[h=2]حساسترين مهمترين حياتيترين و مقدسترين لحظه ي زندگي[/h]
فكرتان با اين اوصاف عالي بر چه متمركز شد؟ كودك درونتان تصاوير درخشان و حس رهايي لحظاتش را به يا***ن آورد؟ شور و هيجان جوانيتان بر نخستين نگاه و لمس و تمجيد يا بوسه و آغوشي پرمهر كشان***ن؟ احساس گرم و آرامش بخش نوع دوستيتان به مددي كه به چشمهاي مظلومي رسانده ايد يا دستهاي پينه بسته و محتاجي يا صدايي كه از دردي جانكاه حكايت دارد ؟ حس استقلال و غرورتان بر بكرترين افكار يا اعمال؟
بي قيدي و رهايي و لطافت پاك كودكي چه تردي شيريني داشت نخستين بوسه نخستين آشوب دل نخستين لمس چه مستيي بي پاياني داشت مددي به دردمندي و پيوند روح و قلب و سپس سكوتي محض چه عظمتي داشت الهامها و اعمال منشمان چه درخششي داشت داشت داشت داشت. . .
آنچه اوصاف عاليش آمده اينها نيستند آنقدر حقير نيست كه با فعلي ماضي حتي با خيالپردازيي سراسر رويايي به دام فعلي از آينده گرفتار آيد شعور، توان شعور براي اين و آن گفتن،تحليل و خيال و... همه كودكان ظريف و ساكت و گاه شيطاني هستند كه در دامن آن هويت مي يابند حال پس با چه تواني نشانش دهم و اميدوار بمانم تمام و كمال ، اوصاف اين عمل هستند و باقي مي مانند؟ چاره اي نيست بايد با مثالي نشان دهم لحظه ي رابطه ي انسان و چه بسا تمامي كائنات با خداوند چگونه است بايد نشان بي نشاني را بدهم:
كوزه گري كه اكنون مشغول كوزه گريست در باره ي خود چه مي انديشد؟ درباره ي اينكه كيست و حتي چه مي كند؟ مي گوييد كافيست از او بپرسيم؟! خيلي خوب بپرسيد! اما ديگر انتظار كوزه شدن گل را نداشته باشيد وپس انتظار باقي ماندن كوزه گر و پس . . . آهاي! با شما هستم! كجا مي رويد؟! من كوزه گري را نشان دادم مرا كه بي نشان ساختيد!
ساكت باشيد خوب گوش دهيد زمزمه هاي خداوند در زماني كه نمي توانيد من باشيد شنيده مي شود./
اسرار ازل را نه تو داني و نه من
و اين حل معما نه تو خواني و نه من
هست از پس پرده گفتگوي من و تو
چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من./
بي قيدي و رهايي و لطافت پاك كودكي چه تردي شيريني داشت نخستين بوسه نخستين آشوب دل نخستين لمس چه مستيي بي پاياني داشت مددي به دردمندي و پيوند روح و قلب و سپس سكوتي محض چه عظمتي داشت الهامها و اعمال منشمان چه درخششي داشت داشت داشت داشت. . .
آنچه اوصاف عاليش آمده اينها نيستند آنقدر حقير نيست كه با فعلي ماضي حتي با خيالپردازيي سراسر رويايي به دام فعلي از آينده گرفتار آيد شعور، توان شعور براي اين و آن گفتن،تحليل و خيال و... همه كودكان ظريف و ساكت و گاه شيطاني هستند كه در دامن آن هويت مي يابند حال پس با چه تواني نشانش دهم و اميدوار بمانم تمام و كمال ، اوصاف اين عمل هستند و باقي مي مانند؟ چاره اي نيست بايد با مثالي نشان دهم لحظه ي رابطه ي انسان و چه بسا تمامي كائنات با خداوند چگونه است بايد نشان بي نشاني را بدهم:
كوزه گري كه اكنون مشغول كوزه گريست در باره ي خود چه مي انديشد؟ درباره ي اينكه كيست و حتي چه مي كند؟ مي گوييد كافيست از او بپرسيم؟! خيلي خوب بپرسيد! اما ديگر انتظار كوزه شدن گل را نداشته باشيد وپس انتظار باقي ماندن كوزه گر و پس . . . آهاي! با شما هستم! كجا مي رويد؟! من كوزه گري را نشان دادم مرا كه بي نشان ساختيد!
ساكت باشيد خوب گوش دهيد زمزمه هاي خداوند در زماني كه نمي توانيد من باشيد شنيده مي شود./
اسرار ازل را نه تو داني و نه من
و اين حل معما نه تو خواني و نه من
هست از پس پرده گفتگوي من و تو
چون پرده بر افتد نه تو ماني و نه من./