موسیقی فرش

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
موسیقی فرش

مصاحبه با دکتر نازیلا دریایی


آیا عبارت موسیقی فرش صحیح است و یا موسیقی در فرش؟


قبل از اینکه وارد بحث اصلی شویم باید بگویم که آدم ها می روند و صداها می مانند، پس بهتر است تا زمانی که از نعمت زنده بودن برخورداریم حرف هایمان را از طریق شمایی که با ما در ارتباط هستید به گوش دیگران برسانیم- اگر فکر می کنید که می توانید مثمر ثمر و مفید باشید- . روی سخن من در اساس با نیروی جوان این مملکت است که ارزشمندترین نیروست که ظرفیت های بالقوه ای در وجودشان هست که گاهی باعث می شود نسبت به شناخت توانمندی های خود بیگانه بمانند. در واقع این حقیقت فی البداهه ی طبیعت است، ما یک زمان هایی در عالم سرگردانی هستیم و گاهی فراموش می کنیم که این زمان های سرگردانی ما جزء بهترین قسمت های زمان عمر ماست که از دست می روند؛ و آنهایی پیروزند که در این زمان های سرگردانی بدانند برای چه آمده اند؟، بدانند بار مسؤولیتی که روی دوششان است چیست؟ در حال حاضر ناله ی هماهنگ این موج جوان شنیده می شود که می گویند «من رشته ام را دوست ندارم!» گاهی مواقع ما باید هوشیار باشیم و از بین نشانه ها توانمندی های خودمان را پیدا کنیم و به کمک این نشانه ها بتوانیم از بین فرصت هایی که به طور تصادفی به وجود می آیند جهت خود را بیرون بکشیم. بنابر این جوانان ما که یکی به موسیقی علاقه مند است، یکی به فیلم و ... نباید به این فکر کنند که رابطه ی آنها با فرش چگونه برقرار می شود، ما باید خودمان جستجو کنیم و دریابیم که این توانایی ها و علایق را به چه صورت می توانیم منطبق کنیم بر نشانه و فرصتی که ناخودآگاه در اختیارمان قرار گرفته است؛ این جستجو کار ماست.
با این توضیحاتی که دادم بر این باورم که رشته های هنر حد و مرزی با هم ندارند، یعنی نمی توانیم خطی میان انواع رشته های هنری بکشیم و بلکه نمی توانیم بین انواع حوزه های علم هم خطی ترسیم کنیم و آنها را قابل تفکیک از هم بدانیم؛ به خصوص در جهان ارتباطات امروزی هر چه بیشتر تفحص کنید می بینید یک کار تیمی که ارتباط یک مجموعه ی فرادی را با تمام حوزه های علم برقرار کند خیلی مشهود است. شما برای اینکه محقق خوبی در رشته ی هنر باشید ابتدا باید این ارتباطات را پیدا کنید. برای مثال ارتباط بین فرش، موسیقی، مردم شناسی، روان شناسی، نجوم، ریاضیات، هندسه و ... . در مقاله ای جدید من متوجه دانش شناخت اسرار اعداد (Numerology) شدم؛ رمز عدد در چیست؟ میزان ها در موسیقی ریتم دارند، اگر میزان ساده باشد ریتم ها به صورت ۴/۲ ، ۴/۳ و ۴/۴ سنجیده می شوند، ۴/۳ در واقع همان شکست عدد هفت است و هفت چرا اینقدر بزرگ است؟ شش چگونه اینقدر بزرگ می شود که تبدیل به ۸/۶ در میزان ترکیبی موسیقی می شود؟ میزان های لنگ چگونه شکسته می شوند؟ همه ی حوزه ها به هم مربوطند؛ ما هر چه پیش می رویم به این نتیجه می رسیم که ما چقدر زمان کم داریم تا این هسته را تشکیل دهیم. کاری نداریم که درد جامعه چیست، مشکلات و مسائل جامعه به کناری؛ همیشه عده ای هستند که ارابه ی خرد، اندیشه و بستر دروازه های تعقل را نه فقط برای نسلی که در آن دوران زندگی می کنند بلکه برای نسل های بعد فراهم می کنند. اگر بخواهیم در آن وادی باشیم باید هر چه زودتر این هسته شکل بگیرد و متوجه باشیم که نه فقط برای شناخت یک مسئله در وادی نقش، رنگ و موسیقی در فرش بلکه برای شناختن همه ی ابعاد بررسی یک حوزه ای از علم مانند هنر نیاز داریم هسته ای تشکیل شود که با استفاده از دانش افرادی که هر کدام در رشته های خود مانند ریاضیات، نجوم، روان شناسی و ... متخصص هستند کار خود را به پیش بریم.
با همین مقدمه من شما را وارد یک بحث خیلی مهم می کنم که جزء مقولات بکر تحقیقاتی در وادی فرش است؛ و آن هم «موسیقی فرش» است. جان تامسون می گوید «فرش ایرانی رقص موسیقی است». او خود یک موسیقیدان و در واقع موسیقی شناس است از فرش ایرانی چه چیزی آموخته، به حافظه اش سپرده و با دانسته هایش تطبیق داده است که می گوید فرش ایرانی رقص موسیقی است؟ ابتدا به ساکن بگویم که کاوش در عرصه ی موسیقی بکر است؛ شما برای اینکه قدم های اول را بردارید باید یک مسیری از بین جنگلی یا شوره زاری بسازید، مسلماً ساختن این راه برای کسی که آن را برای اولین بار می سازد سخت است و بعد همه از آن به راحتی عبور می کنند؛ همان حرفی که «کریس دی برگ» (Chris De Burgh) در ترانه ی «مسیر آزادی» (Freedom Road) می زند، او در این ترانه می گوید «من از مسیری عبور می کنم که میلیون ها نفر از آن عبور می کنند». بنابراین سخت است که بخواهیم نقطه ی آغاز کاوش در زمینه ی موسیقی فرش را مشخص کنیم، هدایت شویم و به نتیجه برسیم.
من از وجوه اشتراکی که موسیقی در عرصه ی فرش می تواند نمایان کند صحبت می کنم. همانطور که می دانید موسیقی ما در کلیت جغرافیایی خود قابل تفکیک است، این یعنی ما یک موسیقی داریم که خاص مجالس است، یک موسیقی داریم که سنتی است و یک موسیقی داریم که درباری است. منظورم از موسیقی سنتی موسیقی است که وابسته به فرهنگ جوامع می باشد، وقتی وارد موسیقی سنتی می شویم آن هم شکسته می شود، قسمتی از آن موسیقی فولکلور می شود، قسمتی دیگر موسیقی مقامی، قسمتی از آن موسیقی هایی می شود که ما آن را در چکیده و عصاره ی فرهنگ شناسی هر جامعه پیدا می کنیم. برای مثال ما مردم آفریقا را با موسیقی خاص خودشان می شناسیم. همین قابلیت تفکیک را در فرش ها در نظر بگیرید، فرشی است که خاص دربار است، فرشی داریم که خاص جوامع شهر نشین می باشد، فرشی وجود دارد که خاص جوامع سنتی است؛ و باز این جغرافیا شکسته می شود، فرشی که مختص عشیره و ایلات می شود، فرشی که مختص جوامع روستایی است. همین قابلیت تکثیر را می توانیم از لحاظ انفکاک حیطه ی جغرافیایی در فرش جستجو کنیم.
در موسیقی بداهه نوازی وجود دارد، یعنی یک استاد موسیقی می تواند با توجه به دانسته هایش در زمینه ی تئوری موسیقی و امکانات سازی که می نوازد به کمک الهاماتی که به او می شود قطعاتی بنوازد که قبلاً آنها را تمرین نکرده و برایشان نتی ننوشته است. مگر همین خاصیت در فرش وجود ندارد؟ تعدادی از برگزیده ترین فرش ها که چشمان ما را خیره می کند آنهایی هستند که فی البداهه به ذهن و دیدگان بافنده سرایت کرده و روی دار قالی نشسته است. آیا تا به حال ما در یک موضوع تحقیقاتی، بداهه نوازی در موسیقی و فرش یک منطقه ی جغرافیایی خاص را با هم مقایسه کرده ایم؟ می بینید از یک سوژه ی کلی چقدر سوژه تولید می شود.
ما موسیقی خاص فرش داریم و به همان خاطر است که می گوییم نام آن «موسیقی فرش» است. «موسیقی در فرش» هم درست است ولی می دانیم که فرش رقص موسیقی است، می دانیم که فرش قدرت های خارق العاده ای دارد که مهمترین این قدرت ها بحث ماندگاری آن است. یک مصنوع می تواند خود ما باشد (در قرآن خدا یک جا خودش را صانع نامیده است) و یا ساخته ی دست ما؛ چطور می توانیم به این مصنوع جان بدهیم و آن را دارای آهنگ و حرکت کنیم تا ماندگار شود؟ هیچ وقت هیچ انسانی بدون اینکه واجد خصوصیات ذی قیمتی در ذات خود باشد ماندگاری ندارد. فرش مانده است و می ماند، سیاست هر چه باشد باز هم فرش می ماند. یکی از دلایل ماندگاری، وجود ثابت ذاتی آن است یعنی از آن جدا نمی شود؛ و موسیقی در فرش به این دلیل موسیقی فرش می شود که با ذات فرش قرین و همسو است.


آیا فواصل، ضرب آهنگ، ریتم و سایر خصوصیاتی که در موسیقی وجود دارد، در فرش هم دیده می شوند؟



مهمترین اِلمان هایی که در فرش به عنوان شاخصه های ارزش صوری وجود دارند موتیف ها یا همان نقشمایه ها هستند. هر دانشی برای ماندگار شدن، الفبا دارد. الفبای زبان فارسی 32 حرف است که روی خط کرسی قرار می گیرد؛ الفبای موسیقی نت ها و آرایه های تزئینی هستند که روی پنج خط حامل می نشینند؛ الفبای فرش چیست؟ الفبای فرش نقشمایه ها هستند که روی تارها می نشانیم و خط کرسی آن خانه های شطرنجی هستند که آنها را با رنگ های مختلف پر می کنیم و مرز بین نقشمایه ها را با یک حرکت قلم پر کرده و نقطه گذاری می کنیم و آن را طراحی فرش می نامیم. صحبت شما در مورد وجوه اشتراک است و می خواهید بدانید که این اِلمان ها، این موتیف ها کجا بر فرش منطبق می شود و از کجا باید شروع کرد. می دانید در موسیقی به خصوص موسیقی سنتی، به استثنای فواصل، شاخصه هایی برای تعریف وجود دارد؛ از جمله ی این شاخصه ها می توان به این موارد اشاره کرد: ملودی، ضرب آهنگ (یا همان وزن)، تکرار (یعنی عامل تکرار و قرینگی فقط در فرش نیست بلکه در موسیقی هم موجود است)، تضاد (یکی از مهمترین خصوصیت هایی که با استفاده ی به جا از آن می توان در طراحی فرش به موفقیت رسید، تضادهای هفت گانه اند که در موسیقی هم این تضادها را داریم). پس عواملی هستند که در فرش و موسیقی با هم تطبیق دارند. در موسیقی رِنگ، پیش درآمد و تصنیف داریم؛ در قطعات آوازی باید بدانیم چگونه شروع کنیم و چگونه به اوج برسیم و مخاطب را به هیجان آوریم و بعد فرود داشته باشیم. همه ی اینها در فرش هم اتفاق می افتد؛ شما به سادگی فرش را شروع نمی کنید تا به متن آن برسید، به سادگی به آن نقطه ای که می خواهید عنصر غالب در متن فرش باشد نمي رسيد . چگونه ساده بافی می کنید، چگونه فرش را وارد حاشیه می کنید، در حاشیه ها چگونه از حاشیه ی ساده به حاشیه ی پیچیده و اصلی می رسید، پس از آن یک سری حاشیه های باریک دیگر قرار می گیرد و خط حاشیه و متن را جدا می کنیم و سپس وارد متن می شویم و به یک عنصر شاخص در متن فرش می رسیم که طراح نخواسته است مخاطب به سادگی به آن برسد؛ با اینکه آن عنصر غالب است، ولی می بینید که چقدر مقدمه چینی کرده است تا به عنوان مثال به یک گلدان، درخت و یا پرنده برسد. همین مسئله در موسیقی هم دیده می شود. آن چیزی که در موسیقی شما از آن صدا تولید می کنید پوسته ی ساز است، نهاد آن چیزی است که در درون شماست، نهاد سوزش و مكنونات درون شماست.
آب اگر می دانست که صفای نم او سبزه ی روح من است​
به سنگ نظر ديده و رخساره ی خوبی می کرد​
منظورم این است که ما هنوز نیامده ایم که اینها را با هم تطبیق بدهیم. در موسیقی انسان هر چقدر عمیق تر باشد، آهنگش بیشتر به دل می نشیند چون هر کسی می تواند صدایی تولید کند ولی یک موسیقیدان وقتی مضراب به دست می گیرد تا چهار مضراب بنوازد می داند کجا حرکتش را آرام کند تا صدای ملایمی ایجاد شود، کجا با خشونت مضراب را پایین بیاورد تا صدایی که به گوش مخاطب می رسد خشن باشد؛ دقیقاً مثل فرش. در موسیقی وقتی چهار مضراب نواخته می شود، حالت هایی وجود دارند به نام پاساژ؛ در نواختن چهار مضراب یک قطعه وجود دارد که پس از کمی نواختن، باز به آن بر می گردیم، این برای مخاطب باعث یاد آوری می شود و ایجاد ریتم می کند - همین ریتم در صنایع ادبی هم به صورت مستزادها وجود دارد – این پاساژها همان ریتم واگیره ها در حاشیه های فرش و یا متن فرش های واگیره ای هستند. مطمئن باشید که این نقوش آهنگ دارند. حال موج فواصل ملایم نت های «Do» و «Sol» چگونه در فرش تکرار می شوند؟ ادوار ملایم، دانگ ها و مباحث بسیار پیچیده ی دیگر. پس شما حتماً برای اینکه به نتیجه برسید نیاز دارید که یک تیم داشته باشید که در این تیم موسیقیدان هم باشد.
با استفاده از همین کلیدی که به شما دادم، یعنی تکرار نقشمایه ها و تکرار رنگ ها می توانید به الفبای موسیقی فرش برسید. گاهی این ریتم در موسیقی فرش توسط رنگ ساخته می شود و گاهی نقش. حتی نقش را هم باید شکست؛ در واقع یک الگو داریم، یک نقش و یک نقشمایه. شما باید متوجه باشید که می خواهید موسیقی یک فرش خاص در منطقه ی چهارمحال را با نقشمایه اش به دست آورید، یا با نقشش، یا الگوی آن و یا با رنگش. حتی ابعاد هم در فرش با موسیقی ارتباط دارند. ما تعداد زیادی بعد داریم، پس چرا فضاهایی که مأنوس با مأمن ما هستند ابعاد خاصی دارند؟ بر اساس همین ابعاد است که خانه های ما شکل می گیرند و گستردنی های ما هم بر همین منوال تهیه می شوند. امروزه در اکثر خانه ها، کف سرامیک است با قالیچه های کوچک، ولی هنوز هم در خانه هایی که قالی های پرزدار به صورت سرتاسری پهن شده اند احساس دیگری به شما دست می دهد و در آنها راحتی خاص دیگری دارید؛ روح شما دنبال آن است که راحت بنشینید و راحت کارهایی که می خواهید را انجام دهید. عرف جامعه شناسی این عرف زندگی را عوض کرده است ولی آن هم دوام نخواهد آورد و ماندگار نیست. تمام ما هنوز در خانه هایمان فضاهایی داریم که تمام اتاق فرش است و در آن احساس راحتی می کنیم. چرا این ابعاد با ساختار وجودی ما ارتباط پیدا می کنند؟ چرا قالی 12 متر، 9 متر و یا 6 متر داریم؟ اینها واقعاً با موسیقی و میزان های آن در ارتباطند. ما موسیقی را با میزان، زمان بندی و منحصر به ریتم می کنیم. میزان آهنگ را می شکند و به قطعات مساوی تقسیم می کند. علت برابری قطعه ها با هم دیگر به دلیل برابری واحدهای ضربی و زمانی است. مشابه این میزان بندی در فرش دیده می شود. شما می توانید ریتم فرش ها را پیدا کنید و ببینید که آیا ریتم آن ۴/۲ است، ساده است یا ترکیبی و ... سپس جستجو کنید که فرش متعلق به چه منطقه ای است؛ مطمئناً ریتمی که از فرش های چهارمحال به دست می آورید با ریتم موسیقی خاص لری هماهنگی دارد. اطمینان زیادی دارم که اگر ریتم فرش آذربایجان غربی را از طریق رنگ، الگو، نقش و یا نقشمایه به دست آوریم، نزدیک به ریتم میزان های ترکیبی شاخص در موسیقی آذربایجان است.
ممکن است که یک شخص بخواهد بداند وجه اشتراک موسیقی و فرش از حیث رنگ چیست؟ تعداد نت های موسیقی هفت عدد می باشد. این عدد هفت را در فرش می توانیم به شاخصه های مختلف بیابیم. چرا نت های موسیقی هفت تا هستند؟ چرا این نت «Do» و دیگری «La» می باشد؟ دانشمندان فرکانس ها و طول موج های نت ها را پیدا کرده اند و دیده اند که یک سیم در طول موجی خاص 440 بار ارتعاش پیدا می کند و نام آن را «La» گذاشته اند. مگر هر رنگ طول موج خاص خود را ندارد؟ رنگ های گرم را با چه طول موجی می شناسیم؟ رنگ های سرد چطور؟ آیا طول موج رنگ روناس را به دست آورده ایم؟ طول موج طیف رنگ های روناس با کدام نت هماهنگ است؟ می دانید که موسیقی ایرانی یکی از غنی ترین موسیقی های دنیاست و دلیل آن فاصله های آن است که تا ربع پرده هم پایین می آید، در صورتی که سازهای غربی بیشتر از نیم پرده و حتی یک پرده جابجا نمی شوند. این ربع پرده ها و نیم پرده ها همان طول موج ها هستند، همان روناس هایی هستند که شما با دندانه های مختلف یا با زمان بندی های مختلف، رنگ های متفاوتی را از آن استخراج می کنید. اگر می خواهیم از طریق رنگ کار کنیم باید طول موج رنگ های متفاوت را به دست آوریم و نت مخصوص آن را پیدا کنیم و ببینیم این طول موج با طول موج کدام نت هماهنگی دارد. برای مثال بتوانیم بگوییم که این طیف و فام قرمز روناسی من مثلاً «Re کُرُن» است. می بینید چه کار عظیمیست؟ در حالی که ما را عادت داده اند به دنبال کاری برویم که همه آن را انجام داده اند. فرش جای تحقیق زیادی دارد و هیچ کس بهتر از ما ایرانی ها نمی تواند این کار را انجام دهد چون ما هستیم که فرش خودمان و موسیقی خودمان را به این خوبی می شناسیم.


می دانید که هر منطقه موسیقی خاص خود را دارد و مکتب مخصوص به خود، آیا می توان برای موسیقی فرش هم یک چنین چارچوبی بر اساس مناطق و یا سبکی که فرش در آنها بافته می شود ایجاد کرد و مورد بررسی قرار داد؟



بله، همیشه باید این را مد نظر داشت که کار برای یک مقوله ی پژوهشی هر چه ریزتر شود، شما را به نتیجه ی بهتری می رساند. بنابراین وقتی شما بخواهید در مورد رنگ فرش تحقیق کنید و بنا را بر این بگذارید که درباره ی کلیت رنگ فرش های ایرانی تحقیق کنید، این کار اشتباهیست. شما باید حتماً از یک منطقه ی جغرافیایی خاص که اِشراف بیشتری روی آن حوزه دارید شروع کنید. فرش ایرانی هم مانند نگارگری ایرانی دارای مکاتب خاصی است. قطعاً این مکاتب تفحص نشده است و ما گاهی حرف هایی می زنیم که مبنای علمی ندارد، بنابراین این سبک ها جزء مؤلفه های ماندگاری فرش ایرانی محسوب می شوند. اگر سبک های موسیقی را در فرش یک منطقه ی خاص از ایران جستجو کنید، مطمئناً در این پروسه ی تحقیقاتی به نتایج درخشانی خواهید رسید و این مکاتب را می توانید بیرون بکشید. منتهی در این بررسی باید بدانيد که به چه حوزه های دیگری از علوم، وابسته هستید و با تعدادی از نخبگان آن حوزه ها در ارتباط باشید که سؤالات شما را پاسخ دهند و کمکتان کنند؛ کمکی از سر منافع روحی و معنوی، نه منافع مادی.


آیا این نتایجی که شما به دست آورده اید را در فرش های منطقه ی جغرافیایی خاصی دیده اید و یا در همه ی مناطق ایران وجود داشته است؟ چون برخی مناطق مانند یزد و کرمان دارای موسیقی خاصی نیستند ولی بافندگی در این مناطق رواج دارد، پس آیا این مسئله باعث می شود که در فرش های این مناطق موسیقی دیده نشود؟



بله، می تواند اینطور باشد. همانطور که در همه ی مناطق جغرافیایی ایران فرش بافی وجود ندارد، در تمامی مناطق جغرافیایی ایران هم موسیقی فرش مربوط وجود ندارد. این مسئله می تواند جزء نتایج بررسی ها باشد. این را همیشه در نظر داشته باشید که از دل یک سوژه، هزاران سوژه ی دیگر برای شما شکافته می شود.


به عنوان پرسش پایانی، آموزه های ما برای تحقیق در این زمینه چه چیزی باید باشد؟ موسیقی، فرش، زیبایی شناسی، هنرهای سنتی ایران، هنرهای سنتی جهان و یا ...؟



شما هر چه که مطالعه داشته باشید باز هم کم است، برای مثال در همین مقاله ای که در مورد علم شناخت اسرار اعداد بود که این اواخر آن را مطالعه کردم و متعاقب آن به سمیناری در مورد فنگ شوی رفتم، متوجه شدم که فنگ شوی چقدر با علم شناخت اسرار اعداد ارتباط دارد و فنگ شوی و اسرار اعداد چقدر می توانند مرتبط با فرش باشند. هر چه زمان رو به جلو رود و ما همینجا نشسته باشیم، خودمان راکد هستیم ولی متوجه می شویم که با گذشت سریع زمان علوم هم رشد می کنند و حوزه های جدید خود را نشان می دهند که قبل از آن به عنوان یک حوزه ی مستقل محسوب نمی شدند. من قبلاً هم شما را راهنمایی کردم که اگر دانش موسیقاییتان کافی نیست، این هسته را تشکیل دهید؛ ما باید یاد بگیریم که کار شراکتی انجام دهیم. ممکن است دانش من در یک جا مثل موسيقی فرش کمبود داشته باشد، پس باید به یک موسیقیدان يعنی به متخصص مربوطه مراجعه کنم.




مصاحبه توسط: عبدالحسین قاسم نژاد برای سایت دفتین - پایگاه تخصصی فرش دستباف
 

Similar threads

بالا