زهر حسرت ......
زهر حسرت ......
این دکلمه همراه صدای داریوش هستش............
سینه می سوزانی ای دل , چو می آغازی سخن
سینه می سوزانی ای دل , چو می آغازی سخن
****
بس کن این شب ناله هارا , از چه خواهی رنج من؟
جرم و تقصیر از تو بود, از یار دیرین بد نگو
هرچه کرد آن یار شیرین ؛ باتو ناز شصت او
****
هرزگی کردی سزای هرزگی رسوایی است
حاصل رنگ و ریا در عاشقی، تنهایی است
****
از بهشت وصل جانان دوزخ غم ساختی
سینه رنجور من, در التهاب انداختی
درکفت بود آنچه عمری آرزو می داشتی ,
پرنیان بنهادی و بارکتان برداشتی
***
ای دل دیوانه بشنو این مرام زندگی است
او که گریان کرد چشمی را ،نصیبش خنده نیست
وصف گل رویان شنیدی پا ز سر نشناختی
عیش نا اهلان گزیدی , تا گل خود باختی
***
در پس و پیشت گل خوش عطر و بو بسیار بود
آن گلی که از جور تو پژمرده می شد یار بود
***
همچو شاهین بر سه تیغ قله ها پر می زدی
مسخ موشی گشتی و از قله پایین امدی
با همه خوردی ,ز تو آرامش و شادی ربود
آنچه پایین ات کشید از قله ها نفس تو بود
**
در خم بی راه از خود پشت و پاه خوردی دریغ
رفت , عمری و ندیدی از کجا خوردی دریغ
***
هرنگاهی محرم دیدار روی یار نیست
****
هرنگاهی محرم دیدار روی یار نیست
هر دلی در عاشقی خوش دست و شیرین کار نیست
یاد باد آن روزگارای دل که یاری داشتی
در میان باده نوشان اعتباری داشتی
از گذرها می گذشتی خیره سر هنگام جو
روزشب با یار یک دل مینشستی روبه رو
حالیا ،حالیا ،بی حال و هویی
آن سرافرازی چه شد؟
یار را بازی گرفتی آخر بازی چه شد؟
***
این زمان دیگر سر تو با گریبان آشناست
هر دلی ارزان فروشد یار , اورا این سزاست
اعتبار هردلی در خوبی دلدار اوست
آبروی هر کسی در آبروی یار اوست
گفته بودم با تو رسم عاشقی اینگونه نیست
پیش یار از دیگری افسانه گفتن خیره گیست
گفته بودم با تو ای دیوانه بس کن سرکشی
بس نکردی سرکشی , اکنون اسیر آتشی
*****
شب سحرشد
***
شب سحر شد بامداد امد تو می نالی هنوز
***
شب سحر شد بامداد امد تو می نالی هنوز
نوش جانت زهر حسرت
ای دل رسوا بسوز........