معماری اسلامی

کیانا احمدی

کاربر فعال
شکوه و زیبایی معماری ایران به ویژه در دوره اسلامی، به تزیین و آرایش آن بستگی دارد. هنرهای والای اسلامی از هنرهای تزیینی و کاربردی گرفته تا احداث بزرگ ترین بنا های مذهبی اهمیت و اعتبار ویژه ای دارد. تزئیناتی چون آیینه کاری، آجرکاری، گچبری، کاشیکاری، حجاری، منبت کاری و نقاشی در سراسر دوران اسلامی رواج داشته و در هر دوره ای با امکانات آن روزگاران پیشرفت کرده است
در معماری اسلامی با استفاده از قوانین انعکاس نور با آئینه کاری راهروها و سقف ها سعی میشده تا نور بیشتری را به داخل بنا راهنمایی کند
این نکته قابل ذکر می باشد که هنر آئینه کاری منحصرا به ایران اختصاص داشته و در دوران قاجاریه به اوج شکوفایی خود رسیده است
آئینه از دیربازدر مراسم سنتی ازدواج ایرانیان نیز جایگاهی ویژه دارد چنانکه عروس و داماد در هنگام قرائت خطبه عقد در آئینه می نگرند تا زندگی همچون صداقت و شفافیت آئینه داشته باشند وهمچنین آئینه در سر سفره هفت سین عید نوروز از سنتهای قدیمی و ماندگار است
ازجمله بناهای آیینه کاری شده در دوران قاجار تالار آیینه می باشد. تالار آئینه در غرب تالار سلام و چسبیده به آن و در بالای سردر و ایوان سنگی جلو سرسرای کاخ قرار دارد و یکی از تالارهای مشهور کاخ گلستان است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

کیانا احمدی

کاربر فعال
زیبایی یک معاری

زیبایی یک معاری

از نظر ساختار هندسي در بافت شهري، هندسه راهها و مسيرهاي عبوري كاملا نامنظم و انعطاف پذير و هماهنگ با افت خيز طبيعي زمين و جويبارها و نهرها و مسير طبيعي عبور شكل گرفته است. محدوده زمينها و بدنه سازي بناها نيز تابع همين واقعيت طبيعي و كثرت گراست. اين نوع هندسه از آنجا كه هم انسان در مسير آن در حال حركت است، و هم مرتب زاويه ديد انسان متغير و متنوع مي شود. بهترين حالت براي سير درآفاق ونگاه كثرت طلب رهگذران است.
اصل محور بندي فضايي
اصل وحدت در هنگاميكه به زبان معماري و شهر سازي در مي آيد به اصول زير در معماري و شهر سازي را بوجود مي آورد.
ـ تناسب و همكاري وهماهنگي عوامل و پديد آوردن يك سامانه از عناصر كالبدي و فضايي
ـ تاكيد بر كانون و مركزيت فضايي - كالبدي به گرايش به الگوي ساماندهي مركزي
ـ تاكيد بر جفت سازي يا تقارن و محور بندي فضايي - كالبدي
ـ تاكيد بر مركزيت درآرايه سازي و نگارهاي اسليمي
ـ جايگيري فضاهاي اصلي روي محور اصلي
ـ جايگيري فضاهاي فرعي و ارتباطي روي محور هاي فرعي
ـ جاي گيري فضاهاي ميانجي و مياندر در دو سوي محور هاي اصلي
ـ همه اين اصول تاكيد بر حركت از كثرت به وحدت است.
اصل حركت از ظاهر به باطن
دو مفهوم ظاهر وباطن از مفاهيم بنيادي حكمت اسلامي است. كه در معماري نيز به صورت نماد پردازي سعي در نمايش اين حركت است.
اگر دو حالت حركت و سكون را در نظر بگيريم و با دو حركت انسان يعني سير در آفاق و انفس متناظر بگيريم ، چهار حالت زير در معماري نسبت به انسان مي‌توان بر شمرد.
الف - انسان در حال حركت ، نقطه ديد متحرك مانند حركت در يك بازار يا كوچه
ب- انسان در حال سكون ، نقطه ديد متحرك مانند قرار گرفتن در يك فضاي پر جاذبه و آرايه
پ - انسان در حال حركت، نقطه ديد ساكن مانند حركت در يك محور يك بنا
ت - انسان در حال سكون، نقطه ديد ساكن مانند انسان در حال نماز يا نيايش، انسان د ر فضايي كه جاذبه حركت ايجاد نمي كند.
اين مراتب چهار گانه به ترتيب از آفاقي ترين حالت تا انفسي ترين حالت سكون ظاهري تنظيم شده است و هرچه به مراتب پايين تر نزديك مي‌شويم امكان حركت ظاهري كمتر، و امكان حركت عمقي وباطني بيشتر فراهم است.
اصل نماد پردازي محتوايي و واقع گرايانه در عناصر واجزاي معماري
انواع نماد گرايي را مي توان به گونه زير دسته بندي كرد:
1ـ نماد گرايي قراردادي
2ـ نماد گرايي شبيه سازي و تخليصي
3ـ نماد گرايي شكلي و صوري
4ـ نماد گرايي محتوايي و مفهومي:
در تمدن اسلامي از نماد گرايي مفهومي استفاده مي شود. همه عناصر طبيعي مظهرو تجليات صفات و اسما الهي تلقي مي شوند
هر بيننده خرد گرا و انديشمند از هر برگ سبز دفتري از آيات و صفات آفريننده اي مدبر و حكيم و حيات بخش را درك مي‌كند. علاوه بر برخورداري هاي مادي از طبيعت، مضامين فكري و معنوي آن توشه سير و سلوك عرفاني او مي‌شود.
معمار خود ساخته و برجسته كه به درجات بالايي از سير وسلوك عرفاني نائل مي شوند، حتي شكلها، صورتها و هيات ها و هندسه ها ورنگها و تصويرهايي راكه از عالم ملكوت بر آنها الهام مي شود و به معرفت حضوري در مي يابد و در كارهاي خود تاويل و تعبير نموده و به كار مي گيرد.
در يك تقسيم بندي كلي مي توان انواع مكاتب هنري را از بعد رابطه مفهوم و معني با صورت و كالبد به اين دسته بندي نمود:
1ـ مكاتب هنري كه در آنها ماده و كالبد از روح و معني تهي شده است. (صورت بي معني ) مانند آثار معماري دوران كلاسيك يونان و روم.
2ـ مكاتب هنري كه در آنها ماده و كالبد بر روح و مفهوم آن تسلط دارد(تسلط صورت بي معني)، مانند هنرهاي مسيحي و بودايي كه مطالب روحي و معنوي در نمادهاي مادي نظير صليب يا مجسمه ها و نقاشي هاي حضرت مسيح (ع) و حواريون و يا بودا متجسد و متبلور شده است.
3ـ مكاتب هنري كه در آنها معنا و خيال و توهمات بر صورت و كالبد دارد(غلبه معنا بر صورت) مانند اغلب هنرهاي رمانتيك و هنرهاي به اصطلاح مفهومي معاصر.
4ـ مكاتب هنري كه در آنها روح ومعنا با كالبد و صورت تعاملي متناسب و دو رويه دارند ( تعامل متناسب صورت با معني) مانند اغلب هنرها در تمدن اسلامي مثل ادبيات عرفاني، مينياتورها، معماري و تعزيه و ساير هنرها.
اصل رده بندي اهداف در جهت رشد و كمال معنوي
اصل كمال گرايي و تلاش مستمر در جهت رشد و فلاح فرد و جامعه از ارزش هاي بنيادي در حكمت عملي اسلام است. در ترجمه معماري و شهر سازي آن، اين اصل به گونه كاركرد گرايي و داشتن منطق كاربردي همه عناصر و فضاها وكالبد ها و پرهيز از بيهودگي جلوه مي كند.
اصل پاسخ گويي به نيازهاي مادي انسانها و رعايت دستاوردهاي فني و مهندسي
با توجه به ويژگي همه جانبه بودن حكمت عملي اسلام و رهبانيت گريزي در آن و توجه به نيازهاي مادي انسان در همه زمينه ها، و توجه و تاكيد به دوري از كارهاي لغو و لهو وانجام كارها بر اساس مفيد بودن و عقلاني بودن و متقن و كامل بودن و ضرورت علم آموزي و لزوم مشورت با خبرگان در كارها و بهره گيري از تجربيات گذشته وحال آنها، بايد گفت كه حكمت عملي اسلام در مجموع رعايت كليه مباني و معيارهاي فني و مهندسي و منطقي حاصل از دستاوردهاي علوم تجربي را در كار ساختمان سازي توصيه و تاكيد مي نمايد.
اصل بهره گيري از تزيينات مثبت
از آنجا كه انديشه اسلامي تزيين رابه طور كامل نفي نكرده است، بلكه تعظيم و تزيين آنچه معنوي و الهي و موجب توجه بيشتر انسان به مسائل روحي و معنوي است را توصيه مي نمايد، هنرمندان موحد از مجردترين عناصر مادي كه مي توانند عالي ترين مضامين روحي و معنوي را به بيننده القاء نمايند، در تزيين فضاي مصنوع خود كمال بهره برداري را نموده‌اند.
استفاده به جا و متناسب از نقوش هندسي واز رنگهاي متنوع (رنگهاي گرم و تند و چند گانه در كف و رنگهاي سرد و آرام و هماهنگ در سقفها ) و نور پردازي و سايه روشن سازي هاي متوالي و منظر سازي هاي شايسته به كمك پنجره ها و روزنهاي مشبك، در مجموع فضا را درعين سادگي و عقلانيت از غنا و شكوهي ماورايي برخوردار مي گرداند.
اصل نوآوري و ابتكار مناسب و پرهيز از شباهت ظاهري (تقليد ) از غير مسلمان
از آنجا كه خداوند خود را خلاق «خالق» و نوآفرين «بديع» و متنوع آفرين«بارء» و نقش آفرين «مصور» و ... مي داند، هنرمند موحد نيز كه بايد صفات الهي را در خود و كار هنري خود متجلي سازد. معماران ما توانسته اند ضمن رعايت مباني و اصول و معيارهاي محتوايي و معنوي كار كه غير وابسته به شرايط زمان و مكان مي‌باشد،انگاشته هاي معمارانه خود را در انواع هندسه ها و عناصر و اجزاء تازه و بديع به وجود آورند.
در مقايسه با اغلب مكتبها و سبكهاي موجود هنري كه از نظر معنا و مفهوم انساني آم صد در صد با هم متناقض و متنافر و غير واقعي و به اعتباري پيرو القائات نفساني موجدين آنها ست و زودگذر و غير اصيل است. هنر دوران اسلامي با حفظ مباني انساني و كمال جوي خود تنوع پذير وبديع و درعين حال اصول آن مانا و دير پاست. ضمنا با توجه به توصيه مكتب، نسبت به عدم شباهت ظاهري با غير مسلمان خود باعث دوري از تقليد و ايجاد تنوع و نوآوري نسبت به ساير مكاتب معماري و شهرسازي گذشته و حال اقوام و ملل غير مسلمانان شده است.
اصل رده بندي ميان فضاها و رعايت سلسه مراتب فضايي
در حكمت عملي اسلام، فضاي مصنوع جايگاه سير در انفس است و نسبت به فضاي آزاد و رها شده طبيعي، مرز وحريم ايجاد مي نمايد تا نگاه و توجه انسان از عالم خارج به عالم درون (تفكر وانديشه و خود آگاهي) برگردد.
اصل رده بندي يا سلسله مراتب فضايي را مي توان در سه سطح آشكار ديد:
1ـ رده بندي فضايي ميان درون و بيرون كه بر مرز بندي حريم هاي فضايي تاكيد دارد.
2ـ رده بندي فضايي كالبدي ميان كالبدهاي جزء و كالبد هاي كل براي نمايش سير از جزء به كل و از ساده به پيچيده.
3ـ رده بندي در نگاره ها وآرايه ها از نگاره مبنا تا نگاره كل
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

کیانا احمدی

کاربر فعال
معماری

معماری

شعار مشعور و جمله معروف معماری مدرن که " فرم از عملکرد تبعیت می کند" در نگاه اول از منظری معقول، سخنی سنجیده و شعاری کارساز است اما گذشته از نقدها و تمجیدهای تاریخدانان عرصه هنر، چنین بنظر می رسد که در هنر معماری "عملکرد" مفهومی تقریباً پر ایهام دارد.
حداقل در کشور ما ایران، معماری وساختمانهای عملکردی، گروهی از بناها را شامل می شود که توجه و هزینه به فرم و مجسمه واری بنای معماری در حداقل است و معمار آن با غرور، این برخورد را مدرن، منطقی و دارای توجیه اقتصادی می داند. اما آیا واقعاً فرم ساختمانهایی مثل بیمارستان چقدر از عملکرد تبعیت کرده است؟ در پاسخ به این سوال مناسب است پرسشی را مطرح کنیم که عملکرد چیست؟ یا وظیفه معماری پاسخ به چه نیازهایی است که با مرتفع شدن آنها عملکرد صحیح انجام شده است؟
اگر عملکرد در معماری مربوط به نیازهای مادی‌ست و سیستمهای مکانیکی و تاسیسات کارا مهمترین بخش معماری هستند، چرا درعمل اینچنین نیست و چه بسیارند بناهای با شکوهی که بدون این امکانات شاهکارهای معماری محسوب می شوند. احساسات همه ریشه ای ذهنی دارند و همه میدانیم که توجه به حسی مثل ترس هیچگاه در مقابل احساس سرما در درجه‌ ای پایین تر قرار نمی گیرد. و چه بسا فردی اقامت در خانه ای سرد یا بسیار گرم را به سکونت در محلی ترسناک را ترجیح دهد. یا در موردی مشابه آیا نمی توان گفت که برخی انسانها مسکن تنگ اما پر طمطراق را به زندگی در خانه ای راحت اما بسیار حقیر، ترجیح می دهند؟
کمتر کسی را سراغ دارم که بخواهد خانه کوچک خود در یکی از محله های بالا شهر را با خانه ای بزرگتر، زیباتر و با امکانات رفاهی بیشتر در محله ای بدنام در پایین شهر تعویض کند.
همه ما نیاز به حض بصری داریم شاید دلیل نارضایتی ما از امکانات یک مسکن این باشد که شدیدا تحت تاثیر زشتی ظاهری آن هستیم و به صورت ناخود آگاه از آن محل راضی نیستیم. پرسشنامه هایی که در مورد کیفیت مسکن توسط ساکنان پاسخ داده میشوند هرگز گویای عمیق احساسات آنان نیست. اینکه ما به چه چیزی نگاه میکنیم و در آن زندگی میکنیم شامل تمام احساسات ماست که برخی کاملا ناخودآگاه است.
عملکرد در معماری هرگز تنها حواس را نباید مخاطب قرار دهد، معماری وظایف اجتماعی خاصی دارد که یکی از آنها تاثیر بر احساس کسانی است که در ساختمانها زندگی میکنند و یا حتی از مقابل آن عبور میکنند. احساس گرما، سرما، گرسنگی، خفگی، ... آیا در مقامی بالاتر از حس نیاز به آرامش، هماهنگی، رنگ، خلوت، ارتباط با طبیعت و... هستند؟ مسلما خیر. عملکرد را باید کمی وسیعتر تعریف کرد . ملاحظات فرهنگی مسئله ای است که خوشبختانه به اندازه کافی به آن توجه می شود هرچند به اعتقاد نویسنده کپی برخی شکلها و فرمهای موجود در منطقه، و بدین وسیله بومی کردن معماری، نوعی فریب و مشاته کاری ست تا برداشت از محیط. اما مسایل حسی بسیار با اهمیت دیگر هنوز مورد توجه کافی نیستند و نیاز به بازنگری در معیارهای ارزشی معماری احساس می شود. چرا خانه ای که در آن آرامش وجود ندارد مورد نقد نیست اما اگر رادیاتوری در جای نامناسب نصب شود اشتباه فاحشی است!
نپرداختن به فرم، نیازهای روانی مطابق با زندگی امروزی، ارجحیت دادن بیش از حد به اقتصاد و اقلیم، ممکن است معماری را با رخوت شدید بصری و حسی مواجه کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

کیانا احمدی

کاربر فعال
معماری دورة هخامنشی

معماری دورة هخامنشی

معماری دورة هخامنشی
عالیترین هنر ایرانی به معنی حقیقی در این دوره ،معماری آن اســت . ایـن هنر در بناهــای عظیم پاسارگاد و تخت جمشید و شوش تجلی کردهاست .

پاســـارگارد
نخــستین پایتــخت هخامــنشی در ایالــتپارس در سالهای559 تا 550 ق . م ، به دست کوروش بنا شده و سپس از 529 تا 521 به دستپسرشکمبوجیهتکمیل گردیده .

آرامگاهکورش در پاسارگاد
بنای معروف آرامگاه کوروش در مغرب دهکده مادر سلیمان واقعاست .
پوشش این آرامگاه از سنگ و به شکل شیروانی است . برای ساختن آن قطعاتبزرگسنگ آهک را روی هم گذارده اند . قسمت پایین آن از شش ردیف پلکان تشکیل می شود ، بطوری کهشکلهرمیرا پیدا کرده است .

آرامگاهکوروش را سابقاً قبر مادر سلیمان می گفتند .
در شمال این آرامگاه کاخ پذیراییکوروش دیده می شود . وسعت این کاخ 2520 متر مربع است و شامل یک تالار بزرگ مرکزیاست . سرستونهای آن مرکب از نیم تنة گاو یا شیر می باشد . نزدیکرود پلوار، کاخ دیگری کشف شده که در حدود 584 متر وسعت دارد . روی نقوش برجسته ای که در کنار دری قرار داشته، یک فرشتةبالدار دیده می شود که قبای عیــلامی و تاج مصـری برسردارد و آن را فروهر ، یعنیصورت مثالی کوروش می دانند .
دیگر شهرها و بناها
درشوشدرکاخ داریوش اولیک کتیبه ای که جنبهساختمانی دارد کشف شده که دربارة مصالح ساختمانی و صنعتگرانی که در ساختمان آن کاخکار می کردند شرح مفصلی داده است .

نقش رستم
در نقش رستم که درحدود پنج کیلومتری تخت جمشید واقع شده ، مقبرة داریوش بزرگ و دیگر شاهنشاهانهخامنشی مانند : خشایارشا و اردشیر اول و دوم دیده می شود .
این مقبره ها حفرههایی است که در صخره های عمودی بوجود آمده و مدخل آنها به صورت دالان سرپوشیده ایاست که چهار ستون دارد .

آثار بجای مانده از شوش
در شوش نیز ازداریوش اول و خشایار شا و اردشیر دوم آثار بدست آمده که قسمت عمدة آنها درموزة لوور پاریسنگاهداری می شود .
درشوش معماری کاخها بیشتر تحت تأثیرهنر بین النهرینقرار گرفته است .

مهرهای هخامنشی
از جملة آثار هنری آن دوره ، مهره های استوانهای شکل است که به جای امضا بر روی اسناد و نامه های اداری قرار می دادند . این مهرهها از نظر هنر کنده کاری نظیر مهره های بین النهرین هستند .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

کیانا احمدی

کاربر فعال
تاریخ نقاشی و رنگ در معماری ایران

تاریخ نقاشی و رنگ در معماری ایران

تاریخ نقاشی و رنگ در معماری ایران

مقدمه
تجربه نشان داده که اگرچه دانشجویان رشته مرمت از طریق کنکور هنر جذب دانشگاهها میشوند، اما بنا به ضروریات سیستمهای اداری و مالی، متأسفانه کم کم گرایشات هنری خود را از دست میدهند و بیشتر به امور ساختمانی تمایل پیدا میکنند. بطوری که موفقیتهای خود را در نسبت مستقیم با اطلاعات صرفاً فنی خود میدانند. شاید ضایعه این نوع گرایشات درحال حاضر چندان چشمگیر و شناخته شده نباشد، اما در آیندهای نزدیک چهرة واقعی این معضلات نمایان خواهد شد. البته این بحث مفصلی است که باید بطور مستقل و با ارائه نمونههای عینی بررسی شود.
مرمت بدون شناخت دنیای لطیف هنر، بدون غور در عمق شاعرانه اشیاء و بدون برخورداری از نگاه عارفانه ممکن نیست. امیدوارم با حرکتهای اینچنینی که دانشجویان انجام میدهند، پیوند ناگزیر مرمت و روحیات هنری مثل سالهای اول دانشگاه تا دوران حرفهای شما باقی بماند.
شاید مجبور باشیم که قبول کنیم در حوزه میراث فرهنگی نسل بدشانسی هستیم. چراکه باید وظیفهای سخت و حیاتی را با کمترین اجری به دوش بکشیم. این وظیفه این است که پیش از آنکه حرفهای نهایی را بزنیم، کمک کنیم تا برداشت سطحی و تقلیدی از لزوم حفظ این میراث ـ که از یک موج و مد جهانی متأثر شده است ـ تبدیل به یک اندیشه بنیادی و فراگیر شود.
اگر تنها به مرمت کالبدی میراث فرهنگی اکتفا کنیم،‌ تقریباً باختهایم. مگر فقط پی بناها رطوبت میکشند؟! بنیادهای فکری هم نم برمیدارند. ذوقهای هنری هم نشست میکنند. مگر حیات و تداوم فرهنگی ارزشی کمتر از حفظ یک اثر فرهنگی دارد؟! اتصال به ریشههای تاریخی مگر کماهمیتتر از موزه کردن یک ریشه و پیشینه است؟! سئوال این است که راز جاودانگی چیست؟ و بر روی محور زندگی، هنر و اندیشه و نقطه و مبداء معتبر سنجش کجاست؟ مکاتب غربی و بخصوص هیاهوهای هنری روز؟ و اگر نه به کجا و کدام سرچشمه جوشان چشم باید دوخت؟ آیا برداشتهای هنرمندان گرافیست و نمونهبرداری از آثار گذشته کافی است؟ از طرفی در مرمت بناها، مکرراً به مرمت تزئینات و نقاشیهای دیواری برخورد خواهیم کرد که عدم شناخت کافی از این هنر حتی در مرمتهای سازهای هم تأثیرات منفی خواهد گذاشت.
این فرصت بهانة خوبی است برای اینکه از موضوعی صحبت کنیم که هم به عالم هنرهای تجسمی ارتباط داره و هم بطور اختصاصی به تاریخ معماری. یعنی حضور رنگ و نقاشی در بناهای تاریخی ایران. البته با وجود ارتباط تنگاتنگ آثاری مثل موزائیکهای رنگی، کاشیهای الوان و نقوش گچبری و نقشبرجستههای سنگی، بیشتر به طرحهای رنگین و سطوح رنگآمیزی شده که با آزادی عمل کامل ـ چه از لحاظ فنی و چه از لحاظ مضمون و ـ خلق شدهاند و آنچه با ابزار ابتدائی تقریباً نقر شده و فاقد بعد سوم است، اشاره میکنیم.
متأسفانه تا به حال آنچنان که شایسته باشد بطور علمی و اختصاصی به این موضوع پرداخته نشده است. باید گفت تاریخ نقاشی در ایران فاقد یک شجرهنامة دقیق و روشن است. این بیتوجهی آنقدر جدی و عمیق است که در یک کتاب معتبر که زیرنظر یک سازمان معتبر و توسط اساتید شناخته شده در مورد تزئینات وابسته به معماری نگاشته و منتشر شده است، نامی از نقاشی به معنای اختصاصی آن به میان نیامده، اگرچه حتی فصلی به مثلاً منبتکاری اختصاص دارد. در اغلب منابع نیز به این مهم تنها با اشاره به بعضی خطوط و نقوش هندسی اکتفا شده است. شاید به این خاطر که پژوهشگران هنر نقاشی، با معماری تاریخی آشنا نیستند و محققین آثار تاریخی به هنر نقاشی. باستانشناسان بهعنوان اولین گروهی که به این آثار برخورد میکنند، اغلب محو اطلاعات معمول باستانشناسی مثل بقایای سفالین و استخوان مردگان میشوند، و بهقدر کافی نگاهی زیبائیشناسانه به آثار نقاشی نمیاندازند. یافتههای باستانشناسی و گزارشات مربوطه نیز چندان بهسهولت در اختیار پژوهشگران هنر و تاریخ نقاشی قرار نمیگیرد و یا ایشان تمایلی نشان نمیدهند. حال آنکه هر دو گروه به یافتههای یکدیگر نیاز دارند. و مهمتر اینکه آثار نقاشی در مقایسه با انواع دیگر مواد تزئینی و مصالح معماری مثل کاشی و آجر و دوام خیلی کمی دارند. در اثر تغییرات جوی به سرعت تخریب میشوند و ضخامت اندک آنها باعث میشود در مقابل عوامل مخل فیزیکی و شیمیائی مقاومت بالایی بروز ندهند.
 

کیانا احمدی

کاربر فعال
رنگ و نقاشی در تمدنهای بزرگ دنیا
در یکی از نشریات تازه منتشر شده خواندم: « نقاشی و رنگآمیزی نخستین تجارب خود در معماری ایران را بطور کلی در این بنا [سلطانیه] آزموده و بسیار موفق بوده است.
این روزها خبرهای عجیب و غریب زیاد شده و هرکس پروژه یا پژوهشی را شروع میکند به عادت گذشته از بزرگنمائی و اغراق کم نمیگذارد. یک بار بنایی را بزرگترین اثر معماری اسلامی میکنند و یک بار میترسم اگر انگیزهای برای تحقیق مفصلتری روی دیوارنگارهها و نقاشیهای وابسته به معماری ایجاد کنم، در اولین اطلاعرسانی بشنوم که هنرمندان ایرانی مبدع این هنرند و هیچ کجای دنیا چنین نیست و به قول معروف “هنر نزد ایرانیان است و بس. برای جلوگیری از ملیگرایی افراطی لازم میدانم به پیشینة این شیوة هنری در تمدنهای بزرگ جهان نیز اشارهای اگرچه کوتاه بیاندازم.
بینالنهرین
منظور از بینالنهرین سراسر نواحی واقع در میان دو رود دجله و فرات در مجاورت مرز ایران است که خاستگاه تمدنی بزرگ و تأثیر گذار محسوب میشود. بیمناسبت نیست اگر در اینجا یادی هم از مانی پیامبر کنیم که کتابی داشت بهنام ارژنگ و در سرزمینهای بینالنهرین و از تباری ایرانی بهدنیا آمده بود. پیامبری که شاخصه بهیاد ماندهاش هنر نقاشی است.
پیکرههای بابلی (۱۶۰۰ تا ۲۰۰۰ قبل از میلاد) در اصل رنگی بودهاند و اصولاً این هنر به ملازمت نقاشی و کندهکاری روی سنگ تحول مییافته است. دیوار کاخها در دوران اقتدار بابل ـ از جمله کاخ ماری در شهری به همین نام در جنوب بینالنهرین ـ با نقاشیهای بزرگ و رنگهای زنده بر روی گچ تزئین میشدند. نقوشی با مضامین سیاسی، مذهبی و زندگی روزمره.
نقش برجستههای آشوریان (۶۰۰ تا ۱۸۰۰ سال قبل از میلاد) نیز مانند نقاشیهای دیواری رنگآمیزی میشد. بیشتر ابنیه دولتی و اقامتگاههای خصوص در این دوره با نقاشیهای دیواری تزئین میشدند که بر روی گچ مالیده شده و دوام چندانی نداشت. موضوعات نقاشیها که پیش از این بیشتر جنبه مذهبی داشت به موضوعات غیرمذهبی شامل طرحهای هندسی، نقوش گل، حیوانات، صحنههای جنگ، شکار و تمثال شاهان نیز توجه نشان داد. نقاشیهای دیواری تلاحمر عالیترین کیفیت این رشته هنری را عرضه میدارند.
 

کیانا احمدی

کاربر فعال
مصر
هنر مصر هنری است ایستا و ابدیتگرا. هنری کاهنی و جادویی، مشخص و منفرد. و در یک کلام هنری آمیخته با نیایش و به گونهای انحصاری رمزآمیز و با نگاهی به دنیای پس از مرگ. بر همین اساس بود که تمثالی از صاحب قبر در حال کامرانی و برخورداری از خوشیهای این جهانی بر دیوار اتاق تدفین متوفا، یا از صحنههای پیروزی بر دشمنان یا اجرای مراسم نیایش و فعالیتهای روزمره، در آرامگاه فرعون و حتی مردم عادی کندهکاری یا نقاشی میشد. مصریان این نقوش را حاوی نیروهای سحرآمیزی میدانستند که حیات دنیوی را برای مردگان تأمین میکند.
شکل بخشیدن به مخلوقاتی تخیلی چون ابوالهول، یا شیر با سر شاهین و مانند آن در میان پیکرهسازان و نقاشان معمول بود. رنگآمیزی کردن چهره و بدن و جامة پیکره با رعایت مقررات خاص متداول بود.
خاصیت توصیفی هنر مصر بیش از همه در نقش برجسته و نقاشی روی دیوار متجلی میشود. در واقع دو نوع هنر نامبرده در مصر هنری واحد بهوجود میآورند. زیرا نقش برجستة مصری چیزی جز نقشی منقور با شیار خفیف نبوده و هیچگاه خاصیت سه بعدی برجستهکاری واقعی را نیافت.
نقاشیهای بهدست آمده از کاوشگاه بنیحسن (متعلق به حدود ۲ هزار قبل از میلاد) نماینگر آزادی ابتکار و دقت در نمایش خصوصیات تماشایی هر صحنه و نیز رنگهای رقیقی است که نقاشان مصری با بهرهگیری از نفوذ تمدن مینوسی و با بهکار بردن نوعی رنگ لعابی چسبناک در هنر خود بهکار میبستند. نقش دیگری نیز از دیواره مقبرهای در تب به دست آمده که مربوط به ۱۴۰۰ سال قبل از میلاد میشود با صحنهای از دو نوازنده تمام رخ و رقصندگان.
یونان
در تمدن کرت نقاشیها بر روی دیوارهای گچی با صحنههایی از زندگی مردم، مسابقات گاوبازی، رژه، مراسم مذهبی، پرندگان، جانوران و اجرا میشد. از جمله میتوان به نقاشی دیواری گاوبازی بر دیوار کاخ کنوسوس در حدود ۱۵۰۰ قبل از میلاد و همچنین نقاشیهای تالار تاجگذاری این کاخ اشاره کرد.
در سدة هفتم قبل از میلاد باردیگر نقاشی مقامی شامخ مییابد. نقاشان نه تنها به تزئین بناهای عمومی و خانههای شخصی و مقابر، بلکه همچنین به رنگآمیزی تندیسها و بخشهایی از پرستشگاهها میپردازند و رنگهای روشن را بهکار میگیرند. نمونههایی که متأسفانه تنها ذکری از آنها در متون تاریخی بهجا مانده است. مثل یک نقاشی تاریخی از عبور ارتش خشایارشا در ایونی. این نقاشیها در ابتدا عبارت بودند از طرحی ساده که بعداً یک رنگ (معمولاً قرمز) و سپس رنگهای دیگر چون سفید، سیاه و زرد، زینتبخش آن شدند. در این مورد باید به نقاشیهای دیواری در شهر پستوم اشاره کرد که در جنوب ایتالیا محل استقرار کوچنشینان یونانی بوده.
در حدود ۳۵۰ سال قبل از میلاد هنر نقاشی برای ابراز وجود خود خانههای توانگران را عرصة مناسب یافت و آنها را با نقاشی دیواری با مضامین آیینی و ملی و صحنههای خصوصی و خانوادگی و چهرهسازی واقعگرایی زینت داد. گاهی نیز نقشهایی با مضامین قهرمانی بهچشم میخورد.
از این دست نمونهها را میتوان در سایر تمدنهای بزرگ دنیا از جمله از یک سو در روم و آمریکای لاتین و از دیگر سو در چین و ژاپن و هند و نیز مشاهده کرد.
 

کیانا احمدی

کاربر فعال
رنگ و نقاشی در ایران باستان
تاریخ سکونت ایران بر اساس یافتههای باستانشناسی در خرمآباد و لرستان به ۴۰ تا ۵۰ هزار سال قبل برمیگردد. بعضی منابع به نشانههایی از سکونت در سرزمین ایران اشاره میکنند که مربوط به ۲۰۰ تا ۴۰۰ هزار سال قبل مربوط میشود.
در تمدن سیلک نمونههایی از رنگآمیزی دیوارها مربوط به هزاره پنجم پیش از میلاد بهدست آمده است.
ایرانیان پیش از رواج کاشیکاری بناهای خود را با نقاشی و رنگ تزیین میکردند. البته این نقاشی و رنگ معمولاً از گل و بوته، منظره و از اینگونه موضوعات تجاوز نمیکرد. نقاشی روی دیوار تا حدود قرن چهارم هجری در کنار رقبای دیگر دوام یافت تا اینکه با ظهور جلا و صیقل و نقوش کاشی رفته رفته جایگاه پیشین خود را از دست داد.
رنگ و نقاشی دوران عیلامیان
عیلامیان گاهی دیوارههای داخلی بناها را با ردیفی از تصاویر هیولاها و جانوران خیالی و اسطورهای پر میکردند. شاید نتوان به این عمل بهجرأت نام تزئین داد. چراکه ممکن است این رفتار بیشتر برخاسته از نیازهای آئینی باشد تا حس زیبائی شناسی. اگرچه همچنان میتوان از آنها بهعنوان اثری هنری یاد کرد.
هفتتپه یکی از قدیمیترین آثار بهجا مانده از عیلامیان در ایران کنونی است. آنچه از گزارشات حفاری این منطقه بهدست میآید این است که؛ در یکی از زیگوراتهای هفتتپه (کاخ شماره ۱) بر روی زمین آثار نقاشی روی دیوارها بر روی قطعات آوار دیده شده است. این نقاشیها بیشتر قسمت بالای دیوار را تزئین میکرده است. قطعات رنگی بدون زمینه گچی گویای این مطلب است که نقاشیها بر روی سطوح صاف گلی اجرا میشده است. متأسفانه قطعات بزرگی که مضامین تصاویر را روشن کنند بهدست نیامده است. احتمالاً علاوه بر نقوش هندسی با اشکال دایره (با اثر پایة پرگار)، مثلث، چهارگوش و مربع، تصاویری از طبیعت هم بر دیوارها نقش میشده است. رنگهای بهکار رفته شامل آبی، قرمز، زرد، خاکستری، سیاه و سفید بوده. مسلماً این بناها در دوران آبادانی با وجود نقاشیها و صحنههای تزئینی جلا و شکوه خاصی داشته.
رنگ و نقاشی دوران مادها
از دوران مادها آثار زیادی برجای نمانده است. استحکامات و شهر هگمتانه یکی از بقایای مهم این دوره است. از شگفتیهای این مجموعه که تاریخنویسان به آن اشاره کردهاند، هفت باروی آن است که هر کدام به رنگی آراسته بودند. بهقول هرودت؛ « اولی سفید، دومی سیاه، سومی ارغوانی، چهارمی آبی و پنجمین نارنجی است و تمام اینها را با الوان رنگین کرده بودند و دوتای آخری یکی از نقره و دیگری از طلا مستور شده بود.» به گمان بسیار، باروهای هفتگانه و هفترنگ هگمتانه به شیوهای نمادین و مرموز، نشانهای از آسمان و هفت اختر گردان بوده است.
رنگ و نقاشی دوران هخامنشیان
از هخامنشیان و رنگ اگر بخواهیم بگوئیم، بیشک سخن به آپادانای شهر شوش نیز کشیده خواهد شد. کاخ زمستانی امپراتوری که تصاویر سربازان جاوید با لباسهای پرکار و رنگهای متنوع بر آجرهای رنگین و لعابدار آن شهرت جهانی دارد. کتیبهای از داریوش باقی مانده که در آن عملیات ساخت این بنا را شرح داده. از جمله به جزئیات تزئین و نقاشی و کارگران ملل مختلف اشاره کرده که در احداث آن سهیم بودهاند. ستونها نیز به رنگ زرد روشن رنگآمیزی شده بودند که ضمناً نقایص سنگهای آهکی بهکار رفته را نیز میپوشاندند.
تختجمشید اثر بیبدیل دیگری است که میتوان در آن سراغی از رنگ و نقاشی دیواری هخامنشیان را گرفت. از جمله باید به ماندههایی از یک فرش گچی اشاره کرد که به رنگ قرمز در گوشه یکی از اطاقهای شمالی کاخ تچر بهدست آمده است. همچنین محققین توانستهاند با توجه به بقایای رنگی و عناصر شیمیائی موجود در خلل و فرج سنگی تختجمشید ـ فارغ از میزان صحت و دقت ـ نقشی رنگین از فَروَهر را بازسازی کنند.
کم و بیش در دیگر آثار معماری باقیمانده از زمان هخامنشیان نیز تصاویر نقاشی شده بهچشم میخورد. از جمله در شهر هخامنشی دهانهغلامان صحنهای از شکار به تصویر کشیده و در صحنة کندهکاری شدة دیگر اثری از شمایل یک حیوان که به احتمال زیاد اسب است و روی پلکانی ایستاده، دیدخ میشود.
رنگ و نقاشی دوران پارتیان و سلوکیان (اشکانی)
پلکان جبهة شمالی از آثار باقیمانده بر کوه خواجه در سیستان معروف به کاخ شاهی کوه خواجه، به فضائی باریک و دراز دالان مانند راه مییابد که بهدلیل وجود نقاشیهای دیواری بر بدنة دیوارهای آن، توسط “هرتسفلد” و محققان بعد از وی به گالری شهرت یافته است. هرتسفلد این آثار را متعلق به قرن اول میلادی و اشکانیان دانسته. این گالری ۴۰ متر طول و ۵/۱ تا ۲ متر پهنا دارد. با وجود تخریب و آوار فراوان، رنگهایی اینجا و آنجا بر سطح طاق موجود و دیوارها بهچشم میخورد که حکایت از نقشمایههای دیواری گسترده و وسیع منقوش دارند. متأسفانه رنگهای باقیمانده ما را به کلیت یک اثر نقشپردازی شده نمیرسانند و صرفاً بقایای نقوشی هستند که قبلاً از جای خود برداشته شدهاند. به نظر میرسد که در این نقاشیها از رنگهای زرد، سرخ، سبز، قهوهای و آبی استفاده شده است. در این نقشها خدایان، که بخش و قسمتی از پیکر هریک از آنان پشت پیکر خدای دیگر قرار گرفته است، همه بهصورت تمامرخ ایستادهاند. احتمالاً این شیوه پوشش یک تصویر بر روی تصویر دیگر به منظور القای عمق بوده است. (تأثیر این تکنیک را در دوره ساسانی در نقشبرجسته معروف کرمانشاه که دستهای از گرازها را در میان نیزار نشان میدهد، میتوان دید.) در یکی از دیوارها نقشی از شاه و ملکه و در جایی دیگر ربالنوع عشق یونان (اروس) سوار بر اسبی سرخرنگ دیده میشود. در اینجا چهرهها به حالتی نیمرخ و تمامرخ است. (یکی از تأثیرات نقاشی دوره اشکانی بر سیر هنر، همین رواج تصاویر تمامرخ است.) در اطراف پنجرههای تالار، تماشاگران نقش شدهاند. اغلب نقاشیهای دیواری منتسب به کوه خواجه از این محل بهدست آمده و متأسفانه تمام آنها نیز به خارج از ایران منتقل شده است.
در شهری در کنار فرات دورا اروپوس نقشهایی از دیوار یک معبد پیدا شده که حاکی از تأثیر نفوذ هنر اشکانی است. در معبدی از این شهر تصاویری نیز از ایزدمهر پیدا شده که او را در حال شکار نشان میدهد.
رنگ و نقاشی دوران ساسانیان
ساسانیان به تبعیت از هخامنشیان توجه خاصی به نقوش برجسته از خود نشان دادند. از طرفی متأثر از امکانات امپراتوری تازه تأسیس خود و هنر اشکانی، شیوهای منحصر بهفرد در هنر را پیش گرفتند. این زمان یکی از دورههای شکوفائی هنر گچبری است. اما همچنان از رنگ و نقاشی نیز برای زینت ابنیه استفاده میشود. نمای کاخهای ساسانی که با سنگهای تیشهای و یا لاشهسنگ و یا خشت و آجر ساخته میشد، اغلب با اندود گچ سفیدکاری میشد و در داخل دارای تزئینات نقاشی بود. این نقشها بیشتر شامل طرحهای تزئینی انسان، حیوان، شکارگاه، گل و گیاه و نقوش هندسی الوان بودند.
به روایت پرفسور پوپ تا سال ۱۳۰۴ هجری شمسی در طاقبستان در کرمانشاه، یکی از یادگارهای دوره ساسانی، آثار رنگهای قرمز، زرد، فیروزهای، آبی پررنگ، سبز کمرنگ، ارغوانی، بنفش، نارنجی، صورتی و سپید بر این بنا قابل مشاهده بوده است. صحنههایی از جنگ، شکار و گردش، موضوع نقاشیهای دیواری موجود بر سطوح را تشکیل میداده.
طرح تزئینات تالار پذیرائی بیشاپور (نزدیک فیروزآباد فارس) نیز شامل گچبریهای رنگآمیزی شده و نقوشی به رنگهای اخرائی، زرد، سیاه و آبی بوده که البته گاهی با موزائیکهای رنگین نیز تلفیق میشده.
گویا در قصر تیسفون نیز از یک نقاشی دیواری با صحنهای از تسخیر انطاکیه گزارش شده است.
از نکات جالب در مورد نقاشیهای دوره ساسانیان تأثیری است که بر نقاشی مانویان بهجا گذاشته است.
رنگ و نقاشی در آغاز دوران اسلامی
با پذیرش دین اسلام و حرمت نقوش انسانی و ذیروح در اوایل قرون اسلامی هنرمندان نقاش زبردست ایرانی به نقوش گیاهی و تصاویر هندسی و بهعبارتی اسلیمیها گرایش پیدا کرده و بهتدریج در آثار خود موضوعات و مضامین مذهبی را به تصویر کشیدند. در این تصاویر از هنر پارتیان و ساسانیان بهره بردند و همان روشها را ادامه دادند. همچنین حضور رنگ را در تزئینات گچبری بهطور گسترده و متنوع میتوان دید. شیوهای که در معماری ایلخانی بهوفور بهچشم میخورد. تا اینکه در دوره تیموری به گونهای بلوغ در نقوش اسلیمی و ختایی و گل و گیاه و جانوران ختم میشود
 
بالا