شعر امید!

jimmi

عضو جدید
اندر حکایت پرتاب ماهواره ی امید و ساخته شدن انواع و اقسام لطیفه ها، که هیچکس را گریزی از گزند آن لطایف نبود (از مسئولان و مهندسان ایرانی گرفته تا کهکشانها و اجرام آسمانی، و خود امید که به اجاق گاز پنج شعله تشبیه شد) ، و درباب نزدیک شدن به لحظات پایانی این مأموریت و سقوط آتشین این ماهواره به زمین، و همزمانی آن با شروع فصل بهار، اینجانب، خواجه ضایع تهرانی، پنج بیتوکی سروده که تقدیم می گردد. واضح و مبرهن است که چهار بیت اول هم، مثل بیت پنجم، از سروده های خود خود خودم می باشد، و از همین الان هرگونه ارتباطی بین این شعر و اشعار استاد هوشنگ ابتهاج(ه.ا.سایه)، شدیداً تکذیب می گردد!!!


نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید ... چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید!
چه جای من؟ که در این روزگار بی فریاد ... ز دست جور تو ناهید بر فلک نالید!
ازین چراغ تو ام چشم روشنایی نیست ... که کس ز آتش اممید، غیر دود ندید
بیا که خاک رهت لاله‌زار خواهد شد ... ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
که را ست خواجه در این لحظه ها امید امان؟ ... شد[=گذشت] آن زمان که زمین بود در امان ز امید

ببخشید میدونم جای این تاپیک اینجا نبود(یه ذره زیادی سبکه):redface: ولی خب هرکاری کردم نتونستم جلو خودمو بگیرم! برای اولین بار شعر دروکردم از خودم خب!!!:D
 

Similar threads

بالا