مازیار و بانو گلدیس .........

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز










  1. تمیستوکلپادشاه یونان در آرزوی کاخی به زیبایی تخت جمشید بود یکی سرداران خویش کهزبان ایرانیان را می دانست فرا خواند و به او گفت شنیده ام سنگ تراشی بناممازیار و شاگردش بانو گلدیس پرسپولیس را همچون جواهرات تراش داده اند آنهمبه گونه ایی که پیک های سرزمینهای دیگر از این همه زیبایی در شگفت شده اندبه ایران رو و به هر گونه که امکان دارد این دو را به یونان بیاور میخواهم آنها پرسپولیس زیباتری در آتن بسازند . آن فرمانده یونانی با چندسرباز دیگر با تن پوشی ایرانی به سرزمین ما آمده و پس از چندی با دوهنرمند ایرانی بازگشت . در حالی که دست های آنها بسته ، رویشان زرد وبسیار نحیف و لاغر شده بودند . تمیستوکل دستور داد دست های آنها را بازکنند و به آنها گفت می خواهم هنرمندان یونانی را آموزش دهید و با کمک آنهاکاخی باشکوه تر از پرسپولیس برایم بسازید .
    مازیار سالخورده گفت نقشی که بر دیوارهای تخت جمشید می تراشیم همه عشق استما نمی توانیم خواسته شما را انجام دهیم پادشاه یونان تمیستوکل برافروخت وآن دو را به زندان افکند . مازیار و بانو گلدیس یک سال در بدترین شرایط***جه شدند اما برای اجنبی خدمتی نکردند تا اینکه خشایارشاه پس از شکستدادن یونان و فتح آتن آن دو هنرمند دلیر و میهن پرست ایرانزمین را آزاد وبه همراه خود به ایران بازگرداند و به هر دوی آنها هدیه های ارزشمندی داد.
    آن هنرمندان نسبت به سرزمین خویش وفادار بودند چرا که پی به قدرت هنر بردهبودند به سخن ارد بزرگ اندیشمند برجسته ایرانزمین : در بلند هنگام هیچنیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند .
    مازیار و بانو گلدیس مایه فر و شکوه سرزمین ما هستند و از این روست که ایننخستین نام های تاریخ هنر ایران بسیار دوست داشتنی هستند .
    پادشاه ایران خشایارشا پس از بازگشت از آتن در تخت جمشید نوشت : داریوش راپسران دیگری بودند٬ ولی چنان که اهورامزدا را کام بود٬ داریوش٬ پدر من٬ پساز خود٬ مرا بزرگترین کرد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت کنار رفت٬ بهخواست اهورامزدا من بر جایگاه پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم٬ بسیارساختمانهای والا ساختم. آن چه را که به دست پدرم ساخته شده بود٬ من آن راپاییدم و ساختمان دیگری افزودم. آن چه را که من ساختم و آن چه که پدرمساخت آن همه را به خواست اهورامزدا ساختیم.
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی جالب بود. ارزش هنر با وفاداری به کشور هزار برابر میشه و جای سپاس داره.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


تیمستوکلپادشاه یونان در آرزوی کاخی به زیبایی تخت جمشید بود.یکی از سرداران خویشرا که زبان ایرانیان را می دانست فرا خواند و به او گفت شنیده ام سنگتراشی بنام مازیار و شاگردش بانو گلدیسپرسپولیس را همچون جواهرات تراشداده اند آن هم به گونه ای که یک های سرزمین دیگر از این همه زیبایی درشکفت شده اند.به ایران برو و هرگونه که امکان دارد این دو را به یونانبیاور می خواهم آنها پریسپولیس زیباتری در آتن بسازند.آن فرمانده با چندتن سرباز با تن پوشی ایرانی به سرزمین ما آمده و پس از چندی با آن دوهنرمند ایرانی بازگشت . در حالی که دست هایشان بسته ، رویشان زرد و بسیارنحیف و لاغر شده بودند. تمیستوکل دستور داد دست های آنها را باز کنند وبه آنها گفت می خواهم هنرمندان یونانی را آموزش دهید و با کمک آنها کاخیبا شکوه تر از پرسپولیس برایم بسازید.مازیار سالخورده نقشی که بر دیوارهای تخت جمشید می تراشیم همه عشق است ، ما نمی توانیم خواسته ی شما راانجام دهیم ، تمیستوکل بر افروخت و آن دو را به زندان افکند. مازیار وبانو گلدیس در یک سال در بدترین شرایط شکنجه شدند اما برای دشمنان خدمتینکردند تا اینکه خشایار شاه پس از شکست دادن یونان و فتح آتن آن دو راهنرمند دلیر و میهن پرست ایرانزمین را آزاد و به همراه خود به ایران بازگرداند و به هردوی آنها هدیه ای ارزشمند داد.
 
بالا