[معماری ایرانی]:معماری باستان

amirgb

اخراجی موقت
[h=2]سدسازی در ایران باستان [/h] سد سازي يا بند سازي از فعاليت هاي مهندسي به شمار مي رود كه شرايط تاريخي و جغرافيايي خاص مناطق در پيدايش،‌شكل گيري و گسترش آن سهم به سزايي دارد در گذشته ساکنان هر منطقه خاص جغرافيايي بنابر ضرورت يا نياز به ايجاد سد،‌بند يا آبگير اقدام مي كرده اند تا نيازهاي خود در زمينه آبياري و آبرساني را مرتفع سازند در مناطقي نيز به خاطر پايين بودن سطح آب‌ رودخانه ها يا نياز به تغيير مسير رود، سد سازي انجام مي گرفته تا بتوانند سطح آب را بالا آورده و براي نيازهاي كشاورزي و عمراني از آن استفاده كنند


در ايران به جهت كمبود منابع آبي، ‌شرايط اقليمي خاص و نيازهاي روزمره، آب ماده اي بسيار ارزشمند محسوب مي شده كه اين امر را علاوه بر بندسازي ، سد سازي و آثار به جا مانده از گذشته، مي توان در فرهنگ ايراني و ارزشي كه براي آب قايل مي شود و حافظه تاريخي مردم ايران به وضوح مشاهده و مطالعه كرد

در سرزمين هاي ايران و مصر كه از قديم در معرض سيلاب و طغيان رودخانه ها قرار داشتند‌، ساخت بندهاي متفاوت در طول مسير رودخانه ها يا مناطق سيل خيز به جلوگيري از خسارات اين گونه طغيان ها كمك فراواني مي كرد

تاريخ سد سازي در ايران‌، مصر و بين النهرين ( ميان رودان) قدمتي بسيار طولاني دارد و هنوز هم مي توان نشانه هايي از آن را در اين سرزمين ها يافت به طور كلي سدسازي و نيز لايروبي و مرمت سدها از دير باز در ايران و ديگر سرزمين ها، ‌مانند ساير كارهاي عام المنفعه و پروژه هاي بزرگ معمولا به دست حكومت ها و پادشاهاني كه به امور آباداني و آبادي علاقه بيشتري داشتند انجام مي گرفته است و در اين ميان رونق اقتصادي و پيشرفت آبادي ها و شهرهاي مرتبط با سيستم هاي آبياري و آبرساني نيز بستگي بسيار زيادي با مقوله سد و سد سازي و اهميت دادن حكمرانان به اين مسايل داشته است

سد سازي از دوره هخامنشيان تا قبل از اسلام

پادشاهان هخامنشي به واسطه نياز جغرافيايي كشور ايران و علاقه اي كه به گسترش و آباداني سرزمين تحت فرمانروايي از خود نشان مي دادند، در زمان امپراتوري خود سدها و بندهاي زيادي را در بخش هاي جنوب غربي و جنوب ايران ساختند بسياري از سيستم هاي آبرساني و آبياري كه تا سال هاي متمادي نيز در ايران از آنها استفاده شد، مرهون تلاش مهندسان و صنعتگران ايراني است كه در زمان هاي بسيار دور تلاش نمودند تا نيازها و كمبودها را در زمينه هاي عمران و آبادي بر طرف کنند که آثار و شواهد آن را نيز مي توان در نقاط مختلف ايران درك کرد علاوه بر آن بسياري از آثار به جا مانده از اين دوران ها در سرزمين هاي تابعه حكومت هاي ايران باستان نيز قابل مشاهده است

«دياله» يكي از رودخانه هايي بوده است كه از قديم به رودخانه اروند مي پيوسته بنا به دستور كوروش بزرگ سدي براي آبياري، ‌از خاك و چوب بر روي اين رودخانه بسته شده بود كه شبكه كانال هاي آبرساني را تغذيه مي كرد همچنين در زمان هخامنشيان اولين كوشش ها جهت سد سازي بر روي اروند و فرات به عمل آمد از مشخصات اين رودخانه ها آن بود كه سطح فرات بالاتر از دجله قرار داشت در زمان حكومت بابليان بر بين النهرين تمايل رود فرات نسبت به شرق بيشتر از امروز بوده و اين رود تنها داراي يك مجرا بوده است انشعاب فرات به دو مجرا بين سال هاي 600 قم تا 100 ق م اتفاق افتاده است چنان كه پيداست هخامنشيان سدهايي بر روي رودخانه هاي فرات و اروند ساختند و گام هايي ديگر در گسترش شبكه كانال هاي آبياري برداشتند

بدون شك هنگامي كه اسكندر مقدوني در حدود سال 400 ق م به آن مناطق رسيد، آن سدها ساخته شده و برپا بوده اند استرابو جغرافيدان سده اول ميلادي يونان خبر از ويراني اين سدها به دست اسكندر مقدوني مي دهد ولي واقعيت اين خبر كه اسكندر اين سدها را ويران كرده باش، كاملا معلوم نيست چون برخي نيز گفته اند كه اسكندر آنها را خراب نكرده است و حتي به طور مرتب به حفر كانال و نظارت بر اين سدها مشغول بوده است به هر حال آنچه مسلم است آبياري با بهره وري از بند سازي در فرات و اروند پيرامون سده چهارم پيش از ميلاد كاملا رواج داشته و سيستم هاي سد بندي و آبياري بعدها در زمان ساسانيان به حد بالاي گسترش خود رسيده است

علاوه بر بندها و آبگيرهايي كه در زمان هخامنشيان بر روي رودخانه هاي اروند و فرات ساخته شد، بر روي رودخانه «‌كر » kur در فارس نيز بندهايي براي آبياري زمين هاي پيرامون تخت جمشيد ايجاد شد با اين كه آثاري از تمامي سدهاي ساخته شده در زمان هخامنشي ها در دست نيست، ولي برخي از بندها كه تا به امروز بر روي آن رودخانه بر جاي مانده اند، داراي پايه هاي زمان هخامنشي هستند از جمله اين سدها «بند ناصري» است كه در 48 كيلومتري شمال غربي تخت جمشيد واقع شده است

ابن بلخي در سده پنجم‌ هجري سد «ناصري» را چنين توصيف مي كند:«در اين قسمت رودخانه در زمان هاي قديم سدي ساخته شده بود كه آب كافي را براي آبياري زمين ها تأمين مي كرده است، ‌اما در روزگاران هرج مرج كه اعراب به سرزمين ايران تاختند اين سد رو به خرابي نهاد و در تمام حوزه هاي رامجرا ( را مجرد‌) ديگر كشاورزي انجام نشد»

سد ديگر «بند فيض آباد» نام دارد كه در حدود 48 كيلومتري شمال تخت جمشيد قرار گرفته است چنان كه گفته شده اين سد يكي از سه بندي است كه بر روي رود كر ساخته شده بوده و 25 متر طول و 25 متر بلندا داشته است

در نزديكي شهرك «‌كوار» در جنوب شيراز سد هخامنشي ديگري به نام «بند بهمن» بر روي رودخانه « مند» بنا شده است طول بند در حدود 100 متر و بلنداي آن حدود 25 متر مي باشد بخش عمده اي از اين سد تا كنون از گل و لاي پر شده است

در زمان ساسانيان و هنگام حكومت شاپور اول ، ارتش شكست خورده والرين رومي كه مركب از هفتاد هزار نفر مي شد، به اسارت ايرانيان درآمد شاپور از اين اسيران براي ساختن ساختمان هايي در ايران استفاده كرد يكي از اين ساختمان ها «‌سد شادروان شوشتر» بر روي رودخانه كارون است شوشتر كه در كناره شرقي كارون بر روي ساحل سنگي ساخته شده يكي از شهرهاي در زمان ساسانيان بود از زمان ايلاميان و دوران اوليه سلسله ساساني براي بالا بردن سطح آب در كارون تا سطح شهر شوشتر، سدي بر روي اين رود زده بودند

ابن حوقل در صورة الارض راجع به شادروان شوشتر مي نويسد: «سرزمين خوزستان در محلي مستوي و هموار قرار گرفته است و داراي آب هاي جاري است بزرگترين رودهاي آن شوشتر است كه شاپور شادروان (سد معروف) را در دروازه شوشتر بر آن ساخت تا آب آن بالا آمد و به ثمر رسيد چه شوشتر در زمين مرتفعي قرار دارد»

چنانكه پيداست سد اوليه بر روي كارون از لحاظ بالابردن سطح‌ آب چندان رضايت بخش نبود پس اسيران رومي را براي رفع نقايص به كار گماشتند احتمالا علاوه بر نيروي كارگري چندين مهندس نيز در سپاه روم بوده اند گام نخست، ‌ايجاد رودخانه انحرافي « گرگر» بوده كه در هنگام ساختن سد، آب كارون را هدايت مي كرده است اين سد كه پس از تعميرهاي پشت سر هم تا كنون به جا مانده است، «‌بند ميزان » نام دارد سد داراي سرريزهايي است كه در هنگام بالا آمدن آب اضافي آن را تخليه مي كرده است پهناي اين سد بين 10 تا 12متر است ساختن اين سد از سه تا هفت سال طول كشيد و هنگامي كه ساختمان آن پايان يافت، ورودي رود گرگر با بند ديگري بسته شد كه امروزه « بندقيصر » ناميده مي شود اين سد نيز كه تا كنون به جا مانده از تكه هاي بزرگ سنگي كه با بست هاي آهني به يكديگر محكم شده اند ساخته شده است براي كنترل آب رود گرگر شش سرريز در آن سد ساخته شده است كانال گرگر پس از گذشتن نزديك به 30 كيلومتر به سوي جنوب دوباره به كارون مي پيوندد نشانه هاي موجود چنين مي گويد كه براي آبياري، نهرهاي ديگري نيز بر روي اين كانال زده شده بوده است به نظر مي رسد كه اين نخستين بار در تاريخ سد سازي است كه براي ساختن سدي بر روي رودخانه اي‌، براي آن كانال انحرافي ساخته اند و به ويژه از ديدگاه مهندسي با توجه به مقدار آب كارون اين کار، خود پروژه با اهميتي به شمار مي رفته است از كتاب تحفة العالم درباره ساختمان سد شادروان چنين آمده است: « ذوالاكتاف بعد از قلع و قمع اعراب به جنگ قيصر كمر بسته او را مغلوب و اسير كرد و به ايران قصد داشت و پس از مؤاخذه و مصادره به او فرمود كه اگر نجات خود را مي خواهي ممالكي را كه از قلمرو من خراب كرده اي بساز و چون شاپور را به عمارت و آبادي شوشتر رغبتي بوفور بود قيصر التزام نمود كه ابتدا شادروان شوشتر را بسازد و چنان كند كه در حوالي شهر زرع مايي توانند كرد قيصر چون بر جان خود ايمن گشت بفرمود تا مهندسين با فرهنگ ار روم و مهندسان بعد از آنكه ترازوي آب را بر‌آورد نمودند ديدند كه به سبب بسياري رودخانه و شدت جريان آب ساختن شادروان محال و زمين رودخانه را سنگ بست نمودن كه ديگر باره عميق نشود ممكن نيست مگر آن كه آب را اولا به طرف ديگر جاري نمايند تا آب از رودخانه منقطع گردد بعد از ساختن زمين رودخانه شادروان باز آب را به اين طرف سردهند و آن رخنه را ببندند»

در شاهنامه فردوسي به اين موضوع اشاره شده كه سازنده و مهندس شادروان شوشتر شخصي به نام «برانوش» بوده است ساختمان سد شادروان در زمان شاپور ساساني در 280 ميلادي پس از سه سال عمليات ساختماني به اتمام رسيد در ساختمان اين سد براي پيوند و پا برجايي، سنگ هاي گرانيت به كار برده اند

بنا به شرح كتاب مجالس المومنين نوشته طبري عمودهاي آهنين كه در سرب قرار داشته نيز در آنجا به كار رفته بوده است

يكي از بندهاي ديگري كه پس از سد شوشتر ساخته شد سد اهواز بوده است كه نشانه هاي آن هنوز هم به چشم مي خورد درازاي اين سد بيش از 1000 هزار متر بوده و احتمالا 8 متر ضخامت(پهنا)‌داشته است مقدسي جغرافيدان اسلامي سده سوم هجري درباره سد اهواز چنين مي گويد :« ميان اين دو بخش { اهواز را } پل «‌هندوان » كه با آجر ساخته شده پيوند مي دهد روي اين نهر {مسرقان } دولاب‌‌هاي بسيار است كه فشار آب آنها را مي گرداند و «‌ناعور »‌خوانده مي شوند

سپس آب در كاريزها كه در بالا نهاده شده مي آيد بستر رودخانه نيز از پشت جزيره اي به اندازه يك صد درس به يك شادروان كه ديواره اي از سنگ ساخته شده بر مي خورد و بازگشته (و درياچه مي شود با فواره هاي شگفت انگيز ) و به سد جويبار مي افتد كه به آبادي‌ها مي رود و كشتزارها را سيراب مي كند ايشان مي گويند:‌اگر شادروان نبود اهواز آباد نبود چه در آن هنگام از آب‌هايش بهره برداري نمي شد شادروان درهايي دارد كه هنگام افزايش آب آنها را باز مي كنند صداي آب سرريز شده از شادروان در بيشتر سال آدمي را از خواب باز مي دارد

بند ديگري كه در سده چهارم پس از ميلاد توسط شاپور دوم (يا احتمالا بازمانده‌اش اردشير دوم ) ساخته شده، سد پل گونه دزفول است كه بر روي رودخانه كوفه زده شده و در محل پي پل قرار گرفته بوده است از زمان ساسانيان نام سد ديگري به نام «بند قير»‌بر روي رودخانه كارون در محل پيوستن دو رود آب گرگر و آب دز به كارون بر جاي مانده كه پس از سدهاي شوشتر و اهواز از مهم ترين سدهاي روي كارون به شمار مي آمده استچنان كه پيداست نام اين سد نماينده كاربرد «قير» براي آب بندي آن به منظور افزايش پابرجايي و سختي و استحكام سد بوده است

پادشاهان و مهندسان ساساني افزون بر ساختن سد بر روي كارون و كرخه در سرزمين عراق امروزي نيز به ساختن سدهايي به ويژه در كرانه شرقي اروند بين سامره و كوت مبادرت كردند ساسانيان سيستم آبياري رودخانه «دياله» را گسترش دادند و در پديد آوردن نهرها تا آنجا پيش رفتند كه نياز به مقدار آبي بيشتر از آنچه كه دياله مي توانست بدهد پيش آمد اين گره به كمك رودخانه اروند گشوده شد، بدين معني كه ابتدا آب آن را با ابزارهاي بالا بردن آب و سپس با كانال هاي عظيم بالا مي بردند و بدينوسيله آن را به رود دياله سوار مي كردند

گسترش شبكه آبياري در جنوب ايران و بين النهرين در زمان خسرو اول پادشاه ساساني (579 ـ 531 م) به درجه بالاي خود رسيد يكي از نمونه هاي اين گسترش كانال نهروان بوده است كه از پشت سد بر روي اروند نزديك محلي به نام «دور» (Dur )تغذيه مي شده است اين كانال بعدها در زمان خلفاي عباسي تعمير شد كانال نهروان در محل باكوبه (واقع در پنجاه و سه كيلومتري شمال شرقي بغداد و حدود 110 كيلومتري پايين دست سد) به رودخانه دياله مي رسيد نكته جالب توجه آن است كه كانال نهروان و رودخانه دياله در يك سطح و بدون هيچگونه كنترل مجازي به يكديگر مي رسيدند و اين نشان دهنده آن است كه مهندسان ساساني مي توانسته اند جاي سد را طوري برگزينند كه اين جريان و ارتباط طبيعي با دقت انجام گيرد و اين خود نمايانگر تبحر آنان در پياده كردن نقشه و نقشه برداري ساختمان ها و تأسيسات بوده است در حدود سي و شش كيلومتري جنوب باكوبه سدي به نام سد بلادي براي كنترل جريان آب در دياله ساخته شده بود كه آب دياله را به داخل كانال كوتاهي (كه در زير بغداد و بالاي تيسفون به اروند مي‌ريخت )‌كنترل مي كرد

افزودن بر سدها و پل هايي كه شرح آنها آمد از باستان در سرزمين خوزستان بندها، پل ها و سدهاي ديگر نيز ساخته شده بوده است كه به آبياري زمين هاي پيرامون كمك فراوان مي كرده اند برخي از اين سدها عبارت بودند از: سد قلعه رستم ، در 33 كيلومتري شمال شوشتر بر روي كارون كه داراي سه دهنه بزرگ از بالا به پايين بوده است نهري را كه از اين سه سد آب مي گرفته نهر « جوي بند » و يا « ديم چه » مي گفته اند درازاي اين نهر آبياري 18 كيلومتر بوده است؛ سد شعيبيه كه در 24 كيلومتري جنوب غربي شوشتر و بر روي رودخانه دز ساخته شده بوده است؛ سد كارون كه در 8 كيلومتري شمال اهواز قرار داشته است؛ -سد عجيرب :كه در 36 كيلومتري شوشتر روي رودي با همان نام احداث شده است؛سد كرخه اين سد در 15 كيلومتري شمال حميديه واقع بوده و پيش تر به آن سد نهر هاشم مي گفته اند؛ سد ابوالعباس در 18 كيلومتري رامهرمز واقع است و از سه دهانه تشكيل مي شده است؛ سد ابوالفارس در جنوب شرقي رامهرمز و سد جراحي در 29 كيلومتري جنوب رامهرمز

يكي ديگر از آثار تاريخي دوران ساساني دژ باستاني «ايزدخواست» و آثار تاريخي مربوط به آن است اين آثار كه در راه اصفهان به شيراز در 41 كيلومتري جنوب اصفهان واقع شده، شامل قلعه، ‌آتشگاه، پل،‌ كاروانسرا و سد نزديك آن است سد ايزدخواست يزدخواستدر ده كيلومتري جنوب دهكده يزدخواست قرار گرفته و درازايش 65 متر و پهناي آن نزديك 6 متر است از ويژگي هاي اين بند كه تنها بخشي از آن برجاي مانده است، ‌آن است كه اين سد از نوع قوسي بوده است 12 سد يزدخواست كه مي توان آن را نخستين بند قوسي جهان دانست، از بناهاي دوره ساساني است مصالح ساختماني سد شامل سنگ لاشه و ملات گچ و ساروج و نماي آن از سنگ تراشيده با اندود ساروج است چنان كه پيداست اين بند براي جمع كردن آب هاي بهاري و جلوگيري از جريان سيل در منطقه ايزدخواست ساخته شده است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

amirgb

اخراجی موقت
راه سازی در ایران باستان

راه سازی در ایران باستان


WWWPARSROADCOM
از گفته هاي هرودت و نبشته هاي ديواني گنجينه‌ي تخت جمشيد بر مي آيد که همه‌ي کشورها با شاهراه ها با پايتخت هاي شاهنشاهي در پيوند بوده اند در نبشته هاي تخت جمشيد، گذشته از راه مهم ميان شوش و تخت جمشيد، راه هاي بلخ، کرمان، هند، آراخوزيا و گندار، هرات، ساگارتيا، ماد، بابل، مصر و سارد‌ياد شده است پايتخت هاي شاهنشاهي (پاسارگاد، پارسه شهر، شوش، بابل، همدان) با جاده هاي بزرگي که‌يک چهار پهلويي را پديد مي آورد به هم پيوند مي خورده است که از ميان آنها راه شوش به پارس شهر شناخته شده ترين است از شوش به همدان، شاهراه از لرستان نمي گذشت، چراکه اين راه بد، باريک و شيبدار بوده است، پس جاده از دشت بابل و از بيستون به فلات ايران مي رفته است از همدان جاده‌ي ديگري از گاباي (اسپهان) تا پارس مي آمد و تا بندر بوشهر در خليج پارس امتداد داشت هم چنين پايتخت ها به همه‌ي کشورهاي شاهنشاهي راه داشته اند در پاختر(شمال)، همدان از راگا (ري) و گرگان به بلخ مي پيوست در نيمروز(جنوب)، پارس از کرمان به آراخوزيا و گندار و از آنجا به دره‌ي سند‌يا بلخ مي رفته است در خوربران(غرب)، دو شاهراه در آغاز از شوش به اربل رفته، از آنجا‌يکي از ارمنستان به آسياي کوچک و به سارد مي رفته است و ديگري به سوي دمشق و مصر شاهراهي که از شوش به سارد مي رفت مورد اشاره‌ي نويسندگان باستان است؛ اين راه که بيش از دوهزار و ششصد کيلومتر درازا داشت و دربردارنده‌ي صد و‌يازده ايستگاه و چاپارخانه بود را به گفته‌ي نويسندگان، کاروان ها در نود روز مي پيمودند؛ در حالي که پيک هاي شاهانه‌يک هفته!
شاهراه ها اهميت راهبردي بسياري داشتند و لشکرکشي ها از شاهراه ها انجام مي شد، زيرا که انبار هاي آذوقه در اين راه ها موجود بود همچنين شاهراه ها کمک شاياني به بازرگاني ميان کشوري مي کرد کارکنان دولتي و چاپارها داراي گذرنامه اي بودند که به آنها امکان مي داد تا از امکانات راه ها بهره برند شهربان ها موظف بودند در راه ها انبارهاي آذوقه فراهم آورند در پي اين تدابير، به نوشته‌ي هرودت۵ ايرانيان بر روي جاده ها انبارهاي آب تدارک ديدند، به احتمالي در مسير وصول به اين هدف است که قدرت هخامنشي، کندن کاريز را در دامنه‌ي البرز تشويق مي کرد تا ذخاير آب هميشگي در بخش بزرگي از جاده اي که ماد را به آسياي ميانه پيوند مي داد تامين کند
شاهراه ها بر خلاف راه هاي ديگر پهن بودند و براي ارابه هاي چارچرخه و دوچرخه قابل استفاده؛ شاهراه ها جاده هاي خاکي و سنگفرشي بودند که از آنها به خوبي نگهداري مي شد و در آنها نشانه هاي راهنما وجود داشت اين راه ها از زيرسازي خوبي برخوردار بوده اند: جاده هاي ارابه رو که با پهناي گز و با ملات قير‌يا ذغال براي جلوگيري از نم زمين در زير و سه رده آجر مياني و‌يک رديف سنگ در بالا ساخته مي شد، حتي براي گذر خودرو نيز مناسب مي نموده اند از شاهراه هاي ارابه رو، ارابه ها با سرعت تاخت اسب مي گذشتند، چه هم جاده هموار بود و هم به نظر مي آيد که چرخ ها آجدار بوده و از توغه (رينگ) و ماده اي نرم به جاي لاستيک امروزين برخوردار بوده است
درازاي شاهراه ها را به فرسنگ که مقياس درازاي ايراني، در حدود پنج و چهار دهم کيلومتر بوده برآورد ميکردند درشاهراه ها کاروانسراها و ايستگاه ها و پاسگاه هاي نگهباني، به فاصله اي معين وجود داشته است اداره‌ي راه هايي به اين گستردگي که مستلزم افراد پرشمار و متخصص است،‌يکي از جلوه هاي روزگار هخامنشي است در برخي از نبشته هاي ديواني پارسه به گروهي کارشناس براي نگهداري جاده هاي احداث شده و گشايش جاده هاي نوين اشاره رفته است البته گاه براي تعمير و نگهداري راه ها از ارتش بهره برداري مي شده است رفت و آمد در شاهراه ها زير نظارت دقيق کارگزران شاه بود، چراکه شاه مسئول استقرار امنيت و نظم در شاهراه ها و حفظ مسافران را برعهده داشت از کثرت رفت و آمد در راه ها مي توان به ميزان بالاي امنيت پي برد، و در راه نيازي به مراقب مسحل نبود و با شگفتي مي بينيم که دو مرد با هشت خدمه‌ي همراه، بدون محافظ، باج بابل را به پارسه آورده اند
بخشي از جاده اي که ميان پارس و ماد بوده است در پارس‌يافت شده است که در برخي جايها به بلنداي ده متر در سنگ کنده شده است به بخشي از نوشته‌ي‌يک جهانگرد اروپايي درباره‌ي راه ميان پارس شهر و پاسارگاد نظر مي افکنيم:

«هنگامي که اندازه اي در تنگه‌ي پولوار راه پيموديم، از‌يک سربالايي سنگستاني بالا رفتيم و به "سنگ بر" درآمديم و سنگ بر راهي است که نزديک ۲۰۰يا ۳۰۰ يارد درازا دارد و آنرا در شکم سنگ پديد آورده اند، به گونه اي که پايان آن، از کوه بيرون مي آيد و از آنسوي تنگه سربدر مي آورد و پديدآوردن اين راه، از آنرو بوده که راه رسيدن به پارسه را نزديکتر کنند تا بتوان زودتر از پاسارگاد بدانجا رفت‌يا برگشت


زهي بر چيره دستي و کارداني مهندسان و استادکارهاي ايراني که در هزاران سال پيش، چنين راهي را در ميان سنگ پديد آورده اند


هنگامي که سرگرم تماشاي سنگبر بودم؛ به نيروي انديشه، چندهزار سال به گذشته رفتم و اين گونه انگاشتم که‌يک سوار با فر و شکوه که بر پشت اسبي راهوار و بادپيما سوار شده، به تندي از اين راه مي گذرد که پيامي را از پاسارگاد به بارگاه شاهنشاه در تخت جمشيد برساند و‌يا فرمان شاه را که از بارگاه دريافت کرده به پاسارگاد برساند و هنگامي که اين سوار، چشمش به کاخ سپيدرنگ پاسارگاد مي افتد، ناگهان دهنه‌ي اسب را مي کشد و اسب که مانند باد، تندروست،‌يکباره مي ايستد و آن سوار که خفتان و کله خود زرين وي در پرتو آفتاب مي درخشد و نسيم فلات ايران، ابلغ هاي او را برمي افرازد، به زمين گام مي گذارد


يکباره، بخود آمدم و به اين سوي و آن سوي نگاه کردم و ديدم از شکوه ايران باستان، مگر مشتي ويرانه و اين راه که از ميان سنگ بريده شده، اثري نيست و شاهان بزرگ ايران، به گونه اي از ميان رفتند و ناتوان شدند که فرزندان آنها براي اينکه، گور آنان را از دستبرد بيگانگان و تازندگان بپايند، ناچار شدند که نام سليمان را روي آرامگاه بگذارند و براي اينکه دست کم، چند ويرانه از آنها بماند، متوسل به نام‌يکي از پیغمبران شده اند


در گذرگاه هاي طبيعي و کوهستاني به وسيله‌ي پادگان هاي سبک نظامي مراقبت مي شدند، اين پادگان ها به مثابه بخشي از‌يک شبکه‌ي بسيار فشرده‌ي استحکامي بود که از سرزمين هاي مسطح و جاده هايي که آنها را به هم پيوند مي داد، مراقبت مي کرده اند از بزرگترين رودها، مانند دجله و فرات و رودهايي که در شاهراه جاي مي گرفت مانند رود هاليس، به کمک پل هاي هميشگي مي گذشتند که پاسگاهي از آن نگهداري مي کرده است‌يکي از پل هايي که منسوب به زمان هخامنشيان است، پل بر روي کارون در دزفول است که پس از ۲۵۰۰ سال هنوز پاي برجاست شمار به نسبت کم پل هاي هميشگي، کاروان ها را ناگزير مي کرد تا مسيرهايي را که از سوي سازمان ديواني شاهنشاهي تعيين شده بود در پيش گيرند و بدينسو سازمان اداري مي توانست به آساني رفت و آمد در جاده ها را زير در نظر داشته باشد در جاهاي ديگر و به هنگام لشکرکشي ها از پل هايي که از جاي گرفتن کشتي ها در کنار هم پديد مي آمد، بهره مي بردند (پل شناور)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

lemol

عضو جدید
نظری اجمالی به معماری ایران در عهد باستان

نظری اجمالی به معماری ایران در عهد باستان

سلام من عضو جديد تالار هستم. lemol

به نظر من معماري ايران يكي از ريشه دار ترين معماريهاي جهان و يكي از پايه هاي معماري گذشته استنكلا ايراني ها در سالهاي بسيار دور به قدري در رشته هاي مختلف مقام و منزلت داشتند كه كسي نميتونه منكر اين مساله بشه:)

.
.
.

نظری اجمالی به معماری ایران در عهد باستان این ویژگی را آشکار می سازد که معماری ایرانی بر سه اصل استحکام ، آسایش و انبساط پایه گذاری گردیده است .
(( معماری ایران در طی تاریخ طولانی خود دارای اصالت طرح و سادگی تؤام با آرایش و تزئین بوده است )) .بـا ایـن برداشت آرتـورپوپ ـ مستشرق و ایران شناس نامی آمریکا به فرهنگ معماری ایران روی می آورد . او می گوید : (( اصالت اشکال زندگی ایران بدین گونه نمایان می شود که در ابنیه مسکونی از خودنمائی و برون آرائی به دور بوده است ))‌ و با این یقین معماری را به عنوان یکی از پربارترین شاخه های درخت تنومند فرهنگ و هنر ایران معرفی می کند .
تحسین (( پوپ )) صدائی ست که تاریخ آنرا تکرار و تأیید می کند ، تالارها و شبستانها و ستونهای تخت جمشید ـ این ارکستر سنگی عظیمی ـ آیا یک ضیافت رنگین برای چشمها نیست ؟ هزاران مسجد و بقعه و مقبره و بنای تاریخی در هرگونه فلات گستره ما ، آیا شاه غزلهای پر از سحر و افسون معماری نیستند ؟
(( پوپ )) این سحر و افسون را می شناسد که می گوید ((‌ گوناگونی بناهای ایرانی )) از کلبه دهقانی و چاپخانه و آلاچیق هاست ، تا زیباترین بناهائی که تاکنون جهان به خود دیده است .
هنر در ایران به قدمت تاریخ است و معماری از کهن ترین هنرهاست . رونق واعتلای معماری در ایران باستان گواه آنست که این سرزمین از کانونهای نخستین شهرسازی و نیز سدسازی ومهندسی بوده است . و این گواهی را بناهائی که از میان ازمنه و اعصار با سیمای غبار آلود سر بیرون کشیده اند و سدهای باستانی و شهرها و دهکده های شاهی تأیید می کنند .
آثاری که جسته و گریخته از خلال نوشته های باستان شناسان به دست می آید ، روشنگر آنستکه هنر و صنعت ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد در این مرز و بوم ریشه و نشان دارد .
تمامی گستره ایران ـ به ویژه روستاهای آن اینک چون کتاب زنده ای از تاریخ معماری و هنر است . هر برگ از برگ های این کتاب قطور گنجینه جاودانه ای از معماری ما را در بر گرفته و در لحظاتی کوتاه دروازه چندین هزار سال تاریخ را بروی تماشاگر می گشاید .
کمتر روستائی در ایران وجود دارد که در آن معابد باستانی ناهید یا قلعه گبری و قلعه سلال یا ( صلصال ) با طاق های ضربی و یا هلالی به چشم نیاید و در آن از بقعه ها و امامزاده ها و یا قلعه های معروف به دخترکه مضمونی افسانه ای تاریخی را در خویش نهفته اند اثری نباشد . قلعهٔ مرو و قلعهٔ اصفهان که سرگذشت آنها تا اعماق افسانه ها ریشه دوانده است ، قصر کیاکسار پادشاه ماد در همدان ، کاخ پازارگاد ، تخت جمشید یا پارسه ، آثار شوش ، ایوان مداین یا طاق کسری در تیسفون ( نزدیک بغداد کنونی در محلی به نام سلطان پاک ) ، آثار آتشکده های باستانی چون آتشکده کرکوی سیستان ، نشانه های طبقات و استعمال نـخستین آجـرها در تـپه سـیلک کاشان ، مناره ها ، سدهای باستانی ، آثار تمدن باستانی (( موهن جودارو )) در بـلوچستان و سـند ، بازمـانده سـاختمانهای کهن در مرو ، تـجلیات قریحه ایرانی در آثار بابل ، خرابه قصر هاتره ( المحضر ) در ساحل دجله ، ویرانه های معبد کنگاور ( ناهید ) ، یادگار خسرو پرویز در قصر شیرین ، طاق بستان کرمانشاهان ، ساختمان الجایتو ( سلطان محمد خدابنده ) ، مقبره بایزید بسطامی و خیام و عطار ، کاخ چهل ستون و عالی قاپو ، مساجد اعجاب انگیزی که قلل هنر و استعدادند ، چون مساجد شاه و مسجد شیخ لطف الله و مسجد جامع اصفهان و نیز آثار معماری زندیه و قاجاریه تا عصر حاضر و صدها و هزاران نشانه و یادگار و اثر دیگر ، همه و همه جلوه هائی از بهار هنر ایران و معماری دیرینه سال و پر غنای آنست ... معماران و هنرپروران شهرساز ایرانی در ازمنه گذشته از برجسته ترین کارشناسان عصر خود بودند . تاریخ نام بسیاری از معماران برگزیده را به یاد ندارد ، اگر چه آثار گرانقدر آنها بهترین شناسنامه در شناسائی خصایل هنری و اندیشگی آنهاست .
در میان این گروه بسیار معماران شهره ایران باستان ، باید از (( سئنا )) نام برد ، که تا مرزهای نبوغ پیش تاخت و نیز از (( برازه حکیم ))‌ که در زمان اردشیر ساسانی می زیست و سدساز و معمار و شهرساز بی همتائی بود . هم اوست که سدی را که اسکندر بر شهر فیروزآباد فارس بسته بود و بر آثر آن سالیان متمادی شهر را آب فرا گرفته بود شکست و فیروزآباد تازه ای بنا کرد که دستاوردها و خطوط اصلی معماری ایران را ترسیم می کرد .
نمونه هائی از آفرینشگریها و نیز خدمات چنین معماران و مهندسان در کتاب (( فارس نامه )) ابن بلخی و آثار عجم ( فرصت شیرازی ) و ((‌ مرآت البلدان ))‌ و فارس نامه ناصری ( حاج میرزا حسن فسائی ) و سایر کتب قدیمی ما آمده است . در زمان هخامنشیان و ساسانیان عده زیادی از معماران و حجاران و سدسازان به آبادی این مرز و بوم همت گماشتند و ثمره این همکاری به خلاقیتی انجامید که در پرتو آن تخت جمشید در فارس و سدهای بسیاری به وجود آمد . پاره ای از این سدها هنوز برجاست .
پس از اسلام فرهنگ و هنر ایران با عوامل تازه ای ترکیب یافت . برخورد و آمیزش عنصر ایرانی با جریانهای فرهنگ و هنر و اندیشه اسلامی سیمای تازه ای به هنر ایران داد ، بی آنکه هویت و روح آنرا تغییر دهد . معماری در ایران پس از اسلام از رنگارنگی پربار و طراحی و ظرافت و دقت نظر کم نظیری برخوردار شد و اوج این بازآفرینی در عصر هنروران صفوی شکفت .
از معماران و هنر پروران عهد صفویه باید شیخ بهائی را نام برد که آثار جاویدان معماری او در اصفهان شهرت جهانی دارد . به طور کلی صدها معمار و مهندس گمنام و یا معروف ایرانی وجود دارند که در ساخت ابنیه باستانی و سدها و آثار گرانمایه ، قریحه و استعدادی شگرف از خویش بروز داده اند . نام بسیاری از اینان در کتیبه ساختمان های باستانی محفوظ است و باید تحقیق کاملی در این زمینه صورت پذیرد . معماری ایران ، شناسنامه معتبر مردم در این سرزمین از دورترین ازمنه قدیم است . طبیعت اقلیمی ایران در این زمینه تأثیرگذار فرهنگهائی که با فاتحین و مغلوبین به این خطه راه گشودند ، در این معماری به بارزترین اشکال خود جلوه کرده است .
آداب و رسوم ، مراسم مذهبی ، روحیه ، اخلاقیات ، اندیشه و عقیده نسلها در معماری ایران انعکاس واضحی دارد . نه تنها در بناهای عظیم ، در ابنیه آثار کوچک هم این انعکاس را می توانیم دریابیم .
آتشکده و دهکده های شاهی که در گذشته در سراسر این خطه جابجا روئیده بود و اینک به جا مانده است ، باری از فرهنگ معماری ایران باستان را در خویش نهفته اند .
آتشکده ها و دهکده های شاهی را در ایران باستان بر روی تپه ها بنا می کردند . در دهکده های شاهی معابد ویژه پرستش مهر و ناهید ( فرشته آب ) وجود داشت .
نقاطی را که هم اکنون به پل دختر یا قلعه دختر نسبت می دهند ، همان پرستشگاههای باستانی ناهید یا فرشته آب است . از معابد مهر ( میترا ) که قبل از زرتشت در ایران رواج داشته است ، نمونه های چندی باقی است . معبد (( مصیصر )) در شمال غربی ایران که در کوه تراشیده شده است و همچنین صخره (( بی فخریکار )) در جنوب دریاچه رضائیه از جمله این نمونه ها هستند .
مهرپرستان باستانی قبل از ورود به معبد در جائی دست خود را به آب می زدند و آن را ( مهر آب ) می نامیدند ـ که شاید لغت محراب دوره اسلامی از آن سرچشمه گرفته باشد ـ معماری ایران حاصل قرنها تطور و ثمرهٔ اندیشه و قریحه هنری نیاکان ما و الهاماتشان از سنت ها و دستاوردهای دیگر ملل است . با آنکه در هر دوره سیمای معماری ایرانی تغییر و تبدیل هائی را پذیرفته است ، روح یگانه و ذات نیرومند آن همواره زنده و بالنده باقی مانده و همپای زمان ظرفیت های خویش را عوض کرده است .
مروری در خطوط اصلی معماری ایران از آغاز تاریخ مدون ما ، در واقع گشاینده شاهراهی به قلب تمدن دیرینه سال این سرزمین است . نخستین سلسله حکومت ایران سلسله ماد بود که بخشی از هستی خود را در بنا و آثاری که آفریده ، به وام نهاد .
سنگ شیر همدان ، دکان داود در سرپل ذهاب ، دخمهٔ صحنه در کرمانشاه ، دخمهٔ موسوم به طاق فـرهاد در لرستان ، دخمهٔ ده نو اسحق وند نزدیک کرمانشاه از برگزیده ترین آثار این دوره است . ((‌ پولی یبوس )) در توصیفی که از کاخ باستانی همدان کرده ، یادآور شده است که ستون های این کاخ از چوب سدر و سرو ساخته شده و روی این ستونها از لوحه های سیمین و زرین پوشانده شده بود (( دمرگان پرود )) و (( شی پیه ))‌ معتقدند که این نشانه ها به آثار تخت جمشید کم و بیش شباهت دارند . قرنها پیش از آنکه بابل و یونان و روم وارد صحنه تاریخ شوند ، تمدنهای عظیمی در سرزمین پهناور ایران وجود داشته است .
شاهنشاهان هخامنشی در عرصه وسیع سرزمین خود از مهارت واستادی هنر مندان ممالک زیر فرمان خویش به نحو احسن بهره می گرفتند و از این جهت در آثار معماری و صنعت ایران در دوره هخامنشی تأثیر سایر ملل نیز دیده می شود چنانکه داریوش می گوید در بنای قصر او صنعتگران بابلی ، مادی ، لیدی و مصری خدمت می کرده اند و مصالح ساختمان ها از فواصل دوردست می آمده است . استفاده از تجربیات و سنن ملل تابعه ، نه به صورت تقلیدی و پیروی ، بلکه به گونه بازآفرینی و الهام پذیری خلاقه ، مختص دوره هخامنشی نیست . مادها نیز پیش از آن از تجربه و مهارت ((‌ اوراتوئی ))‌ ها استفاده بسیار بردند .


www.memaraneh.com
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mehdiezz

عضو جدید
شهر سازی و معماری خاص شهرهای ايران باستان قسمت اول

شهر سازی و معماری خاص شهرهای ايران باستان قسمت اول



شهر سازی و معماری خاص شهرهای ایران باستان

آثار و قراين تاريخي نشان مي دهد كه مهاجرت آرياييان به آسياي غربي حدوداً از سده چهاردهم ق.م. آغاز شد و به مرور ادامه يافت. شاخه های از آرياييان كه از جبال هندوكش و فلات پامير گذشته، به جلگه سند پا گذاشتند، بي ترديد با مقاومت بوميان دراويدي روبرو، و براي جايگيري مجبور به نزاع شدند. اين برخورد، كه در لابه لاي متون تاریخی آشكار است. احتمالاً به اين گستردگي در فلات ايران رخ نداد. اگرچه آرياييان ايراني، توانستند به مرور اقوام آسيانيِ ساكن در فلات، همچون حوريان، گوتيان، لولوبيان و عيلاميان را يا از فلات اخراج كرده و يا در خود تحليل ببرند، اما اين جای گيري از گونه اي ديگر بود. اسب و مهارت آرياييان درارابه راني مورد توجه بوميان قرارگرفت.آرياييان اگرچه كوچ رو بودند، اما كاملاً بي بهره از يكجانشيني نبودند. باستان شناسي توانسته است حوزه هاي متعددي از نقاط استقرار را در آسيا مركزي بشناساند. آنچه امروز مسلم است، وجود يك مركز مستقل تمدن در آسياي مركزي است كه البته ناظر به پيشرفت مدنيت در آسياي غربي- اعم از عيلام و بابل- و رواج شهرنشيني در تمدن سند، به ويژه هاراپا و موهنجودارو در ساحل رودهاي سند و پنجاب است. اما آن دسته از آرياييان كه پا به فلات ايران گذاشتند، اگرچه بي بهره از انديشه مدني نبودند، اما در مواجه با تمدن شكوفاي آسياي غربي، بهره آنان بسي اندك مي نمود، و از همين رو به يك باره شاكله شهرنشيني آنان را اخذ كرده، با كيهان شناسي ويژه آنها درآميخت. اين كيهان شناخت، شهر را الگويي از نظام آسماني مي انگاشت و به همين دليل برگسترش آن همت مي گماشت.



شکل 1 – شهر اردشیر خوره



مادها نخستین سلسله ایران و تاثیر آنان بر معماری و شهر سازي

با سلسله ماد، ايران آريايي، داراي تاريخ سياسي گرديد. اما در عين حال آرياها را نبايد يك قوم متحد در نظر آورد؛ آرياييان از تيره هاي گوناگوني تشكيل شده بودند كه در ميان تيره ماد و پاريس در حيات سياسي ايران زمين نقش تعيين كننده اي برعهده داشتند. گستره سرزمين ماد، مركز، غرب و شمال غربي ايران را دربرمي گرفت. بروز اقتدار سياسي نزد مادها، كه توانستند نخستين سلسله آريايي را فلات ايران تأسيس كنند. نتيجه قرارگرفتن آنان در ميان دو حكومت مهاجم آشور و اورارتو در غرب و شمال بود. تهاجمات پي در پي اقوام آشوري و اورارتو، احساس اتحاد ميان قبايل مادي گسترش داد. اقتدار قوم ماد مصادف با تحليل رفتن سلسله پرقدرت عيلام و ديگر دول آسياني، همچون ماننا، گوتي و لولوبي در فلات ايران بود.
مدنيت دوران ماد، همواره با هگمتانه به ذهن مي آيد. اما واقعيت اين است كه طي هزاره سوم تا نيمه دوم هزاره نخست قبل از ميلاد سلسله هايي در شمال غربي فلات ايران رشد كرده بودند كه تفاوت هايي كلي با تمدن هاي شكل يافته در بين النهرين داشتند. شهرهاي مستحكم و كمتر شناخته شده اين سلسله ها در ايران غربي پراكنده بودند. مدنيت ماد بي ترديد يا بر بازمانده اين شهرها و يا در ستيز با آنان شكل گرفت. از همين رو شكل شهر مادي برگرفته از نمونه هاي مشابه آن در اورارتو و آشور و يا نزد اقوام آسيانيِ ساكن در مركز، غرب و شمال غربي فلات ايران، همچون مانناييان بود. در ميان سلسله هاي باستاني، شهرهاي مادي كمتر براي باستان شناسان شناخته شده است و اين بي ترديد به پراكندگي اندك با حوزه محدود پراكندگي آنان باز مي گردد و اين پراكندگي محدود خود نتيجه ناامني منطقه به دليل تهاجمات حكومت هاي مهاجم آشور و اروارتو بود. اين عامل البته در شكل گيري و صورت دژ- شهر بوده، و يا با حصار يا حصارهايي تودرتو احاطه مي شدند. تعداد حصارهاي يك شهر نشانگر بزرگي يا كوچكي شهر بود. شهر دوران ماد به دلايل گوناگون، از جمله كيهان شناسي ويژه دوران باستان، شكل رقومي زمين و البته امنيت عموماً بر فراز ارتفاعات طبيعي و يا مصنوعي بنا مي شدند. گاه مانند شهر خارخاريك حصار و يا مانند شهر كيشه سو، چند حصار متحدالمركز شهر را دربر مي گرفت. اين شهرها چنان كه هرتسفلد گفته است داراي نقشه اي ثابت با تفاوت هايي جزيي بودند. اين تفاوت ها ناشي از شرايط اقليمي ويژه شان بود. دژ شهرها به صورت يك زنجيره دفاعي برپا شده بود تا امكان ايجاد شهرهاي بزرگتري چون هگمتانه را در پشت خود فراهم كند. در واقع شهرهاي شاهي، مانند هگمتانه، دردوران مادها از گسترش اين دژ شهرها حاصل شدند، كه آنها نيز به نوبه خود مراكز نخستيني براي انباشت ثروت، تمركز اقتدار سياسي و توسعهاجتماعي به شمار مي آمدند. هگمتانه اصلاً به معناي مكان جمع شدن بود و تصويري از اتحاد قبايل ماد و اتحاد سه جامعه ايلي، روستايي و شهري را مي نماياند. اصولاً شهر مادي را نتيجه فرايند تكاملي از روستاها به دژ- شهرها و آنگاه شهرهاي مهم تري چون هگمتانه دانسته اند.اگرچه در دوران مادها مي توان از جامعه شهري سخن گفت، اما اين جامعه هنوز در برابر جماعات روستايي و عشيره اي اندك مي نمود.



شکل 2 - شهر پیشه وران ( دهکده ای پیش از هخامنشیان )


دياكونوف در تعريف همين تمايز نوشته است: "شايد ده- دژها مقر فرمانروايان خردي بوده كه در منابع آشوري ذكر شده است و در اوستا نيز به نام ساستر آمده است. ناحيه اي كه تابع اين فرمانفرما بود. به دژ وي مربوط بود. برروي هم ظاهراً فرمانفرما يا ساستر با رئيس دهكده عشيره اي كه ويس پتي ناميده مي شد، فرق داشته است."




شکل 3 _ ساخت کالبدی شهر در زمان مادها


با اين همه در اين دوران كالبدهاي شهري بيش از پيش آشكار شده، و اگرچه هنوز بافتي همچون بازار مرحله آغازين حيات خود را مي گذراند، اما راه ها، راهوندها و شوارع عام، حصار، برج، معبد و كاخ همچون نمونه هاي بين النهريني خود كاملاً شكل گرفته بودند، در واقع همه آن مجموعه اي كه درون دژ قرارمي گرفت، يعني دژ و تقسيمات داخل آن، مورد برنامه ريزي و طراحي دقيق قرارگرفته بود. اين سازمان اجتماعي و سياسي تا 559ق.م. كه آسيتاك، آخرين شاه سلسله ماد، در برابر نخستين شاه پرقدرت هخامنشي، كوروش، شكست خورد، ادامه داشت.

حکومت هخامنشیان و سبک معماری و شهر سازي خاص این دوره

با حكومت هخامنشي، چيزي رخ نمود كه تا آن روز در تاريخ سياسي آرياييان بي نظير بود. اقوام آريايي تا پيش از اين يا تحت قيادت فرمانروايان محلي، در حوزه هايي كوچك زيسته و با تاخت و تاز به شهرهاي ديگر و هم زيستي مسالمت جويانه يا غيرمسالمت آميز با اقوام بومي روزگار مي گذرانيدند، و يا آن كه شكل اعلاي حكومتي آنان در ماد رخ نموده بود كه آن نيز خود قلمرو محدودي محسوب مي شد و از حدود شمال غربي و نهايتاً مركز ايران فراتر نمي رفت. وظيفه اين حكمراني هاي كوچك با سلسله ماد در دو استراتژي خلاصه مي شد: ايجاد امنيت براي مردم و حراست از حوزه اقتدار خود با هخامنشيان به يك باره قلمرو پهناوري به سرزمين اصلي آنان- پارس- منضم گرديد.
داريوش اول در كتيبه بيستون، مجموعاً از 23 كشور، تحت فرمان خود نام مي برد و در كتيبه آپادانا مي نويسد: "داريوش شاه گويد: اين (است) شهرياري كه من دارم، از سكاها كه آنها آن طرف سغد (هستند)، از آنجا تا حبشه از هند، از آنجا تا به سارد كه آن را اهورامزدا كه بزرگترين خدايان (است) به من ارزاني فرمود".
شيوه حكومت نزد شهرياران ماد، اگرچه از الگوي حكمراني بين النهرين اخذ شده اما هنوز از ساخت عشيره اي به كلي جدا نشده بود. به عوض آنها، هخامنشيان كوشيدند به ساختارهاي حكومتي آسياي غربي نزديك تر شوند. اين ساختار در آن روزگار، البته براي اقليم بين النهرين، به خاطر تملك سرزمين هاي حاصلخيز و منابع آبي، بسيار كارآمد بود، اما براي سرزمين خشك ايران چندان كارايي نداشت. كارآمدي تمركز مالكيت ها در بين النهرين، به واسطه وجود مراكز آبي يعني رودخانه هاي عظيم و آبياري متمركز ايجاد شده بود، اما در سرزمين خشك و كم آب ايران، تبديل مالكيت اشتراكي بر زمين به مالكيت دولتي، نتيجه مطلوبي نداشت و لامحاله به بحران سياسي، اجتماعي و اقتصادي مي انجاميد. اين بحران، در درازمدت چند بار شكل علني به خود گرفت كه از جمله آن از شورش هاي اجتماعي گوماتاي مغ در دوران هخامنشيان و مزدك در دوران ساسانيان بايد نام برد. اين همه موجب مي شد نظام سياسي ايران از نوعي دموكراسي قبيله اي به سمت شكلي از اقتدار سياسي حركت كند كه به استبداد شرقي متمايل بود. اما جالب آن كه هخامنشيان، به خصوص دو سر سلسله مقتدر آن – كوروش و داريوش اول- توانسته بودند اين شيوه حكومت را با نوع تسامح سياسي و مداراي مذهبي و فرهنگي بياميزند.
آن گونه كه گيرشمن گفته است. همين سياست موجب مي شد كه كشورهاي مغلوب در توسعه ثبات و استقرار هخامنشيان نقشي مهم برعهده گيرند.
در واقع همين شكل از انديشه حكومتي بود كه موجب پديدآمدن ساتراپي ها در قلمرو پهناور هخامنشيان گرديد. كوشش براين بود تا ساتراپي ها، كه تعداد آنها بالغ بر 20 بود، با خصوصيات قومي و بومي ممالك متبوع انطباق داشته باشند. البته داريوش بر ايالت تابعه يك شهريان يا ساتراپ از نزديكان يا خاندان خود مي گماشت، اما بدنه حكومت را از ميان افراد بومي انتخاب مي كرد.
آن چه در نهاد مدني هخامنشيان آشكارتر از اسلاف مادي بود، نضج گرفتن نهادهاي اقتصادي و پيش آرايش اصناف است. اصنافي كه در دوران ساساني شكل كامل به خود گرفت و مدنيت ايراني را پي ريخت. فتح بابل دولت هخامنشي را با عامل رونق تجاري در دولتشهرهاي بين النهريني آشنا كرده بود، و از همين رو بازار و بازرگاني، كه در دوران ماد نقش چنداني نداشت، در دوران اخير جايگاه بيشتري را به خود اختصاص داد. به عبارتي شهر نظامي- كشاورزي در سرزمين هاي مياني امپراتوري داد.
هردوت پارسيان را متشكل از شش طايفه شهري و روستايي، و نيز چهار طايفه چادرنشين دانسته است.
اين شهادت هردوت نشان از ساخت اجتماعي دودمان هخامنشي دارد كه ساختي متشكل از سازمان شهري و سازمان روستايي و ايلي بود. اما به تدريج گستره جامعه شهري بر دو سازمان ديگر پيشي مي گيرد. در اين ميان تعريف از فضا نيز گسترش مي يابد. شهر ديگر درون چارچوب باروها تعريف نمي شود، بلکه معنايي منطقه اي يافته و با مجموع واحدهاي توليد زراعي اطراف خود تعريف مي گردد. اين تعريف شمول گرايانه از شهر تا ادوار اخير كه شهر مجموعه كهندژ، شارستان، ربض و روستاهاي نزديك را نيز دربر مي گرفت، صادق است
هنگامي كه از شهرهاي هخامنشي سخن مي گوييم، بلافاصله نام دو شهر بيش از ديگران به خاطر مي آيد: پاسارگاد و پارسه (تخت جمشيد) اما اين دو شهر، اگرچه بهترين تجلي انديشه عظمت گراي هخامنشي در باب معماري و شهر هستند. اما به هيچ وجه نهادهاي مدني را در خود نمي نمايانند. اين شهرها به طوركلي شهرهاي شاهي و تشريفاتي هستند. براي شهر در معناي مدني آن بايد به دنبال نمونه هاي ديگري گشت. شهرهايي همچون تخت جمشيد نمونه تحول يافته و عظيمي از شهر- معبدهاي بين النهريني و زيگورات هاي مرتفع آن، با نگاهي به شيوه معماري اورارتويي هستند. پاسارگاد و پارسه شهرهايي مدني نبودند، ظاهراً نهادهاي مدني را در كنار اين شهرهيا شاهي بايد جست، چنان كه نهاد مدني شهر پارسه در حوزه استخر، در جنب آن شكل گرفت. استخر را پرجمعيت ترين شهر پارس مي خواندند.



شکل 4 – ساخت کالبدی شهر در زمان هخامنشیان


به طوركلي شهرهاي اين دوره نمايش نحوه استقرار كالبدي هاي حكومتي بوده، سلطه مراكز سلطنتي بر مراكز سكونتي و شهر را يادآوري مي كنند. يكي از ويژگي هاي مهم معماري و شهرسازي هخامنشي وام گيري از عناصر شهري و معماري جهان است. داريوش در كتيبه شوش سياهه صنعت كاران و هنرمندان ملل مختلف را، كه در ساختن كاخ شوش سهيم بوده اند. ذكر مي كند. اين عناصر وارداتي در اين جا رنگ و بويي آميخته و كم و بيش واحد يافتند. به عبارتي از آميزش عناصر گوناگون به وحدتي دست يافتند كه ويژگي معماري و شهرسازي دوره هخامنشي است.


شکل 5– نمای از شهر و کاخ شوش


هرتسفلد در ميان دو شهر مهم اين دوره، پاسارگاد را داراي خصايص منطقه اي و پرسپوليس را نه تنها در كليات، بل حتي در جزئيات نيز داراي ويژگي هاي التقاطي و جهاني دانسته است.
از خواندن فرمان هاي شاهان هخامنشي درمي يابيم اين شاهان برخلاف اخلاف پارتي و ساساني خود، كه شهرسازان بزرگي بودند. كمتر براي ساخت شهر همت گماشته اند. آنان در امر ساخت و ساز بيشتر همت خود را صرف بناي ابنيه سلطنتي كردند، يا اگر مانند پارسه شهري ساختند، شهر حكومتي و شاهي بنا نمودند. پارسه شهر حكومتي و شاهي بود كه براي حيات مدني كارايي نداشت و تنها در جشنها و اعياد مورد استفاده قرارمي گرفت. به همين دليل است كه در تعريف هنر دوران هخامنشي بيان معمارانه يادمان ها بر توصيف كالبد و بافت شهرها رجحان يافته است.
چنان كه گفتيم پيش آرايي اصناف و طبقات اجتماعي در اين دوران شكل مي گيرد. البته هنوز مانده تا موُبدان زردشتي ايده طبقات را از شكل اجتماعي خارج كرده، رنگ و بويي مذهبي بدان ببخشند. مقام شاه شاهان، با تكيه بر اصالت و خلوص نژاد، ايده نويني بود و توانست بر فراز همه اصناف اجتماعي و اشراف زمين دار جاي گيرد. نهادهاي مذهبي به تدريج مي كوشيدند با قرب به دستگاه حكومت يابند. به همين دليل به تدريج بر تعداد معابد، كه در دوره مادها كمتر به چشم مي آيند، افزوده مي شود. اما هنوز سازمان لشكري پس از شاه برترين طبقه محسوب مي شد. فروتر از اينان ساختهاي عشيره اي روستايي، پيشه وري محدود و كارگران روزمزد (كورتش) نيز قابل شناسايي هستند. ضمن آنكه، گسترش قلمرو و احساس نياز به ايجاد سازمان اداري به تشكيل ديوان و پايگاه دبيري، كه متشكل از دبيران آرامي بود، انجاميد. اما تقدير تاريخي اين سلسله بر آن بود كه اين دستگاه آراسته و مقتدر حدود دو قرن و نيم بعد، مقهور انديشه اي شود كه در ابتدا آن را پسنديده بود، يعني گسترش قلمرو امپراتوري.
 

mehdiezz

عضو جدید
شهر سازی و معماری خاص شهرهای ايران باستان قسمت دوم

شهر سازی و معماری خاص شهرهای ايران باستان قسمت دوم

:gol:ورود اسکندر و تاثیر یونانیان بر معماری و شهر سازی ایرانیان

اسكندر با اتحاد دولتشهرهاي پراكنده يوناني توانست به سيادت هخامنشيان بر جهان متمدن آن روزگار پايان دهد. اسكندر آن اندازه فراست داشت تا بداند حفظ سرزمين مغلوب با تكيه بر قدرت و نژاد يوناني ميسر نيست و براي دستيابي به اين هدف بر آميزش قواي يوناني و ايراني تكيه داشت. اين امر كه نامه تنسر آن را نتيجه رايزني او با فيلسوف مشهور يوناني، ارسطو، ذكر كرده است، موجب ايجاد ساختمان سياسي جديدي به نام ملوك الطوايفي در ايران شد كه تا چند قرن دوام آورد. سازماني كه البته ساخت اجتماعي آرياييان باستان مستعد پذيرايي از آن بود. اما جانشينان سلوكي اسكندر سياست ديگري در پيش گرفتند. آنان ساخت شهرهاي خود فرمان يوناني (پولیس )را بر ساختار اجتماعي ايران باستان تحميل كردند. آنان ديگر سياست اختلاط نژادها را كه دلخواه اسكندر بود، ادامه نداده، از مجموع بخشهاي شاهنشاهي عنصري ايجاد كردند كه به آنها نزديك و نسبت به ايشان وفادار باشد. به همين رو ايجاد شهرهاي يوناني نشين در سراسر حوزه سرزمين هاي آريايي، از بلخ و بخارا تا بين النهرين، در دستور كار سلوكيان قرارگرفت. ايشان البته به تعمير مجدد شهرها نيز همت گماشتند. اما به هرحال هدف آنان استحاله فرهنگ ساكنان بومي در فرهنگ هلني بود. شهرهاي بنا شده در روزگار سلوكيان را به 4 دسته تقسيم كرده اند:

·شهرهاي نوبنياد يوناني
·شهرهاي ايراني تغييريافته
·شهر- روستاهاي حاصل از تغيير و ادغام چند روستا
·پوليسهاي حاصل از ترقي منزلت كلني هاي يوناني.

شهرهاي نوبنيادي يوناني عموماً شهرهاي نظامي بودند، اما سلوكيان محتاج آن بودند كه براي بقاي شهرها، جماعتي از سكنه مختلط يوناني، مقدوني، آسياي صغير و ايراني را در آن اسكان دهند. بنابراين شايد شهر، به معناي رايج، حاصل مساعي سلوكيان باشد. زيرا در اين دوره شهرنشيني از رشد شتاباني برخوردار شد.شهرهاي اين دوران الگويي شتابزده و التقاطي از دولت شهرهاي يوناني بود. چنان كه در تنظيم روابط سياسي ارائه شكل يافت و ايجاد كالبدهاي جديد تداوم نمونه هاي يوناني به حساب مي آمد. اما گويا ساخت استبداد شرقي در اين جامعه براي شاهان سلوكي بيش از دموكراسي يونان خوشايند و كارآمد بود. در ميان بافت شهري چنان كه گفته شد، براي نخستين بار، پيكره هاي جديدي چون ورزشگاه، آمفي تئاتر و مدرسه به چشم مي خورد، طراحي شهري نيز براي نخستين بار به حضور انسان توجه نشان مي دهد. سلوكيان به جاي طراحي شهري شرق باستان كه در آن معبد و ارگ حكومتي مركز توجه قراردارد، و محلات داراي پيوند ارگانيك با هم هستند، به طراحي هيپودامي (شبكه شطرنجي) كه خود شكلي از شهرسازي غربي بود. توجه نشان دادند. بنابراين طراحي خيابان هاي متقاطع شمالي- جنوبي و شرقي- غربي موجب استقرار كوچه ها و كوي ها به موازات خيابان اصلي مي شود، براي نخستين بار ميدانِ درون شهر معنا مي يابد. كه اين نيز در واقع به اصل يوناني خود، آگورا مي پيوست. البته اين ميدانها بي ترديد كارايي اجتماعي اصلي خود، يعني محلي براي تجمع و مشاركت در سياست دولتشهر را نداشتند. اگرچه طراحي شهر سلوكي، انسان را مبناي توجه خود قرارداد، اما اين انسان لزوماً طبقات فروتر نبود، زيرا هم چنان مكان زيست اين طبقات، حاشيه شهرها و روستاها بود. در اين دوران براي نخستين بار تمايزي ميان جامعه شهري و جامعه روستايي آشكار شد. تضادي كه نهايتاً به بحران و فروپاشي سلوكيان انجاميد. اما اين را نمي توان ناديده گرفت كه به هر حال وجود سلوكيان و آميزش كوتاه مدت با فرهنگ هلني براي ايرانيان تجربه اي لازم و گرانبار بود.

پارتیان و تاثیر آنان بر شهر نشینی و معماری ایرانیان

پارتيان فرهنگ هلني را از طريق فرهنگ يوناني- باختري و شهرهاي يوناني مآب درك كردند. ليكن از آن همه، ساخت ملوك الطوايفي را، كه از ابداعات يونانيان بود، اما با ساخت دودماني آرياييان تناسب داشت، بيشتر پسنديدند و برگزيدند، جامعه پارتي جامعه اي مبتني بر اقتدار اشراف و سران توده ها بود. ايده هفت خاندان برجسته هخامنشي، كه ظاهراً ديگر شكل نمادين يافته بود، در اين دوره نيز حفظ شد، اقتدار روساي دودمان ها بر مبناي تملك ارضي موروثي بود و همين ساخت در دولت بسط و گسترش يافت. پارتيان را آغازگر توسعه و تحول شهرنشيني، با منشي كه منطبق بر خصائل سياسي و اجتماعي سرزمين ايران بود، دانسته اند اين فعاليت را بايد در دو مرحله بررسي كرد، نخست در موطن اصلي آنان سرزمين پارت- در شمال شرقي ايران و دشت هيركانيا- و سپس در جنوب غربي فلات ايران و همچنين بين النهرين كه در آن دوره به مركز سياسي پارتيان بدل شده بود.
آن چه از فعاليت شهرسازي پارتيان در شمال شرقي برجاي مانده بازگوينده نكات چندي است. اين مراكز سكونتي عموماً زيستگاه هاي دفاعي با شهر قلعه هاي كوچكي با مساحت بين 20 الي 50 هكتار بود كه وظيفه حفاظت از سرزمين را در مقابل هجوم اقوام مهاجم زردپوست، كه در شاهنامه تورانيان خوانده مي شوند، برعهده داشتند. ايجاد حصار معروف دشت گرگان و حصار تميشه به شكلي آشكار اين احساس عدم امنيت را مي نماياند. شهر قلعه هاي پارتي در هيركانيا تأثير آشكاري از قلاع مشابه در آسياي ميانه گرفته اند. انتقال قدرت پارتيان به اين سوي حصار گرگان و اهميت يافتن قلعه هاي پراكنده و متعدد، موجب تحليل قدرت شهرهاي آسياي ميانه، هم چون مرو و نسا نخستين شهر پارتيان، گرديد. اين شهر قلعه ها عموماً داراي نقشه و طرح واحدي بودند.



شکل 6 - آشور کاخ آشکانی


در طراحي اين شهرها هم چنان از طرح شطرنجي و شبكه بندي محوطه استفاده مي شد. شهر داراي دو حصار داخلي و خارجي بود و خندقي حصار را دربرمي گرفت. در مرتفع ترين بخش شهر، ارگ حكومتي و سپس محوطه هاي مسكونيِ اشراف، پيشه وران و آنگاه كشاورزان قرارداشت. هريك از اين مناطق با حصاري كوچك تر محدود مي شد و بررسي هاي باستان شناسي، ارگ را سكونت گاههايي مربوط به ادوار ماقبل تاريخ مي داند، كه در دوره هاي تاريخي با ايجاد بافتهايي در كنار آن و كشيدن حصاري در گرداگرد آن به صورت شهردرآمد. اين شهرها داراي پلان هايي مربع، مستطيل و بيضي بودند، و پارتيان براي دفاع آسانتر از شهر، پلان مدور چندضلعي را بدان افزودند، قلعه شهرها، مختص دوران اوليه اين سلسله هستند. پس از استقرار، ساخت قلعه شهرها در شرق رو به كاستن نهاد، و احداث شهرها در غرب، بين النهرين و حتي آسياي صغير افزايش يافت. با انتقال قدرت پارتيان از شرق به غرب، آنان تيسفون را كه ابتدا يك اردوگاه نظامي در برابر سلوكيه بود. به پايتختي برگزيدند و گسترش دادند. آنگاه براي حفظ سلطه بر قلمرو پهناورشان، كه تا حدود روم غربي را نيز دربرمي گرفت. شهرهايي چون هترا و دورااوروپوس را بنياد نهادند. در اين دوره اگرچه تحولاتي در عرصه شهرها به چشم مي خورد، اما به هر حال تأثير و نفوذ شهرسازي سلوكي بر آن مشخص است. شهر همچنان داراي طراحي هيپودامي است و با رونق تجاري ايران، به دليل قرارگرفتن بر سر راه تجاري ابريشم، ايجاد مراكز اقتصادي همچون بازارها و راسته پيشه وران از اهميت برخوردار شد. اين شهرها همچون نمونه شمال شرقي خود داراي دو حصار داخلي و خارجي بودند و كهن دژ در بالاترين ارتفاع در گوشه يا ميان شهر قرارداشت. شهر همچنين مناطق مسكوني و حومه را، كه زيستگاه روستائيان بود دربر مي گرفت.





شکل 7 - ساخت کالبدی شهر در زمان پارتی


شهرهاي پارتي مانند اسلاف سلوكي خود از استقلال نسبي برخوردار بودند، اما به هرحال ديگر با چيزي به نام پوليس (شهر خود فرمان) روبرو نيستيم، زيرا چنان كه پيكولوسكايا گفته است، از نخستين سده ميلادي به اين سو ديگر خبري از نظام پوليسي در شهرهاي ايران نيست. در ايران اين نظام به پديده اي منسوخ بدل شده بود. با از ميان رفتن سلوكيان نظام پوليسي نيز اهميت خود را از دست داد و به شهرهاي شاهي بدل شد. اما نظام پوليسي حداقل تأسيسات اجتماعي را بر شهرهاي دوران پارت تحميل كرد. شهر ديگر تنها نمايش اقتدار شاهان نبود، بلکه بيشتر روابط اقتصادي شهر را مي نماياند. زيرا كه بنيان اقتصادي كشور بر كشاورزي، فروش مازاد محصول و بنابراين بر بازرگاني استوار بود.




شکل 8 – پرستشگاه خورشید
 

کیانا احمدی

کاربر فعال
چكیده‌ی معماری باستان

چكیده‌ی معماری باستان

چكیده‌ی معماری باستان در شوش، در كاخ داریوش اول(داریوش بزرگ) كتیبه‌ی جالبی كشف شده است كه درباره‌ی مواد ساختمانی و صنعت‌گرانی است كه در ساختن كاخ پادشاه كار كرده و هم‌كاری داشته‌اند. می‌گوید:
" ... زمین تا چنان ژرفایی كنده شد كه به سنگ رسیدم و چون حفره آماده شد در بخشی از آن تا چهل آرنج و در بخشی تا بیست آرنج سنگ‌ریزه ریختم. كاخ روی این سنگ‌ریزه‌ها بنا شد. كندن زمین در ژرفا و ریختن سنگ‌ریزه و آماده شدن خشت خام را ملت بابل انجام داد. چوبی، كه سدر نامیده می‌شود، كوهی در لبنان به همین نام هست، این چوب را از آن‌جا آوردند. ملت آشور آن را تا بابل جابه‌جا كرد و كاریان اهل ایونیه آن را از بابل به شوش آوردند.
چكیده‌ی معماری جهان باستان​

چوب یاك را از گندار و كرمانی آوردند. طلا را از لیدی و باكتریا آوردند و آن را در این‌جا ساختند. سنگ كاپائوتاك(سنگ ارمنی یا سنگ بخارایی) و سینكابرو(عقیق جگری)، كه در این‌جا به كار گرفته شد، از سغدیان آورده شده بود. سنگ آخشاینا(فیروزه؟) از خوارزم آورده شده بود. نقره و چوب سیاه از مصر و تزیینات دیوارها از یونان و عاج به كار رفته از حبشه و هندوستان و آراخوسیا آورده شد.
ستون‌های سنگی، كه در این‌جا به كار رفته، از شهری به نام آبی‌رادوش، در نزدیكی شوش، آورده شده است. سنگ‌تراشانی كه روی سنگ‌ها كار می‌كردند، از ایونیه و لیدی بودند. استادان زرگر مادی‌ها و مصریان بودند. كارگرانی كه در كارهای چوب‌كاری كار می‌كردند، اهل لیدی یا مصر بودند. كسانی كه آجر می‌پختند، از بابل و افرادی كه دیوارهای بنا را تزیین می‌كردند، از ماد یا مصر بودند."
مواد ساختمانی گوناگونی كه در كتیبه‌ی داریوش یاد شده است، گویا به عمد از ایالت‌های گوناگون، از سودان در جنوب غربی امپراتوری تا هند در جنوب شرقی، به شوش آورده شد تا از این راه همه‌ی سرزمین‌ها و ملت‌ها در خدمت‌گزاری به پیشگاه پادشاه ایران سهیم باشند. چنین وضعیتی را درباره‌ی دیگر بناهای باشكوه دوره‌ی هخامنشی نیز می‌بینیم.
در بناهای باشكوه تخت جمشید نیز عنصرهای هنر محلی ایرانی را در كنار عنصرهای هنر بابلی‌ها، آشوری‌ها، مصریان و یونانی‌ها می‌بینیم. البته، اساس و شالوده‌ی بناهای تخت جمشید، یك خانه‌ی عادی ایرانی است كه اكنون آثار آن در خانه‌های روستایی ایران، آن سوی قفقاز و آسیای میانه نیز دیده می شود.
 
بالا