و رهایش نمی کند. انسان معاصر که به کرات و به بهترین وجه ممکن در آثار بزرگانی هم چون ( کافکا ) ( موزیل ) ( بکت ) ( جیمز جویس ) ( ویرجینیا وولف ) ( ژان پل سارتر ) ( مارسل پروست ) و دیگر نویسندگان نشان داده شده است. ضد قهرمانی چون ( گره گوار سامسا ) در رمان ( مسخ ) اثر فرانتس کافکا و یا ( سیزیف ) از ( آلبر کامو ) و . . . که قهرمانان امروزبشریت می باشند همه به یک نوع بیماری مزمن و افسردگی لا علاج گرفتار آمده اند کهنتیجه دو جنگ جهانی و گذار از این همه مکتب و راه و روش مختلف است. ایننیهیلیسمو هیچ انگاری نمونه سوم است که در واقع شفا بخشاست !

مراحل نیهیلیسم:
پیدایش وکمال مکتب پوچ گرایی در جهان غرب,سه مرحله داشته است:
1. نیهیلیسم نسبی
2. نیهیلیسم مطلق
3. نیهیلیسم سازنده(انتقال از نفی گرایی به مرحله ای جدید).

عوامل گرایش به نیهیلیسم:
عوامل زیادی موجب گرایش انسان به نفی همه ارزشهای دینی,عقلی وعلمی یا پذیرش فلسفه پوچی می شوند که برخی از آنها عبارتند از:
1. معمای آفرینش.
2. راز مرگ.
3. شک.
4. شکست در هدفگیری ها.
5. ماده گرایی.
6. نظام سلطه.
عوامل تشدید پوچ گرایی:
الف) کاهش ارزش انسانی
ب) هیولای ابزار
ج)روش خشک کارخانه ای(ماشینیسم)
همه این عوامل,به علاوه بی پناهی انسان ها,تشدید کننده های پوچ گرایی در زمان حاضرهستند وانسان را به یِِأس از تمام پناهگاهها کشانده اند.
نیهیلیسم در هنرهای هفت گانه:

<FONT face=Arial>نیهیلیسمی که نیچه و کامو%
 
آخرین ویرایش:

memareiram

عضو جدید
هیچ انگاری بر درمی کوبد! این معضل و بیماری قرن بیست و بیست و یک ویروسی مهلک و شفا بخش است کهمیهمان بشر معاصر شده ! انسانی که بر هر دری می کوبد برای ذره ای معنویت و تخلیهروح و روان خویش !
باری این جملاتبالا از بزرگترین فیلسوف معاصر [ فردریش نیچه ] است که در عنفوان جوانی در کتاب [انسان عاصی] نوشته شد و به خاطر نوشتن همین کتاب برای تمام عمر از تدریس و آموزشدر تمامی دانشگاه ها و موئسسات آموزشی محروم شد!

پوچ‌گرایی یا نیهیلیسم (برگرفته از nihil لاتین به معنای هیچ) یک فلسفه شک‌گرا است که در قرن ۱۹ روسیه و در اوایل دوران حکومت الکساندر دوم به وجود آمد و گسترش یافت.انکار حضور هدایت قدسی، یعنی نیهیلیسم.

در ترجمه تحت اللفظی باید گفت هیچ انگاری. در فارسی، مترجمان دهة 40 و 50 که خیلی هم اهل فلسفه نبودند، گاهی اوقات در ترجمه برخی واژه­ها، معادل گذاری­هایی می­کردند که گرچه با اصل مطلب بی­ربط نبودند، اما بیان دقیق یک واژه یا تعبیر هم نبودند.
نیهیلیسم هم با این مشکل روبرو بود. نیهیلیسم را پوچ انگاری یا یأس انگاری اخلاقی ترجمه کردند. این دو واژه از نتایج و توابع مرحله­ای از نیهیلیسم است؛ اما معادل اصل نیهیلیسم نیست. یعنی اگر نیهیلیسم را چه از منظر لغوی و چه از منظر فلسفی مورد بررسي قرار دهيم، به معنای صرف پوچ­انگاری نیست. البته در مرحله­ای از مراحل نسبت نیهیلیسم، پوچ­انگاری ظهور مي‌كند و حاکم می­شود، ولی در تاریخ، نیهیلیست­هایی هم بودند که با اراده نفی عجیب و غریبی عمل می­کردند، اما پوچ­انگار نبودند.
اولین بار ایوان تورگینف بود که در رمان مشهور پدران و پسران این واژه را از طریق شخصیت بازاروفِ نیهلیست مشهور کرد.تورگینف از اولین کسانی است که به طرح و ترسیم چهرة نیست‌انگاری می­پردازد. او در آن کتابش، شخصیتی نیست‌انگار و نیهیلیست خلق می­کند، اما به هیچ عنوان پوچ‌انگار نیست. نیست‌انگاري وقتی بسط و گسترش پیدا کند، در مرتبه­ای از مراحل گسترش خود، پوچ انگاری را هم ظاهر می­کند. نیهیلیسم پست مدرن که نیچه نمایندة آن است، نیهیلیسم پوچ انگار است؛ اما نیهیلیسم معادل پوچ انگاری نیست.
نیهیلیسمبه قول نیچه در تمامی زمان هادر نزد همه اقشار اجتماع وجود داشته است و جمله معروف نیچه در این باره چنین است:[ ویروس پوچ گرایی هنگامی متولد شد که نخستین انسان برای اولین بار دست به خودکشی زد !!!! ]و چه بسیار زیبا و پر محتوا سخنی است که فیلسوف آلمانی تبار می گوید. بلهدر واقع همین طور هم هست. نخستین انسانی که برای اولین بار در دنیا دست به خود کشیزد بذر هیچ انگاری را آفرید و آن را در سرتاسر جهان پخش کرد. این بدین معناست کههیچ انگاری یک مکتب و جریان خاصی نیست که مربوط به دوره خاصی باشدو نیچه از زمانیبذرش را در جهان پخش شده می یابد که زمانیست نا معلوم که بر ما پوشیده است زیرا کهنمی دانیم اولین انسانی که برای نخستین بار دست به خودکشی زده در چه دورانی میزیسته است ؟؟؟؟پس از این سخن پر مغز در می یابیم که هیچ انگاری در همه زمان ها وجودداشته است و مربوط به دیروز و امروز و فردا است. اما بر طبق عادتی که غرب را بدانواداشته است که از هر چیزی تئوری و نظریه صادر کنند این امر را هم چونان مکتبی درزمانی مشخص و خاص به ثبت رسانیده اند .

داستایوفسکی در صحبت از نیست انگاری می­گوید: راه نجات از نیست انگاری، ایمان دینی است. در کتاب برادران کارامازوف که نمایندگان سه سبک و سه نوع زندگی و تفکر هستند، برادری که عروج مسیحی را در پیش می­گیرد، از نیهیلیسم رهایی می­یابد.
این تفکر از اساس با تمام اشکال زیبایی‌گرایی مخالفت می‌کند و طرفدار کاربردگرایی و منطق‌گرایی علمی است. پوچ‌گرایی بیانگر فرم خامی از مثبت‌گرایی و مادی‌گرایی است، انقلابی علیه نظم برپای اجتماعی و مخالفت با تمامی منابع قدرت ناشی از حکومت، کلیسا یا خانواده. پایه این تفکر هیچ چیز جز حقایق علمی نیست. علم حل کننده تمام مشکلات اجتماعی محسوب می‌شود. پوچ‌گرایی شیطان را ناشی از یک چیز که بی‌تفاوتی است می‌داند و علم را تنها مقابله کننده با آن می‌داند. از آنجا که پوچ‌گرایان منکر وجود ماهیت دوگانه شامل جسم و روح برای انسان بودند مورد حمله‌های خشنی از طرف قدرت کلیسا قرار می‌گرفتند. از طرفی به علت مورد پرسش قرار دادن سیاست حق الهی وارد دعوای مشابهی با قدرتهای سکولار شدند. از طرف دیگر با رد نسبتها و ارتباطات فامیلی اجتماعی، درگیری میان پدران و پسران به وجود آمد.
به نظر من که توضیحاتت کافی بود مرسی.
اول دوست دارم مرجع مطلب رو بدونم بعد هم اگه بچه ها مایلن در موردش شروع به بحث کنیم.... با گفتن نظراتمون.
 

mojtaba_81

عضو جدید
انواع نیهیلیسم:
۱- نیهیلیسمدر دورهفقر
۲- نیهیلیسمدر دورهرفاه
۳- نیهیلیسمضد انسان گرایی [ anti humanity ]
در نوع اول و دوم با یک نوعنیهیلیسمو هیچانگاری اجتماعی مواجه ایم که جنبه روانی قضیه اهمیت و ارزش دارد و دو نوع اول ازنمونه های پیش پا افتاده ی این مکتب هستند که در تمامی زمان های بشر نیز وجود داشتهاست. اما چیزی که حایز اهمیت است نوع سوم این دسته است که در واقع ا صلیت و اساس آنرا تشکیل می دهد. نیهیلیسمضد خرد گرایی و ضد انسانگرایی است. که در زمان معاصر و با شکل گرفتن این همه مکتب مختلف و ماشینیزم برانسان چیره شده و همچون ماری به دور گردن انسان چنبره زده است و رهایش نمی کند. انسان معاصر که به کرات و به بهترین وجه ممکن در آثار بزرگانی هم چون ( کافکا ) ( موزیل ) ( بکت ) ( جیمز جویس ) ( ویرجینیا وولف ) ( ژان پل سارتر ) ( مارسل پروست ) و دیگر نویسندگان نشان داده شده است. ضد قهرمانی چون ( گره گوار سامسا ) در رمان ( مسخ ) اثر فرانتس کافکا و یا ( سیزیف ) از ( آلبر کامو ) و . . . که قهرمانان امروزبشریت می باشند همه به یک نوع بیماری مزمن و افسردگی لا علاج گرفتار آمده اند کهنتیجه دو جنگ جهانی و گذار از این همه مکتب و راه و روش مختلف است. ایننیهیلیسمو هیچ انگاری نمونه سوم است که در واقع شفا بخشاست !

مراحل نیهیلیسم:
پیدایش وکمال مکتب پوچ گرایی در جهان غرب,سه مرحله داشته است:
1. نیهیلیسم نسبی
2. نیهیلیسم مطلق
3. نیهیلیسم سازنده(انتقال از نفی گرایی به مرحله ای جدید).

عوامل گرایش به نیهیلیسم:
عوامل زیادی موجب گرایش انسان به نفی همه ارزشهای دینی,عقلی وعلمی یا پذیرش فلسفه پوچی می شوند که برخی از آنها عبارتند از:
1. معمای آفرینش.
2. راز مرگ.
3. شک.
4. شکست در هدفگیری ها.
5. ماده گرایی.
6. نظام سلطه.
عوامل تشدید پوچ گرایی:
الف) کاهش ارزش انسانی
ب) هیولای ابزار
ج)روش خشک کارخانه ای(ماشینیسم)
همه این عوامل,به علاوه بی پناهی انسان ها,تشدید کننده های پوچ گرایی در زمان حاضرهستند وانسان را به یِِأس از تمام پناهگاهها کشانده اند.
نیهیلیسم در هنرهای هفت گانه:

<FONT face=Arial>نیهیلیسمی که نیچه و کامو%[/quote]

من کلی نظر داده بودم:D ... چرا اینجوری شده :surprised:...
خلاصه بگم : نیچه ، آلبر کامو ، سارتر و... نیهیلیست نیستند ... بلکه اگزیستنسیالیستند...
این دو فرق های زیادی با هم دارن ... از جمله اینکه در اگزیستنسیالیست ارزش ها وجود دارند، همونطور که نیچه ارزشها رو جور دیگه تعریف میکنه و...
صحبت در اینباره مفصله ... اگه مایل باشین ، بیشتر بحث خواهیم کرد ...
 
آخرین ویرایش:

mdrwfm

عضو جدید
هیچ انگاری بر در می کوبد! این معضل و بیماری قرن بیست و بیست و یک ویروسی مهلک و شفا بخش است که میهمان بشر معاصر شده ! انسانی که بر هر دری می کوبد برای ذره ای معنویت و تخلیه روح و روان خویش !
باری این جملات بالا از بزرگترین فیلسوف معاصر [ فردریش نیچه ] است که در عنفوان جوانی در کتاب [انسان عاصی] نوشته شد و به خاطر نوشتن همین کتاب برای تمام عمر از تدریس و آموزش در تمامی دانشگاه ها و موئسسات آموزشی محروم شد!

پوچ‌گرایی یا نیهیلیسم (برگرفته از nihil لاتین به معنای هیچ) یک فلسفه شک‌گرا است که در قرن ۱۹ روسیه و در اوایل دوران حکومت الکساندر دوم به وجود آمد و گسترش یافت. انکار حضور هدایت قدسی، یعنی نیهیلیسم.

در ترجمه تحت اللفظی باید گفت هیچ انگاری. در فارسی، مترجمان دهة 40 و 50 که خیلی هم اهل فلسفه نبودند، گاهی اوقات در ترجمه برخی واژه­ها، معادل گذاری­هایی می­کردند که گرچه با اصل مطلب بی­ربط نبودند، اما بیان دقیق یک واژه یا تعبیر هم نبودند.
نیهیلیسم هم با این مشکل روبرو بود. نیهیلیسم را پوچ انگاری یا یأس انگاری اخلاقی ترجمه کردند. این دو واژه از نتایج و توابع مرحله­ای از نیهیلیسم است؛ اما معادل اصل نیهیلیسم نیست. یعنی اگر نیهیلیسم را چه از منظر لغوی و چه از منظر فلسفی مورد بررسي قرار دهيم، به معنای صرف پوچ­انگاری نیست. البته در مرحله­ای از مراحل نسبت نیهیلیسم، پوچ­انگاری ظهور مي‌كند و حاکم می­شود، ولی در تاریخ، نیهیلیست­هایی هم بودند که با اراده نفی عجیب و غریبی عمل می­کردند، اما پوچ­انگار نبودند.
اولین بار ایوان تورگینف بود که در رمان مشهور پدران و پسران این واژه را از طریق شخصیت بازاروفِ نیهلیست مشهور کرد. تورگینف از اولین کسانی است که به طرح و ترسیم چهرة نیست‌انگاری می­پردازد. او در آن کتابش، شخصیتی نیست‌انگار و نیهیلیست خلق می­کند، اما به هیچ عنوان پوچ‌انگار نیست. نیست‌انگاري وقتی بسط و گسترش پیدا کند، در مرتبه­ای از مراحل گسترش خود، پوچ انگاری را هم ظاهر می­کند. نیهیلیسم پست مدرن که نیچه نمایندة آن است، نیهیلیسم پوچ انگار است؛ اما نیهیلیسم معادل پوچ انگاری نیست.
نیهیلیسم به قول نیچه در تمامی زمان ها در نزد همه اقشار اجتماع وجود داشته است و جمله معروف نیچه در این باره چنین است:[ ویروس پوچ گرایی هنگامی متولد شد که نخستین انسان برای اولین بار دست به خودکشی زد !!!! ]و چه بسیار زیبا و پر محتوا سخنی است که فیلسوف آلمانی تبار می گوید. بله در واقع همین طور هم هست. نخستین انسانی که برای اولین بار در دنیا دست به خود کشی زد بذر هیچ انگاری را آفرید و آن را در سرتاسر جهان پخش کرد. این بدین معناست که هیچ انگاری یک مکتب و جریان خاصی نیست که مربوط به دوره خاصی باشدو نیچه از زمانی بذرش را در جهان پخش شده می یابد که زمانیست نا معلوم که بر ما پوشیده است زیرا که نمی دانیم اولین انسانی که برای نخستین بار دست به خودکشی زده در چه دورانی می زیسته است ؟؟؟؟پس از این سخن پر مغز در می یابیم که هیچ انگاری در همه زمان ها وجود داشته است و مربوط به دیروز و امروز و فردا است. اما بر طبق عادتی که غرب را بدان واداشته است که از هر چیزی تئوری و نظریه صادر کنند این امر را هم چونان مکتبی در زمانی مشخص و خاص به ثبت رسانیده اند .

داستایوفسکی در صحبت از نیست انگاری می­گوید: راه نجات از نیست انگاری، ایمان دینی است. در کتاب برادران کارامازوف که نمایندگان سه سبک و سه نوع زندگی و تفکر هستند، برادری که عروج مسیحی را در پیش می­گیرد، از نیهیلیسم رهایی می­یابد.
این تفکر از اساس با تمام اشکال زیبایی‌گرایی مخالفت می‌کند و طرفدار کاربردگرایی و منطق‌گرایی علمی است. پوچ‌گرایی بیانگر فرم خامی از مثبت‌گرایی و مادی‌گرایی است، انقلابی علیه نظم برپای اجتماعی و مخالفت با تمامی منابع قدرت ناشی از حکومت، کلیسا یا خانواده. پایه این تفکر هیچ چیز جز حقایق علمی نیست. علم حل کننده تمام مشکلات اجتماعی محسوب می‌شود. پوچ‌گرایی شیطان را ناشی از یک چیز که بی‌تفاوتی است می‌داند و علم را تنها مقابله کننده با آن می‌داند. از آنجا که پوچ‌گرایان منکر وجود ماهیت دوگانه شامل جسم و روح برای انسان بودند مورد حمله‌های خشنی از طرف قدرت کلیسا قرار می‌گرفتند. از طرفی به علت مورد پرسش قرار دادن سیاست حق الهی وارد دعوای مشابهی با قدرتهای سکولار شدند. از طرف دیگر با رد نسبتها و ارتباطات فامیلی اجتماعی، درگیری میان پدران و پسران به وجود آمد.
poochi tamam
nihilism yani
 

memareiram

عضو جدید
من کلی نظر داده بودم:D ... چرا اینجوری شده :surprised:...
خلاصه بگم : نیچه ، آلبر کامو ، سارتر و... نیهیلیست نیستند ... بلکه اگزیستنسیالیستند...
این دو فرق های زیادی با هم دارن ... از جمله اینکه در اگزیستنسیالیست ارزش ها وجود دارند، همونطور که نیچه ارزشها رو جور دیگه تعریف میکنه و...
صحبت در اینباره مفصله ... اگه مایل باشین ، بیشتر بحث خواهیم کرد ...
سلام دوست من درست میگی نیچه،کامو و سارتر اگزیستانسیالیست بودن و این هیچ ربطی به نیهیلیست نداره... اما اون سخنانی که در مورد نیچه گفته شد دقیقا از زبان نیچه بود... که البته نظر اون رو در مورد نیهیلیست نشون میده نه چیز دیگه.
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کلی نظر داده بودم:D ... چرا اینجوری شده :surprised:...
خلاصه بگم : نیچه ، آلبر کامو ، سارتر و... نیهیلیست نیستند ... بلکه اگزیستنسیالیستند...
این دو فرق های زیادی با هم دارن ... از جمله اینکه در اگزیستنسیالیست ارزش ها وجود دارند، همونطور که نیچه ارزشها رو جور دیگه تعریف میکنه و...
صحبت در اینباره مفصله ... اگه مایل باشین ، بیشتر بحث خواهیم کرد ...[/quote]
مرسی دوست عزیز:gol:شاید نیچه و کامو و ....نیهیلیست نباشن اما اندیشه هاشون طلایه دار مکتب نیهیلیست شد همونطور که نیچه رو پرچم دار نیهیلیست پسامدرن میدونن .به شخصه به نیهیلیست بودن اعترافی نداشتند اما عقاید و افکارشون نیهیلیست رو بسط و گسترش داد بهش شکل داد و...:w05:
البته اینو توی یه مقاله درباره ی نیچه خوندم:w05:
 

mojtaba_81

عضو جدید
آره قبول دارم که نیچه در کتاب اراده ی قدرت نیست گراییه اروپایی رو مثل فاجعه ای پیش بینی میکنه ... «نیست گرایی دم در ایستاده است. از کجا این میهمان، سهمگین ترین همه ی میهمانان بر ما میرسد؟...» و بحث های خیلی جدیدی رو در علل نیست گرایی مطرح میکنه... «اشتباه است اگر به "بیچارگی اجتماعی" یا به "انحرافات وظایف الاعضایی" یا خود به فساد به عنوان علل نیست گرایی اشاره شود...» نیچه به هیچ عنوان بینوایی خرد و روان و تن رو قادر به بار آوردن نیست گرایی ( رو گردانی قطعی از ارزش، معنی و آرزومندی) نمیدونه... بلکه به افول مسیحیت اشاره میکنه... و شک و ریب در اخلاق وتخالف و تعارض "راست" ، "زیبا" و "نیک" رو از علل نیست گرایی میدونه ...
نیچه به ارزیابی دیگری از ارزشها روی میاره و اعتقاد داره ارزشهای کنونی ما رو به نیهیلیسم سوق میده... و همچنین در پی اون ابر انسان رو خلق میکنه ...
البته چون بحث در مورد نیچه نیست ،ضرورتی نداره ادامه بدم ... اگه علاقه مندین کتاب اراده ی قدرت رو بخونین (ترجمه ی داریوش آشوری)... البته یه خلاصه ای هم از این کتاب به ترجمه ی محمد باقر هوشیار منتشر شده...
ولی میخوام اینو بگم که ؛ درسته نیچه از نیهیلیسم گفته اما من فکر نمیکنم عقاید نیچه نیهیلیسم رو گسترش داده باشه ...
 
آخرین ویرایش:

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
نيچه معتقد است، از پیوند اندیشه سقراطی و مسیحی، ساختمانی پدید می­آید که تمدن مسیحی ـ سقراطی ­نام دارد. تمدنی که در یونان باستان از سال 443 تا 429 قبل از میلاد ظهور کرده است. از این زمان انحطاط مدینه آتنی آغاز شد و نهایتاً در سال 404 قبل از میلاد، در پایان جنگ­های پلوپونزی، آتن توسط اسپارت نابود شده و بساط دموکراسی آتنی برچیده شد.
از این دوران به بعد، تمدنی شکل می­گیرد که نیچه آن را تمدن سقراطی ـ مسیحی مي‌نامد و معتقد است اين زمان، اولین صورت نیست­انگاری بوده است و اما زماني که تمدن سقراطی ـ مسیحی که در قرن 4 قبل از میلاد متولد شد، در یک سیر تاریخی، نهایتاً بعد از هگل به انکار خود و نفی تمدن سقراطی - مسیحی توسط خود برمي‌خيزد، ظهور صورت دوم نیهیلیسم در غرب است.
منظور اصلي نیچه،­ این نیهیلیسم است. او می­گوید تمدن سقراطی ـ مسیحی آمد، رویکرد دیونیزوسی قربانی شد و نظام تمدنی ساخته شد و بسط پیدا کرد. یونان و روم، قرون وسطی را طی کرد و به عصر جدید رسید و نهایتاً بعد از مرگ هگل و آغاز اندیشه انتقادی به ماهیت مدرنیته (كي‌ير كگور و شوپنهاور)، به انکار خود دست زد. تمدن سقراطی ـ مسیحی خود را نفی می­کند و نیهیلیسمی که با آن روبروییم این نیهیلیسم است. این ­تمدن سقراطی­ ـ ­مسیحی که نیچه از آن حرف ­می­زند، همين غربی ­است که ما می­شناسیم، مخصوصاً غرب مدرن. پس نیچه از انکار و انحطاط این تمدن سخن می­گوید.
اینجاست که نیچه در تاریخ اندیشة غربی برجسته می­شود؛ به این دلیل که اولین طلیعه­دار نیست­انگاری پسامدرن است. نیست­انگاری چند مرتبه دارد؛ در تاریخ غرب مدرن، حداقل سه صورت نیست­انگاری مشاهده می­شود، یکی نیهیلیسم آغازی یا رنسانسی است. نیست­انگاری رنسانسی، قدرت نفی عظیمی با خود می­آورد. تنوع، پیچیدگی، گستردگی و حضور ارادة نفی­گونه­ای که هر آنچه را تعلق به قرون وسطی دارد، نابود می­کند یا هرآنچه را رنگ و بوی سنتی یا مذهبی یا ایمانی دارد، نابود می­کند. (البته این به این معنا نیست که قرون وسطی دوراني دینی است). بنابراين اندیشة نیست انگار رنسانسی، به انکار عظیم تمامی آن چیزهایی می­پردازد که تا قبل از ظهور مدرنیته و رنسانس وجود داشت.
اما صورت دوم، آن جایی است که نیهیلیسم وارد فاز ارزش­گذاری می­شود و در واقع بعد از نیهیلیسم رنسانسی، نیهیلیسم ارزش گذاری ظاهر می­شود. (عصر روشنگری) اندیشه­های ولتر، دیدرو و تا حدی روسو، نیهیلیسم ارزش‌گذار عصر مدرن را بنا مي‌كند. پس از این دوره، نیهیلیسم پسامدرن ظهور می­کند که نیچه پرچمدار آن است.
اما نیهیلیسم پسامدرن چه تفاوتی با نیهیلیسم قبل دارد؟ بزرگ‌ترین ويژگي نیهیلیسم پسامدرن این است که مانند چاقویی است که می­خواهد دستة خود را ببرد؛ برخواسته است تا خویشتن را انکار کند. تمامی مبانی و غایات را نفی می­کند و تمامی مفروضات مدرنیته را زیر سوال می­برد. این خصیصة نیست‌انگاری پسامدرن است. هر تمدنی زمانی که توسط قله­های فکری خودش به انکار خويش برخواست، مرگش فرا رسیده است.

نسبت نیچه با نیهیلیسم پسامدرن چیست؟ در مرحلة اول نیچه سخنگو و داعیه­دار نیهیلیسم است. وجود، شخصیت و اندیشه­هایش تبلور این نیهیلیسم است؛ یعنی گویی تمام تاریخ تمدن غرب در وجود او به لرزه درآمده است. وجود نیچه بیان این اضطراب و فروپاشی است. ولی از سوی دیگر، از این نیست‌انگاری فاصله­گرفته و به­عنوان منتقد آن ظاهر مي‌شود. این ­خصیصة دوگانة نیچه است که او را برجسته می­کند و اینکه او از يك سو تبلور نیست انگاری است و از سوی دیگر ما را نسبت به آن هشدار می­دهد که نیست انگاری در راه است و حاصل چيزي جز برهوت نيست.
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
نيچه نيهليست بزرگي ست و اين مدعاي خود اوست. او زندگي را از سنخ روان شناسي نمي داند زيرا حيات در تفکر با درد و دوران، بستگي و ارتباط لاينفک دارد. در نظر او، اراده به قدرت است و اين اراده در بازگشت جاويدان همان صورت تحقق پيدا مي کند و اراده به نام اين دور و دوران سخن مي گويد. بشر وقتي وجود موجود را به عنوان بازگشت جاويدان همان تلقي مي کند از کينه توزي نجات يافته و از پل گذشته و به کمال بشري رسيده است .
در مرحلة اول نیچه سخنگو و داعیه­دار نیهیلیسم است. وجود، شخصیت و اندیشه­هایش تبلور این نیهیلیسم است؛ یعنی گویی تمام تاریخ تمدن غرب در وجود او به لرزه درآمده است. وجود نیچه بیان این اضطراب و فروپاشی است. ولی از سوی دیگر، از این نیست‌انگاری فاصله­گرفته و به­عنوان منتقد آن ظاهر مي‌شود. این ­خصیصة دوگانة نیچه است که او را برجسته می­کند و اینکه او از يك سو تبلور نیست انگاری است و از سوی دیگر ما را نسبت به آن هشدار می­دهد که نیست انگاری در راه است و حاصل چيزي جز برهوت نيست.
 

mojtaba_81

عضو جدید
نیچه و کی یرکه گور به دوری دو قطب و به نزدیکی دو همزادند... هر دو با فرهنگ زمانه به ستیز برخاستند و به فرهنگ یونان روی نمودند... کی یرکه گور برای رستگار نمودن زمانه نقش سقراط را برای خود برگزید... نیچه، سقراط را تباه کننده ی زمانه نامید... هر دو اگزیستنسیا لیستند... چرا که اگزیستنسیالیسم نه درباره ی نکته هایی از آموزه ای مکتبی، که درباره ی یاد آوری فلسفه به فرد وجودی ای که می کوشد در پرتو اندیشه زندگی کند، سخن میگوید...
نیچه ی اگزیستنسیالیست، نیچه ی هنرمند-فیلسوف است ... روان شناس و منتقد فرهنگ و متفکریست که با سرنوشت خود در می آویزد...
این امر که متفکری بگونه ای شخصی با مسائلش در رابطه باشد و سرنوشت خویش، نیاز خویش، و حتی بالاترین نیکبختی خویش را در آنها ببیند، با این امر که این رابطه تنها یک رابطه ی غیرشخصی باشد، یعنی او این مسائل را با شاخکهای بی خون و کاوشگر اندیشه تنها احساس و درک کند، دارای بیشترین تفاوت مادیست...
نیچه در مسیحیت پروتستان بارآمد... فلسفه ی شوپنهاور را در جوانی به عنوان مراد و مرشد برگزید... همچنین پژوهشهایش ریشه در فلسفه ی یونان دارد... و با وجود برگشتن و وارونه کردن احکام اخلاقی شوپنهاور، ولی باز از تاثیر وی جدا نیست... هرچند که نیچه را یک فیلسوف کاملا مستقل فکری می دانند...
نیچه مساله ای را طرح کرد و با آن زندگی نمود که خود نتوانست حلش کند... این مساله عبارت بود از غلبه بر شکاکیت، بدبینی و نیست انگاری... بهبود بخشیدن به اطمینان عقلی، واکنش عاطفی و هدفهای آمرانه پس از تحلیل بردن تمام یقین به سود شناخت، بی اعتبار کردن تمام انگیزه و هدف به سود خواست، و کشتن تمام عاطفه، مساله ی فلسفه برای او اینچنین بود_فرزانگی شادمان.«من همیشه آثار خود را با تمام وجود نوشته ام و نمیدانم منظور از مسائل عقلی چیست»... « من فلسفه ام را از خواستم برای تندرست بودن، از خواستم برای زندگی کردن، ساخته ام... حفظ خود، مرا از ساختن فلسفه ای فرومایه و جبون بازداشت»
«آن نوع فلسفه ی آزمایشی که من با آن زندگی میکنم، امکان اساسی ترین نیست انگاری را پیش بینی میکند ... اما منظور از این گفته این نیست که در حالت یک نفی، یک نه، یا خواست نفی باقی میماند... برعکس به نقطه ای درست مقابل آن دست می یابد- به اثبات دیونیزوسی(خدای شراب وجذبه ی عارفانه در اساطیر یونان) جهان، آنگونه که هست، بدون کاستن، مستثنی کردن ، یا انتخاب کردن_ با حرکت دورانی جاودانه، همان چیزها، همان برهان، با همان زنجیره ی غیرمنطقی.»
تکرار، یک آرمان ذاتی و بازگردنده ی اندیشه ی اگزیستنسیالیستیست...
« هر آنکه نتواند دریابد که زندگی تکرار است، و زیبایی آن در همین است، حکم قطعی را درمورد خویش صادر کرده است ... او سزاوار سرنوشتی بهتر از آنچه در انتظار اوست، یعنی از دست رفتن، نخواهد بود... امید میوه ی آزانگیزیست که رضایت نمی بخشد... حافظه، اندک مایگی حقیریست که رضایت نمی بخشد... اما تکرار ، خوراک روزانه ی زندگیست که رضایت می بخشد و برکت می دهد... اینکه آیا کسی شهامت آنرا دارد که دریابد زندگی تکرار است، و شور و شوق آنرا دارد که نیکبختی خویش را در آن بجوید، زمانی روشن خواهد شد که کره ی زمین را دور زده باشد... جدیت و واقعیت زندگی در تکرار است. هر آنکه تکرار را می خواهد، نشان میدهد که از گیرایی برخوردار است که جدی و کمال یافته است»
بازگشت جاودان نیچه در نگاه اول شادی ویرانگریست در پذیرش پوچی و نه ویرانگری شاعرانه امر شناخته شده... اما بازگشت جاویدان برای نیچه یک اشراق، یک رهایی و یک کشف بود...
 
آخرین ویرایش:

mojtaba_81

عضو جدید
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
بی زمزمه ی ساز عراقی هیچ است
هرچند در احوال جهان مینگرم
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
 

تندباد

عضو جدید
... سر بسر پوچ دیدم جهان را
باد در گوش من نالید ومن گوش کردم
خش خش برگهای خزان را...
 

hossein D

عضو جدید
من با نهلیسم مخالفم فقط دو تا جملرو میگم:
1)در بين تمامي مردم تنها عقل است كه به عدالت تقسيم شده زيرا همه فكر مي‌كنند به اندازه كافي عاقلند(رنه دکارت)
2)از من نخواهید که قبول کنم دنیا با یک تاس به چرخش در می آید(آلبرت انیشتین)
نه شما عقل کل هستید نه همه چیز تصادفیست
فکر کنید "من تا زمانی که فکر میکنم وجود دارم.. وجود دارم چون فکر میکنم"(رنه دکارت)
 
آخرین ویرایش:

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
یکم کوچیکتر مینوشتی ... اینجوری هنوز خونده میشه :دی
 
بالا