روشنفکری دینی؛ ممکن یا ناممکن؟

magnet

عضو جدید

در قرن معاصر ایران مفاهیمی پدیدار شده اند که در رساندن بار معنایی خود با دشواری هایی رو به رو هستند. اینها مفاهیمی آمیزه ای هستند که گستره معنایی زیادی را در بر می گیرد. برخی از اینها به طور ویژه در حوزه های علمی قرار دارند، مانند: اقتصاد اسلامی و برخی دیگر عام ترند و در زمینه های اجتماعی کاربرد بیشتری دارند مانند مردم سالاری دینی یا روشنفکری دینی.

به عقیده ی برخی از دیدگاه ها روشنفکری دینی دارای یک نوع تضاد درونی است و این دو واژه را نمی توان با هم جمع کرد. در این مقاله تلاش شده که نشان داد این اصطلاح دارای تضاد نبوده و می توان از آن استفاده کرد. هر چند نمی توان انکار کرد که مراد برخی در استفاده از این اصطلاح و دیگر اصطلاحات شبیه به آن گونه ای باشد که نتوان آنها را توجیه کرد.


واژه روشنفکر:

واژه روشنفکر را برابر واژه انتلکتوئل (INELLECTUAL) قرار داده اند. این واژه خود به معنای خرد، هوش و شعور آمده است. هر چند تا اندازه ای این برابرسازی درست می باشد، اما در واقع روشنفکر به این معنا یک اشتباه مصطلح است. این اصطلاح شامل بسیاری از مشاغل فکری می شود، زیرا تمام کسانی که کار مغزی می کنند در آن جای می گیرند. همچون استاد دانشگاه، قاضی، روحانی، روزنامه نگار، پزشک، نویسنده و امثال اینها که به طور کلی کار نرم افزاری انجام می دهند، دارای یک ویژگی مشترک هستند؛ « تحصیل کردگی » .

اما روشنفکر برابر نهاد اصطلاح کلروایان (CLAIRVOYANT) به معنای روشن بین است. کسی که ذهن تاریک و منجمدی ندارد و « نو » می اندیشد. در این صورت هر روشنفکری ممکن است انتلکتوئل باشد ولی عکس این موضوع صادق نیست. یعنی ممکن است که یک استاد دانشگاه یا یک پزشک با وجود تحصیلات عالی و شغل فکری روشنفکر نباشد، اما یک کارگر ساده روشنفکر باشد. البته نباید انکار کرد که تحصیلات آکادمیک و علمی با روشنفکری ارتباط زیادی دارد !


روشنفکر کیست ؟

بنابر آنچه « دکتر شریعتی » در کتاب « چه باید کرد » خود آورده است، « روشنفکر نه فلسفه است، نه علم، نه فقه، نه ادب و هنر، بلکه در یک کلمه، علم هدایت است و نوعی نبوت، که نه چون فلسفه، ذهنیت سازی است و نه چون علم نقش صورت اشیا و روابطشان است در ذهن آنچنان که هستند، بلکه علم شدن است و خبر دادن از راه که ازخود آگاهی وجودی سرچشمه می گیرد و بنابراین در ذات خود، دعوت به همراه دارد و بنابراین مسئولیت را ». از نظر نگارنده این سطور روشنفکر کسی است که آگاه به زمان و موقعیت جامعه خود باشد و همین آگاهی در او مسئولیت ایجاد می کند. کسی که دردشناس و دردمند است و همه اینها برای این است که وظیفه اساسی خود را انجام دهد. وظیفه پیرایشگری فرهنگ، که خود دارای اجزای گوناگون است.


روشنفکری در ایران

در ایران معاصر آغاز روشنفکری به دوره قاجار بر می گردد. زمانی که کسانی برای تحصیل علوم و فنون روز به اروپا روانه شدند. انگیزه اولیه این کار رفع فقر و عقب ماندگی کشور بود، زیرا این پرسش که چرا آن کشورها پیشرفته هستند و ایران عقب مانده است برای برخی همچون عباس میرزا یا امیرکبیر مطرح شده بود. پرسشی که حتی امروز هم برای هر اندیشه ورزی مطرح می باشد. آنانی که به اروپا رفته بودند در همان روزهای اول بازگشت سرآغاز روشنفکری در ایران شدند.

اما تاریخ روشنفکری دینی بر می گردد به ورود مهندس بازرگان به موضوعات علمی، اجتماعی و سیاسی با رویکرد دینی، همو که امروز او را پدر روشنفکری دینی می دانیم و پس از وی شاخص ترین نماینده این گونه روشنفکری، دکتر علی شریعتی بود. روی هم رفته می توان گفت کسانی که در این مجموعه قرار می گیرند موضوعات اجتماعی و سیاسی را با نگاهی ایرانی – اسلامی ارائه می دهند و از آنجا که پیرایش گری را می توان وظیفه یا کارکرد اساسی اینان دانست، روشنفکری دینی تمرکز بر پیرایش معرفت دینی دارد. چنان که گفته شد برخی روشنفکری دینی را متضاد و ناممکن می دانند. برای بررسی این موضوع در زمینه ای ژرف تر با چگونگی تعامل دین و علم روبه رو می شویم که البته خود از گذشته دیرینه ای برخوردار می باشد.

امروز نیز به همین طریق، آمیزه علمِ اسلامی مطرح می گردد. بنابراین باید پرسید آیا علم اسلامی(دینی) معنادار است ؟ در پاسخ می توان گفت اگر منظور این باشد که از درون معارف اسلامی علومی مانند فیزیک، شیمی، روانشناسی،اقتصاد و همانند اینها را بتوان استخراج کرد البته این اصطلاح نادرست بوده و کاربرد مناسب خود را نخواهد داشت. اما دیدگاه دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه منظور ما از این اصطلاح این باشد که استفاده علوم در جهت و راستای دین قرار بگیرد. به دیگر سخن می توان گفت کار علم در راستای دین و دینداری قرار داشته باشد که به یک معنا می توان این جهت را اخلاق دانست. در صورتی که نظر بالا را بپذیریم در واقع یک فرض اساسی دیگر را نیز پذیرفته ایم و آن اینکه علوم و فنون در اساس جهانی هستند، هر چند در جوامع مختلف رنگ محیط اجتماعی را نیز تا اندازه ای به خود می گیرد که البته درعلوم انسانی این رنگ پذیری بیشتر است. اما از دیدگاه برخی از اهل نطر همچون سید حسن نصر گزاره « دانش جهانی است » پذیرفتنی نیست.

به عقیده ی « نصر » علوم و فنون برخاسته از مدرنیته غرب نمی تواند جهانی خوانده شود، اما نه از آن جهت که در راستای دین حرکت نمی کنند، بلکه چون این علوم در بستر جهان بینی ویژه خود پرورش یافته اند، که در یک کلمه فراناباوری باشد. بنابراین تمدن اسلامی نیز باید علم و فن پرورش یافته در دامن خود را داشته باشد.

اگر چه مدرنیته و علم و عقلانیت وابسته به آن در زمینه هایی قابل انتقاد هستند، آن هم نه تنها از طرف مخالفان آن، بلکه از طرف کسانی که در آن فضا تنفس می کنند، اما با وجود این آیا علوم نمی توانند ویژگی جهانی بودن را داشته باشند ؟! واقعیت این است که علم وقتی علم است که تعمیم پذیری آن گسترده تر باشد. البته علم فیزیکی فرآیند تعمیم پذیری را به راحتی می پذیرد، در عین حال علوم انسانی نیز به اندازه حداکثر باید از ویژگی فوق برخوردار باشند که مهر علمی بودن را بر خود بپذیرند. آنچه در ۴۰۰ سال اخیر در تمدن غربی روی داده است، رسیدن به تولید دانش است. اما در تمدن اسلامی همین قرون با عدم تولید دانش رو به رو هستیم.

بنابراین باید گفت مساله اساسی در تمدن اسلامی متاخر، همین نداشتن تولید در دانش است و نه نحوه استفاده از دانش و فن از غرب آورده، که مساله ای ثانویه است ! با توجه به آنچه خدمت شما ارائه شد، اصطلاح روشنفکری دینی نیز قابل پذیرش است. البته دینی بودن تنها یک قید می باشد و به همان اندازه بار معنایی آن را به دوش می کشد، نه اینکه این قید محتوای آن را به طور کلی تغییر دهد، بلکه این قید جهت بخش به آن است.


ویژگی ها

همچنان که روشنفکران به طور کلی دارای ویژگی هایی منحصر به خود هستند، روشنفکران دینی نیز ویژگی هایی مختص به خود دارند و البته در برخی از ویژپی ها بین این دو رویکرد اشتراکاتی وجود دارد:

۱- انتقاد: یکی از مهم ترین ویژگی ها انتقاد است ! در واقع می توان گفت اساس روشنفکری انتقاد است. انتقاد بر ناهنجاری های اجتماعی، از سویی نقد بر عملکرد عامه مردم و از سویی دیگر بر خواص، چه صاحب مناصب دولتی و چه غیر دولتی از این جهت چه عوام و چه خواص به طور معمول از روشنفکران رنجیده خاطرند.

لازم است انتقاد را از نق زدن، گله مندی، غرض ورزی شخصی و تخریب جدا ساخت. در واقع این عامه مردم هستند که از چند رفتار مذکور بیشتر بهره می گیرند در حالی که انتقاد، ویژه روشنفکران است.

۲- ویژگی دوم روشنفکران دینی در ایران از همان آغاز، داشتن رویکرد ایرانی – اسلامی به امور است. از این دیدگاه هر کدام از این دو بعد به تنهایی نمی تواند راهبردی موفقیت آور باشد. برای بعضی اینگونه است که با گفتن نام « ایران »، تنها به یاد دوران باستان می افتند و امپراتوری عظیم هخامنشی و دوران پر فروغ اشکانی و ساسانی را چه از لحاظ مرز خاکی و چه از لحاظ ابعاد فرهنگی و مذهبی یادآور می شوند. در حالی که در رویکرد ایرانی – اسلامی جدای از بخش باستان، دوران کنونی و به علاوه دوران آینده آن مورد نظر است. چه مرز خاکی، چه منافع ملی و چه فرهنگ و دین آن. هر چند نباید غفلت کرد که هیچ ملتی بدون توجه به گذشته خود آینده درخشانی نخواهد داشت و علاوه می توان ملیت گرایی مثبت خود را نگه داشت و در عین حال جهانی اندیشید! این دو در تناقض با هم نیستند !

۳- سومین ویژگی مربوط می شود به عدم علاقه حریصانه و شدید ایشان به پست ها و مقام های دولتی. از گذشته های دور برخی اندیشه ورزان روشنفکران و در جای دیگر فیلسوفان را از قبول مسئولیت ها و مقام های دولتی بر حذر داشته اند. زیرا در این صورت نمی توانند مسئولیت خود را به خوبی انجام دهند، وظیفه و مسئولیت پیرایشگری دینی و به علاوه انتقال جامعه از سنت به مدرن، راهبردی است که با ظرافت همراه است. حفظ پاره ای از سنت و برگرفتن پاره هایی از مدرنیته !! البته این سخن که ایشان از مناصب دولتی دوری گزینند به معنای نوعی جبرگرایی در این رابطه نیست به این معنا که داشتن مقام دولتی با روشنفکری قابل جمع نیست ! اما به عنوان توصیه می توان گفت، در صورتی که این گونه نباشد، بهتر خواهد بود.

از سوی دیگر از آنجایی که خدمت اساسی روشنفکر هدایت است، بنابراین کار او در حیطه رهبری کردن جامعه قرار می گیرد نه به طور لزوم مدیریت تفاوت این دو از این جهت است که مدیریت ورود بر امور اجرایی است در حالی که رهبری بیشتر متوجه هدایت، پیامبر گونگی و نظارت خواهد بود.

۴- و بالاخره در اینجا به ویژگی چهارم باید اشاره داشت و آن اینکه روشنفکر دینی از بابت وظیفه ای که انجام می دهد خواهان فرد نیست. او در حالی که اشتغال به حرفه ای دارد و متکی به آن است، هدایت گونگی خود را هم انجام می دهد. جدای از آن که به طور طبیعی در این راه هزینه های مادی و معنوی هم باید داد.

می توان یکی از مصداق های ملموس روشنفکر را آمران به معروف و ناهیان از منکر در هر جامعه ای دانست. البته آنهایی که با میانه روی و به طور معقول به همراه دلیری وظیفه خود را انجام می دهند و گرنه آمران به معروف و ناهیان از منکری وجود دارند(در همین کشور ایران !!!) که با تندروی و به صورت تشری وضع موجود را به چالش می کشند و تنها خرابکاری نتیجه کار آنهاست.


منابع مورد استفاده :

۱- فرهنگ تفسیری ایسم ها، محمد حاجی زاده،۱۳۸۴
۲- چه باید کرد، دکتر علی شریعتی، ۱۳۸۹
۳- جهان بینی اسلام و علم مدرن، ترجمه مرضیه سلیمانی، ماهنامه حکمت و معرفت، شماره ۶۲، خردادماه ۱۳۹۰، سید حسن نصر

منبع انتشار دهنده

 

Sarp

مدیر بازنشسته
همه مطلب رو فعلا نخوندم
ولی بستگی داره گستره بحث تا کجا باشه ؟
ایران ؟
یا فراتر از مرزهای ایران؟

اگر ایران باشد جواب "ناممکن" است !
نمونه بسیار روشن و بارزش مخالفت و دشمنی آقایان با نمادهای روشنفکری ایرانی ، شریعتی و بازرگان است
 

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله ممکنه...

اما متاسفانه به ندرت دیده میشه!
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز

بنابر آنچه « دکتر شریعتی » در کتاب « چه باید کرد » خود آورده است، « روشنفکر نه فلسفه است، نه علم، نه فقه، نه ادب و هنر، بلکه در یک کلمه، علم هدایت است و نوعی نبوت، که نه چون فلسفه، ذهنیت سازی است و نه چون علم نقش صورت اشیا و روابطشان است در ذهن آنچنان که هستند، بلکه علم شدن است و خبر دادن از راه که ازخود آگاهی وجودی سرچشمه می گیرد و بنابراین در ذات خود، دعوت به همراه دارد و بنابراین مسئولیت را ». از نظر نگارنده این سطور روشنفکر کسی است که آگاه به زمان و موقعیت جامعه خود باشد و همین آگاهی در او مسئولیت ایجاد می کند. کسی که دردشناس و دردمند است و همه اینها برای این است که وظیفه اساسی خود را انجام دهد. وظیفه پیرایشگری فرهنگ، که خود دارای اجزای گوناگون است.


:gol:

با این مفهوم تضاد بی معناست

علاوه بر این وبه قول افروغ:

« يك روشنفكر ديني وظيفه سنگين‌تري هم دارد و فقط به اين درك مفهومي و اجمالي بسنده نمي‌كند، بلكه مي‌كوشد تا هم اصل تكيه‌گاه خود يعني توحيد را بارزتر كند و هم اينكه در جريان روشنفكري خود، بيگانه با دين نباشد و از ارزش‌هاي ديني كمال استفاده را ببرد براي اينكه بتواند آن ابزار روشنفكري و روشنگري خود را درجهت تحقق حقوق شهروندان تقويت كند. يعني ابزارهاي ديني به اوكمك مي‌كنند تا حقوق انسان‌ها را محدود به حقوق فردي نبيند و در واقع هم حقوق فردي آن‌ها و هم حقوق گروهي و اجتماعي آن‌ها را لحاظ كند و تنها دغدغه حقوق سياسي و اقتصادي نداشته باشد بلكه حقوق فرهنگي مردم را هم در نظر بگيرد.»
 

magnet

عضو جدید
همه مطلب رو فعلا نخوندم
ولی بستگی داره گستره بحث تا کجا باشه ؟
ایران ؟
یا فراتر از مرزهای ایران؟

اگر ایران باشد جواب "ناممکن" است !
نمونه بسیار روشن و بارزش مخالفت و دشمنی آقایان با نمادهای روشنفکری ایرانی ، شریعتی و بازرگان است


ایران بعنوان نمونه ای در دسترس !

چرا ناممکن ؟ مخالفت یک گروه فکری با گروه دیگر طبیعی هستش . مخالفت با بازرگان قسمتی ش به مسایل سیاسی و دولت موقت و اتفاقات سال های 58 و 59 برمی گرده که خارج از موضوع هست . در مورد شریعتی ، من مشکل رو شخصی می دونم ، شما دقت کنین بزرگترین مخالف شریعتی کی بود ؟ بعد ایشون هم فرد دیگری که ادامه دهنده ی مخالف قبلی بود ، به رد و نیز تحلیل نظرات شریعتی پرداختند. اینم هست که برخی از افرادی که خط فکری شون در طیف بازرگان و شریعتی بودند ، بعدها تفسیرهای مارکسیستی از دین ارائه دادند. چیزی که شاید یک عامل دیگه در برخورد با نظرات این افراد بود.

الان به نظرتون در دوران امروزی در دهه ی 90 شمسی ، روشنفکر دینی داریم ؟ اونم در ایران . تعریفش فرقی نکرده ؟

در مورد سایر کشورهای اسلامی هم ، می بینیم اکثر روشنفکرای دینی یا حداقل به این عنوان ، بحثشون در به روز کردن مسایل دینی هست. اتفاقی که شاید باعث شده اینطور به نظر بیاد که میشه جریان های فکری غرب رو هم با حفظ اصل دین ! بنا کرد.
مثال بارزش روشنفکرهایی بعد از دوره عبده و .. در مصر هست .

در مورد ترکیه مثالی بهتر از فتح الله گولن سراغ ندارم ! که در پی تعاریفی نرم تر و ملایم تر از اسلام هست.

این میشه همون تناقض.
اگه تعریف اولیه از روشنفکری دینی رو درنظر بگیریم ، پس بسیاری که روشنفکر دینی (در دنیا) نام می گیرند ، در بهترین حالت متجدد ! میشه بهشون اطلاق کرد.
 

Azin*

عضو جدید
هم چین چیزی غیره ممکن! دین با روشنفکری دو قطب مخالف هستن. کسی‌ که می‌خواد روشنفکر باشه باید دیدش نسبت به همه چیز باز باشه که این طرز فکر از لحاظ دین غیره ممکنه چون دین چارچوب‌های خاصه خودش رو داره. افراد مذهبی‌ هیچوقت نمی‌تونن روشنفکر باشن حتا اگر خودشون غیر از این وانمود می‌کنن!
 

magnet

عضو جدید
هم چین چیزی غیره ممکن! دین با روشنفکری دو قطب مخالف هستن. کسی‌ که می‌خواد روشنفکر باشه باید دیدش نسبت به همه چیز باز باشه که این طرز فکر از لحاظ دین غیره ممکنه چون دین چارچوب‌های خاصه خودش رو داره. افراد مذهبی‌ هیچوقت نمی‌تونن روشنفکر باشن حتا اگر خودشون غیر از این وانمود می‌کنن!

سلام.
خوش اومدین.
دوست من ، اگر پست اول و ادامه بحث دوستان رو یه نگاه بندازین ، اومده روی تعریف روشنفکری صحبت کرده و بعد پسوند دینی شو بررسی کرده.
باز بودن دید به همه چیز یعنی چی ؟! میشه تعریف کنین ؟ محدودیت رو چی می دونین ؟ مکتب و یا بی مکتبی یا مکتب بی دینی ای میشناسین که در شرایطی شما میگین جامع و مانع باشه ؟

نظرم اینه که شما صرفاً نظرتون رو در مورد عنوان بحث گفتین و وارد جزئیات نشدین.
 

پادشاهی

اخراجی موقت
روشنفکری و مقوله دین کاملا جداگانه هستن. هر حکومتی اعتقاد به روشنفکری دینی داشته در سراشیبی سقوط قرار گرفته مثال حالا نمی شه بیان کرد حالا نمی شه زیاد توضیح داد هر شخصی که دوست داشت کامل خصوصی براش توضیح می دم . اقای بازرگان رو با شریعتی مقایسه نکنید
 
بالا