بافت فرسوده

fatima0

عضو جدید
1- بافت شهری
در نگرش ما به شهر در مقیاس پیکره، سیما، چهره و نیمرخ آن مفهوم "بافت شهری" حضور دارد و در تمامی این سطوح ادراک می¬گردد.
برای رسیدن به تعریفی روشن از بافت شهری بایستی شهر را به عنوان سیستمی دارای حیات و زندگی در نظر بگیریم که دارای "موجودیت کالبدی" و "موجودیت مدنی" بصورت توأم باشد و تداوم حیات و زندگی شهر مشروط به تعادل و توازن میان این دو موجودیت در تمامی لحظات می¬باشد.
موجودیت کالبدی شهر (جسم شهر) شامل هر آنچه که کالبد شهر را می¬سازد، می¬شود و موجودیت مدنی (جان شهر) بوجود آوردنده جریان حیات زندگی در کالبد شهر می¬باشد.
موجودین مدنی شهر همچون تار و پودی کالبد شهر را به هم پیوند می¬دهد و به آن تمامیت می¬بخشد. موجودیت مدنی یک شهر با انسان و فعالیت و زندگی، او را در شهر مفهوم می¬یابد. حضور انسان و اندیشة وی همچون نبضی برای زندگی شهر عمل می¬کند، وظیفة انسانهای یک شهر "معاصر سازی" آن و آماده کردن شهر برای زندگی جدید می¬باشد این امر به شهر کیفیت ویژه¬ای می¬بخشد، کیفیتی که در تمام شهرهای زیبای دنیا مشهود است "زنده بودن". استمرار این کیفیت در یک شهر به بافت آن ویژگی خاص و منحصر به فرد "بی زمانی" را خواهد بخشید.

2-2- فرسودگی
فرسودگی را می¬توان حالتی از حیات شهری دانست که بافت پویای شهری در یک وضعیت "ایستا" قرار گیرد و پویایی و تحولات مثبت و سازنده را تجربه نکند و هرگونه تغییر جدید در بافت هم در جهت تنزل کیفیت شهر و فضای شهری صورت بگیرد.
ناکارآمدی و کاهش کارایی یک بافت نسبت به کارآمدی سایر بافت¬های شهری است. فرسودگی بافت و عناصردرونی آن یا به سبب قدمت و یا به سبب فقدان برنامه توسعه و نظارت فنی بر شکل¬گیری آن بافت بوجود می¬آید، پیامد فرسودگی که در نهایت به از بین رفتن منزلت آن در اذهان شهروندان می¬شوند، در اشکال گوناگون از جمله کاهش و یا فقدان شرایط زیست¬پذیری و ایمنی و نیز نابسامانی¬های کالبدی، اجتماعی، اقتصادی و تأسیساتی قابل دریافت و شناسایی است (شفایی، 6:1384).
2-3- بافت مسئله¬دار و فرسوده شهری
در یک بیان کلی می¬توان بافت فرسوده و مسئله¬دار را بافتی بر شمرد که "جریان حیات و زندگی" در آن به مخاطره افتاده باشد و روند طبیعی زندگی در آن وجود نداشته باشد. با توجه به تعبیر "حیات شهری" به "کالبد مناسب" توأم با "فعالیت ساکنان"، بروز مسئله در بافت می¬تواند ناشی ازنقصان در کالبد و یا فعالیت باشد.
بروز مسئله می¬تواند ناشی از "قدمت بافت" و یا "کمبود طرح¬های توسعه شهری" و یا "ناکارآمدی بافت" در ارائه تسهیلات و خدمات شهری مناسب باشد. وجود این مسائل در بافت شهری منجر به تنزل ارزش مکانی، محیطی و اقتصادی بافت گردیده و انگیزه برای نوسازی و یا سرمایه¬گذاری را در ساکنان، مالکان و یا سرمایه-گذاران از بین برده است. فرسودگی یک بافت شهری در عدم تعادل و نابرابری میان "خدماتی که بافت عرضه می¬کند و نیازهای امروز"، نمود پیدا می¬کند. به طورکلی بافت شهری و فرسوده بافتی است که از حالت تعادل خارج شده است.

2-4- انواع فرسودگی بافت شهری
بر این اساس فرسودگی در اشکال گوناگون کالبدی، کارکردی، قانونی و رسمی، مکانی، زیست¬محیطی، ایمنی، تصویر ذهنی و ... قابل بروز می¬باشد. برخی از انواع فرسودگی به شرح زیر است:
1.فرسودگی کالبدی/سازه¬ای
2. فرسودگی کارکردی
3. فرسودگی در تصویر ذهنی
4. فرسودگی قانونی و رسمی
5. فرسودگی مکانی
6. فرسودگی مالی
7. فرسودگی اقتصادی
8. فرسودگی اجتماعی




2-5- انواع بافت فرسوده شهری
با بررسی بافت¬های مسئله¬دار و فرسودة شهری و وجوه اشتراک و افتراق آنها از یکدیگر چهار¬گونه مختلف از این نوع بافت¬ها با ماهیت کاملاً متفاوت قابل تشخیص می¬باشد.
□ بافت قدیمی فرسوده (ارزشمند و فاقد ارزش)
□ بافت میانی فرسوده
□ بافت جدید فرسوده
□ بافت روستایی و حاشیه ای فرسوده

بافت قدیمی فرسوده
بخشی از بافت شهرها که ازابتدای شکل¬گیری شهرها تا قبل از دوران مدرنیزاسیون (پهلوی اول) شکل گرفته-اند.این بافت با توجه به شرایط اجتماعی، اقتصادی و ... زمان خود به فراخور نیازهای ساکنان شهر شکل گرفته است. در شکل¬گیری این نوع از بافت هیچ نوع طرح از قبل پیش¬بینی شده¬ای نظارت نداشته است. بسیاری از ارزش¬های زمان دراین بافتها کالبد یافته¬اند و عناصر و مجموعه¬های با ارزش معماری و شهرسازی دراین بافت-ها وجود دارند که عموماً به ثبت میراث فرهنگی رسیده¬اند. از این محدودة شهر با نام بافت قدیم شهر هم یاد می¬گردد.
وضعیت کنونی این بافت¬ها شرایط ایده آلی نمی¬باشد. عموماًٌ علیرغم ارزش¬های هویتی بسیار بالا از نظر کالبدی، کارکردی، مکانی، تصویر ذهنی و ... دچار فرسودگی شده¬اند و نیازمند مداخلاتی برای ادامة حیات.
در این بافت ها دو گونة مختلف از نظر ارزشی قابل شناسایی است:
ـ بافت قدیمی ارزشمند
ـ بافت قدیمی فاقد ارزش

بافت میانی فرسوده
پس از گذر از مفهوم «شکل¬گیری» به «شکل¬دهی شهرها» بخش¬های جدیدی از شهر در مجاورت بافت قدیم ایجاد گردید که از نظر زمانی به چهار دهه اول قرن حاضر و آغاز حکومت پهلوی باز می¬گردد. این دسته از بافتهای شهری براساس مقتضیات اجتماعی و اقتصادی و نظری (نوگرایی و نوپردازی) زمان خود شکل گرفتند. فرسودگی در این بافت¬ها عمدتاً ناشی از قدمت ابنیه و بافت، کیفیت نازل عرصه¬های عمومی بافت و عدم اطمینان به عناصر سازه¬ای است.

- بافت¬ جدید (بیرونی) فرسوده
این بخش از شهرها عمدتاً محصول فعالیت¬های شهرسازی 4 دهه اخیر در شهرهای ایران می¬باشد. این بافت¬ها عمدتاً فاقد ارزش¬های فضایی بخش¬های قدیم و میانی می¬باشند. این قسمت در اغلب شهرهای ایران شکلی مشابه و یکنواخت دارد و شبکه شطرنجی خیابان¬ها استخوانبندی اصلی بافت را تشکیل می¬دهد. پیروی از معماری جدید و بکارگیری سبکها و روش¬های جدید در ساخت و ساز هم منجر به شکل¬گیری معماری شتابزده و بی هویت این قسمت شهر شده است.
بخش¬هایی از این بافتهای جدید که فرسوده شده¬اند عمدتاً از نظر شبکه معابر مسئله¬ای ندارند اما از نظر کیفیت نازل فضاهای شهری و عرصه¬های عمومی، مسائل اجتماعی و فقدان حس تعلق به بافت دچار فرسودگی می¬باشند و این عوامل روز به روز فرآیند فرسایش را تسریع می¬کند.

- بافت روستایی و حاشیه ای فرسوده
با توسعه و گسترش شهرها به سمت بیرون بسیاری از سکونتگاهها و روستاهای حاشیه شهرها به شهرها پیوند خورده و جزو محدوده و قلمرو فیزیکی شهرها درآمدند.
این گونه بافتها از ابتدای پیدایش و شکل¬گیری بسیاری از خدمات و تأسیسات و تجهیزات شهری محروم بوده-اند و با گذشت زمان و تأثیر ناتوانی اقتصادی ساکنان برای نوسازی بافت فرسودگی ابعاد بسیار گسترده بخود گرفته است.
 

fatima0

عضو جدید
بافت فرسوده 2
در اين قسمت ساماندهي بافتهاي تاريخي و قديمي شهرها به اجمال بررسي مي شود هدف از آن فراهم آوردن زمينه ذهني و فكري براي درك ويژگيهاي بافت تاريخي شهر و رويكرد مناسب جهت ساماندهي اين بافت براي كمك به توانمند سازي مديريت شهر است.
تاريخچه ديدگاه ساماندهي، مد نظر برنامه ريزان شهري بر مي گردد به ظهور علائم و آثار صنعتي شدن در كشور هاي اروپايي، اين ديدگاه نوعي تقابل برنامه ريزي در مقابل اثرات ناشي از انقلاب صنعتي در شهر هاست، شهرهايي كه به دليل وجود بافت و بنا ها و به طور كلي فضاي عملكردي خاص زمانه خود يعني، ما قبل صنعتي شدن، اكنون قادر به پاسخگويي به شرايط و فضاي عملكردي جديد ناشي از وقوع انقلاب صنعتي نبوده و به تبع آن دچار نابساماني هايي در ابعاد گوناگون مانند افزايش تراكم جمعيت، اخلال در نظام رفت و‌آمد، آشفتگي در نظام عملكردي، تغيير كاربري ها، بروز آلودگي هاي شديد و بسياري مسائل ديگر شده اند. در نتيجه از نيمه دوم قرم نوزدهم امر دخالت در بافت كالبدي- فضاي شهر ها به دو شكل متفاوت براي ساماندهي و مرمت آنها صورت پذيرفت. از يك سو انگلستان با تدوين قوانين خاص توانست به تدريح به پاره اي از مسائل هسته هاي پر جمعيت قديمي شهر هاي صنعتي جواب گوي كند و از سويي ديگر فرانسه ( با شدت عمل و ابزار مديريت در پاريس) از راه امكانات اجرايي و تصميم گيري بي سابقه، كه در دست بارون هوسن (هوسمان) شهردار پايتخت متمركز كرده بود توانست دگرگوني بي سابقه و پر جنجالي بر پا كند به طوريكه مسائل ناشي از نابساماني هاي شهر تحت الشعاع قرار گرفته، كلاً در مقياس فرعي مطرح شوند.
در تجربه نخستين ، اقدامات رسمي كه به كمك دستگاههاي مملكتي از طريق قانونگذاري تظيم شده بود و در تجربه دوم يك سلسله اقدامات نو و پيوسته ، كه فاصله بي سواي فكر هوسمن و مجريان وي نمي پيمود به عنوان دو راه اصلي براي جوابگوي به معضلات شهر هاي قديمي با شرايط خاص خود مشخص شدند. اين دو راه اصلي كه در كشور هاي اروپايي زاده شده و شكل گرفته بودند به تدريج صورت تكامل يافته اي به خود گرفته و عملاً در چهارچوب اقدامات اقتصادي ، سياسي و برنامه هاي عمراني كشور ها، سرزمين ها، منطقه هاي نيمه خود مختار و يا در شهر هاي اروپايي به صورت تجربه هايي متضاد در آمدند. كشور هاي كه از دور شاهد تكامل تدريجي سلسله اقدامات مرمت و ساماندهي شهري بودند در هر حال تحت نفوذ همين تجارب درباره سرنوشت شهر هاي كهن خويش مجبور به تصميم گيري شده اند و هر يك به فاصله زماني كمتر يا بيشتر با تلفيق تجارب اروپا با خصايص فرهنگي و نياز هاي موضعي و كالبدي شهر ها و محلات قديمي خويش اقداماتي در اين زمينه را آغاز كردند. (فلامكي، منصور، 1380)
به عنوان مثال در بخش قديمي شهر ورشو كه مربوط به قرون وسطي است و قدمت اكثر بناهاي آن به قرن 17 و 18 ميلادي مي رسد، نماي ساختمان ها به دقت بسياري نوسازي شده و بقيه بناهاي بي ارزش حذف شده اندو در نتيجه نوسازي، عملكرد هاي بسياري از بنا ها عوض شده و محله اي كه قبلاً جمعيت فقيري داشته هم اكنون به يك مركز تفريحي در پيرامون ميدان و بازار قديمي تبديل شده است. در فيلادلفيا، فضاي اشغال شده توسط خطوط راه آهن راکه از يك طرف شهر با عبور از مركز به طرف ديگر ادامه يافته بود را مورد استفاده قرار داده اند به طوريكه روي اين خطوط را پوشانده و به مترو تبديل كرده اند و طرح نوسازي شطرنجي در مركز را حفظ كرده و City Hall قديمي با چهار راه اصلي آن همچون گذشته بر مركز شهر مسلط مانده است، و سرانجام اينكه 500 خانه متعلق به قرون 18 و 19 ميلادي مرمت و احيا شده است. در استكهلم محله مركزي واقع در بين (هوتورجت) و (سرژل استوك) مورد نوسازي كامل قرار گرفته است كه در آن توقفگاه هاي زير زميني، خيابان هاي مخصوص عابران پياده و واحد هاي تجاري دو طبقه، گالري، پل هاي عابر پياده و برج هاي 18 طبقه ساخته شده است.
مراكز شهري امريكا طرح هاي بزرگ مقياس تجديد توسعه، سرخوردگي وسپس عكس العمل عليه آنها را تجربه كرده اند، كنترل جمعيت، اشتغال،‌سرمايه گذاري و ترك و رها سازي به عنوان فرآيندي كه گاهي «شهر زدايي ناميده مي شود) به همراه شورشهاي نژاديي دهه 1960 تجربه مراكز شهري امريكاست ، نوسازي هاي اختياري مركز شهريي در امريكاي شمالي متداول تر از اروپاست، افت تدريجي كيفيت مركز (Blightareas) و رها شدن آن براي جمعيت رنگين پوست و سفيد پوستان فقير و آگاه، مورد نوسازي قرار گرفتن آن پديده ايي است كه در شهر هاي متوسطي همچون «لانگاستر» در پنسيلوانيا يا «هارت فورد» در كانكتي هم مشاهده مي شود. نوسازي در اين جا به شكل وسيعي پيشرفت كرده است، بوژوگارنيه علت اصلي آن را ناشي از اين واقعيت مي داند كه مراكز شهري در امريكاي شمالي نسبت به این مراكز در اروپا با افت بسيار سريع تر و متداولتري رو به رو هستند (اشرافي،‌علي 1377) به طور كلي حفظ بنا ها و بافت هاي قديمي در مراكز شهري بر حسب كشور ها بسيار متغير است. اين كار در كشور هاي انگلوساكسون، اسكانديناوي و ژرمن بهتر از كشور هاي لاتين يا اروپاي شرقي صورت مي گيرد. هم اكنون معلوم شده است كه ساختمان هاي قديمي فاقد تجهيزات مي توانند به طور منظم تخريب نشوند، آنها گوياي سرمايه گذاري هاي سنگيني هستند و اغلب اصالت و تنوع بيشتري را نشان مي دهند. زيرا نسبت به ساختمان هاي جديد كه جانشين آنها مي شوند مطابقت بيشتري را با معماري ملي نشان مي دهند. آنها بيشتر در مقياس انساني قرار دارند، سال 1970 آژانس ملي براي اصلاح مسكن در فرانسه تشكيل شده اين آژانس از طريق كمك هاي نقدي و دادن وام به مالكان و نيز راهنمايي آنها احياي بنا هاي قديمي را تشويق مي كند كه خود اين كار به نوعي مشاركت دادن مردم نيز در ساماندهي اين بخش از شهر ها مي باشد. اين سياست در بريتانيا قدمت بيشتري دارد. دولت فرانسه در پاريس از سال 1962 به اين سو مرمت ادواري نماي ساختمان ها را به مالكان تحميل كرده است. برخي كشور ها همچون بريتانيا و حتي فرانسه به قدري بناهاي يادمان و ساختمان هاي قديمي در بعضي شهرها دارند كه براي حفظ و نگهداري و احياي آنها با مشكل هزينه روبه رو هستند.
در ايران به دليل روحيه سنت پرستي، رواج خرافه، فقر علمي و سطح پايين آگاهي سياسي و محافظه كاري شديد در بسياري از امور ميان اغلب رجال دوران قاجار تضاد شديدي ميان مردم و حكومت در گذر از سنت به نو گرايي ايجاد شده بود كه در انقلاب مشروطه تجلي يافت.
به تعبير بهتر امضاي فرمان مشروطه در سال 1285(1906م ) به وسيله مظفر الدين شاه حكم انقراض قاجاريه بود كه چند سال بعد با كودتاي سوم اسفند 1299 ش. عملي شد. قاجاريه آنچنان در سنت خويش فرو رفته بود كه از درك ضروريات زمان و همسويي با روند تحولات جهاني غافل ماند و ناگزير از صحنه قدرت حذف شد بدون اينكه اقدامي در خورد نياز جامعه از جمله در زمينه شهر سازي و شهر نشيني انجام دهد در ادامه نا آگاهي مردم از محتواي نظام جديد مشروطه، بد عهدي محمد علي شاه قاجار در برخورد با مشروطيت و باز زنده سازي استبداد، ضعف حكومت مركزي و آغاز جنگ جهاني اول مانع از دست يابي مشروطه به ابزار لازم براي گذاراز سنت گرايي به نو گرايي شده و آن را دچار وقفه ساخت، غير از ابزار ماهوي مورد نياز ابزار عيني و ملموس آن يعني فضاي فيزيكي لازم براي استقرار اركان اين حكومت جديد نير از اين وقفه مصون نماند. بنابراين در ابتدا كالبد شهر ها دستخوش تغييرات نشد.
اما با پايان جنگ جهاني اول و كودتاي سال 1299 خورشيدي و در هم ريختن نظام حكومت پيش زمينه تأمين ابزار در حكومت جديد و به تبع آن پيش زمينه ايجاد تغييرات در كالبد شهر ها فراهم شد. اين تغييرات با ورود مظاهر زندگي ماشيني شدت گرفت (نيك كار، 84)
مي توان گفت ديدگاه ساماندهي در ايران از سال 1300 ظهور پيدا كرد. (نظريان، 85) اما از چند سال پيش از وقوع جنگ دوم جهاني دولت ايران بارها از كارشناسان خارجي (بيشتر فرانسوي و ايتاليايي) براي مداخله در بافت شهرها بخصوص بافت كهن مركز شهر ها كمك خواسه بود. تفحص درباره سير انديشه ها و اقدامات انديشمندان و كارشناسان اروپايي نشان دهنده رشد فكري آنان از تخريب به سوي دخالت آگاهانه است، با اين حال مراكز كهن بسياري از شهر هاي ايران مانند تهران،‌يزد، كاشان، كرمان، همدان و تبريز از اوايل سلطنت پهلوي به بعد با طرحهاي اين كارشناسان از هم گسيخته شد و براي ورود وسايل نقليه، هويت خود را از دست داد. اين وضعيت مختص ايران نيست در دهه ها 50-1940 با بسياري از شهرهاي كهن غير اروپاي نيز اين طرز برخورد انجام گرفته است از جمله در قاهره، موصل، دمشق.
اروپايي هاي سده 19 ميلادي تنها هنگامي كه ناچار به يك اقدام سريع براي رفع مشكلي خاص در شهر هاي داراي بافت قرون وسطاي بودند، بافت كهن را با خيابان هاي عمود بر هم مي بريدند و يا به اصطلاح مصلوب مي كردند نمونه آن ناپل ايتاليا است. اين روش كه اروپايي ها خود نام روش مصلوب كردن شهرها را براي آن برگزيده اند الگوي مداخله در بافت كهن مراكز شهری ايران شد و در سال هاي بعد هم شاهد تكرار آن بوده ايم.
اگر بخواهيم موقعيت موضوع باز زنده سازي شهر هاي قديمي را در قوسي وسيع از تجارب شهر سازي معين كنيم، تقسيم بندي اقدامات و وقايع تغيير دهنده شكل كالبدي شهر ها به صورتيکه در زير مي بينيم مي تواند مفيد واقع شود.
1- دگرگوني هايي كه با تخريب عوامل طبيعي پديد آمده اند و حداقل لحظه وقوع آنها غير قابل پيش بيني است مانند زلزله و يا دگرگوني هايي كه در نظام زيستي منطقه شهر ها به وجود آمده و در وضع كالبدي شهر اثر گذاشته است.
2- تغيير شكل هايي كه در اثر دخالتهاي منفصل از نظرات، خواستها و اهداف فردي و اجتماعي ساكنان شهر به فضاي كالبدي داده مي شود. تغييرات و دخالتهاي گسسته از روحيه شهروندان ساكن شهر كه از سوي بيگانگان به گونه اي تحملي بر شهر اعمال مي شود.
3- تغييرات و ملاحظاتي كه پيوسته با پاره اي نياز هاي محلي و بيشتر وابسته به نياز ها و سليقه هاي افراد و تصميمات قشر اداره كنند اعمال مي شود .و حالت درون گرا دارند نه برون گرا مانند مورد دوم.
با توجه به موارد بالا مداخله در مراكز شهر ها به معناي مداخله در شهر كهن است. هسته هاي اوليه شهر كه امروزه مي گويند كهنه شده و فاقد كارايي لازم اند. در كشور پهناور ايران در حال حاضر با صدها شهر كه بسياري از آنها داراي سابقه طولاني شهر نشيني هستند. بررسي كالبدي اين شهر ها نشان مي دهد كه در اكثر آنها محله های قدیمی و تاريخي وسيعي وجود دارد كه عمدتاً داراي فرسودگي شديد بوده و غالباً در مركزيت شهر ها و يا نقاط حساس شهري با عملكرد هاي گوناگون قرار دارند.
در مورد بافت هاي قديمي شهرهاي ايران مي توان گفت كه از سه عامل تغيير دهنده فوق دو عامل اول و دوم بخصوص عامل دوم كاملاً تأثير گذار بوده و نقش پر رنگي را در تغيير كالبدي شهر ها ايفا كرده است و در مورد عامل سوم نقش عوامل درون گرا در مداخلات به منظور ساماندهي بافت هاي قديمي مراكز شهري بسيار كم رنگ است.
2-2- نتيجه گيري:
از مجموع مطالب گفته شده مي توان چنين نتيجه گرفت كه تجربه دنيا در خصوص مداخله در بافت هاي مراكز شهري حاكي از رشد فكري آنان از تخريب اينگونه بافت ها به دخالتي آگاهانه است و در اين راستا گزينش شيوه هاي گوناگون از سوي كشور ها با در نظر گرفتن شرايط و امكاناتشان مي باشد. براي مثال شيوه كشور فرانسه پاكسازي بافت هاي كهن و نگهداري ياد بود ها بوده است. شيوه ايتاليا رشد ايده هاي حفاظتي بدون تجربه هاي ارتقاي كيفيت سكونت است و شيوه انگلستان حركت از پاكسازي به سوي بهبود بخش هاي بدون تخريب و بعد حفاظت است.
اما در كشور ما در فاصله ربع قرن، از اولين روز هايي كه بحث مرمت و ساماندهي شهري به بياني علمي و فني مطرح شده بود تا امروز آنچه كه بر بافت هاي كالبدي شهر هاي كهن ايران گذشته جاي تأمل بسيار دارد. در سال هاي پاياني ربع قرن مزكور آنچه شنيده و خوانده وديده مي شود جاي زيادي براي بحث دارد.
بعد از كودتاي 1332 پيوستگي ايران به بازار جهاني سرعت بيشتري پيدا مي كند و امريكا به عنوان نماينده شركت هاي چند مليتي نقش رهبري اقتصادي- سياسي ايران را بر عهده می گيرد و زمينه هاي لازم براي سرمايه گذاري خارجي در منابع مختلف فراهم و در نتيجه امكانات لازم براي تسليم ايران به بازار جهاني از نقطه نظر محصولات غذايي و حياتي فراهم مي شود. اجراي سياست صنعتي كردن ايران، انجام اصلاحات ارضي، افزايش درآمد حاصل از نفت، جذب سرمايه هاي داخل و خارج به منظور سرمايه گذاري در بخش صنعت در درون شهر ها، سياست هاي توسعه شهر و تصويب فرهنگ شهري و ايجاد زمينه هاي تضاد شديد اقتصادي بين شهر و روستا، گرايشات شهر نشيني را در ايران تقويت كرده موج مهاجرت هاي روستايي را سبب گرديد. بدين ترتيب تمام شرايط و تسهيلات لازم براي توسعه شهر نشيني شتابان فراهم آمد و شهر ها يكي پس از ديگري به گسترش فضايي خود دست زدند و بدين ترتيب شهر نشيني مشكل زا نمايان گرديد و اين در حالي بود كه بافت شهر ها بعد از سال هاي 1320 مورد جراحي شهر سازانه بسيار وسيعي قرار گرفته بود. شهر كه مدتها قبل به تغييرات محتواي دست زده بود و با يك آهنگ آرام به روند دگرگوني هاي خود در دهه قبل ادامه مي داد بناگاه خود را در مقابل شهر سازي به اصطلاح «بولدوزر» مي يابد در اين راستا فرسودگي اندام شهري و عدم انطباق با شرايط جديد به اين امر دامن مي زند و شهر خود را در مقابل تغييرات وسيع و سيماي روشن و گوياي شهر گراي وارداتي مي بايد. و به جاي ساماندهي شرايط خود و منطبق كردن آن با وضعيت جديد با حفظ عناصر كالبدي كهن يا به طور كلي ساماندهي با تكيه بر عناصر و فرهنگ دروني خود تحت تأثير برنامه هاي برون گرا كه از خارج بدون توجه به شرايط اعمال مي شد دچار تغييرات كالبدي- فضاي شديدي كه اكنون نتيجه آن را در از دست دادن بسياري از بافت ها و بناهاي با ارزش كه نمايانگر فرهنگ و تمدن و هويت ما بوده اند مي بينيم.
 

fatima0

عضو جدید
بافت فرسوده 3

بافت فرسوده 3

انواع فرسودگی بافت شهری
بر این اساس فرسودگی در اشکال گوناگون کالبدی، کارکردی، قانونی و رسمی، مکانی، زیست¬محیطی، ایمنی، تصویر ذهنی و ... قابل بروز می¬باشد. برخی از انواع فرسودگی به شرح زیر است:
1.فرسودگی کالبدی/سازه¬ای
2. فرسودگی کارکردی
3. فرسودگی در تصویر ذهنی
4. فرسودگی قانونی و رسمی
5. فرسودگی مکانی
6. فرسودگی مالی
7. فرسودگی اقتصادی
8. فرسودگی اجتماعی
- اهداف مداخله در بافت قديم شهري
اهم اهداف مداخله در بافت قديم را مي توان به شرح زير بيان كرد:
• ارتقاء كيفيت محيطي (زيستي، كالبدي و فضايي)
• حفاظت و احياي ارزش هاي فرهنگي ـ تاريخي
• هويت بخشي به مجموعه شهر
• بهره گيري از قابليت ها و ظرفيت هاي موجود براي توسعه به منظور رسيدن به توسعه پايدار شهري
• ايجاد پيوند و يكپارچگي در جهت جبران گسست كالبدي موجود

-6- ارزش گذاری بافت شهری
اکنون یکی از مهمترین مناقشات در تعیین محدودة بافتهای با ارزش تاریخی، معیار و ملاک ارزش¬گذاری این بافت¬ها می¬باشد. تعیین گونه ارزش یک بافت نقش تعیین¬کننده¬ای در ارائه راهبردهای مداخله در آن دارد.
- معیارهای ارزش گذاری
انواع و گونه¬های مختلف ارزش بناها و یا بافت شهری عبارتنداز:
ارزش اجتماعی، ارزش فرهنگی، ارزش زیبایی شناختی، ارزش بافت شهری، ارزش معماری، ارزش تاریخی، ارزش سیاسی و اقتصادی، ارزش تنوع زیست محیطی، ارزش تداوم خاطره تاریخی و ...

- دیدگاهها ،رویکردها، مکاتب و مداخلات مرمت شهری
در این قسمت به مطالعه و بررسی دیدگاههای حاکم بر مرمت شهری و مکاتب و مداخلات برآمده از دل این دیدگاهها می پردازد .

1-3-5-2 - ديدگاه موزه اي
اين نوع ديدگاه هر گونه مداخله جز حفاظت و مرمت ، مردود مي داند و اقدام هايي از قبيل نوسازي و معاصرسازي را نپذيرفته و آنها را موجب تخريب ، بافت و ارزش هاي فرهنگي – تاريخي مي داند. انتقاداتي که بر اين ديدگاه وارد است عبارتند از :
- عدم توجه به نيازهاي شهري کنوني
- عدم توجه به خواست ها و منافع مالکان بافت ها
- راکد شدن بافت و در نتيجه تداوم فرسودگي خروج روزافزون ساکنان و جايگزين شدن اقشار فرودست اجتماعي، از دست رفتن منزلت اجتماعي و مکاني بافت و تهديد آثار و ارزش ها و در نهايت هويت بافت.

1- مکتب فرهنگ گرايي
در برنامه ريزي شهري بر اساس الگوي فرهنگ گرا نيازهاي معنوي در مقايسه با نيازهاي مادي اهميت بيشتري دارند. فرهنگ گرايان معتقدند بايد بتوان به يک کليت زيباي فرهنگي در شهر تحقق بخشيد و آن را همچون ارگانيسمي طراحي کرد که هر کس درآن نقش اصلي خود را بيابد.
شهر فرهنگ گرايش از هر چيز در محدوده اي مشخص جاي گرفته است و در داخل چنين شهري نشاني از هندسه گرايي موجود نيست. صاحبنظران اين مکتب ، تنوع و تکثر را به عنوان نظمي اندامواره و ارگانيک توصيه مي کنند. اهميت ساخت فضاهاي عمومي و اجتماعي در اين مکتب بيش از فضاهاي فردي است.
فرهنگ گرايان مداخله در بافت هاي قديمي از جمله بهسازي و نوسازي شهري را از طريق زنده کردن ارزش هاي فرهنگي گذشته مي دانند. بدين منظور روش مداخله در اين گونه بافت ها را بيشتر حفاظتي – تزیيني پيشنهاد مي کنند و معتقد بر اصل مرمت آييني هستند. بدين معنا که بنا يا بافت تاريخي شهرها بايد به طور مداوم مرمت يا بهسازي شود، البته بهبود کالبد ضمن تبعيت از قوانين منظم سازي بايد عملکردهاي همسنخ عملکردهاي سابق را داشته باشد.

2- مکتب زيبايی شناسي
اين مکتب با الهام از آرايش هماهنگ ، نظم و وحدت در طبيعت به دنبال يکپارچگي و زيبايي در شهر است. به عقيده زيبا شناسان توجه به روش ها و الگوهاي هنري گذشته و استفاده از آنها براي آفرينش شاهکارهاي جديد و مرتبط با گذشته و تداوم اصول معني دارگذشته ميتواند محصول جديد و پربار را در شهرسازي به دنبال داشته باشد. به نظر اينان شهرسازي به ويژه بهسازي و نوسازي شهري در صورتي نتايج موفقيت آميز دارد که ضمن حفظ هويت شهري با شرايط امروز مطابقت داشته باشد.
البته يکي از انتقادهايي که به زيبا شناسان در شهرسازي وارد آمده اين است که پيروان اين مکتب زيباسازي را تنها رويکرد مناسب بهسازي و نوسازي شهري مي دانند.

1- مکتب ترقي گرايي
متفکران اين مکتب تاکيد بر انقطاع از گذشته فرهنگي و تاريخي و عدم وابستگي به فرهنگ و مکان دارند و معتقد به يکسان سازي هستند. در شهرهاي ترقي گرا عموما کمتر با فضاهاي شهري عمومي روبرو هستيم . تاکيد بر هندسه در طراحي شهري و شبکه شطرنجي در شهر دارند. طرح شهر ترقي گرا نه تنها به موقعيت مکاني پايبند نمي سازد بلکه الزامات سنتي و فرهنگ بومي را نيز ناديده مي گيرد. ترقي گرايان هدف از اقدامات بهسازي و نوسازي شهر را عمدتا ارتقاي سطح بهداشت و سلامت شهر مي دانند و به هنگام نوسازي و يا بازسازي بافت ها هيچ چيز جز راه ها را حفظ نمي کنند و عملا شهرسازي چاقويي يا بلدوزري را رواج مي دهند.
در حقيقت اقدامات ترقي گرايان بيشتر بازسازي بدون توجه به تاريخ و فرهنگ گذشته است . ترقي گرايان برخلاف فرهنگ گرايان تاکيد بر فرد و ارائه الگوي فضاي شهري و فردي بر اساس نيازهاي فردي انسان در اجتماع را در برنامه کار خود قرار مي دهند.
2-مکتب کارکردگرايي
برنامه ريزي شهري تحت تاثير ديدگاه کارکردگرايي به ابزاري براي هدايت و نظارت بر رشد و توسعه کالبدي – فيزيکي شهرهاي تبديل شد . در اين راستا بهره گيري از زمين هاي شهري نيز به عنوان ابزاري در جهت تسهيل کارکردهاي شهري و تقويت کارايي شهري اقدام به بهسازي و نوسازي مي کنند . بر اين اساس شهر داراي چهار کارکرد اصلي شامل سکونت، کارعبور و مرور و گذراندن اوقات فراغت است. بر اساس ديدگاه کارکردگرايي، برنامه ريزي بافت هاي قديم و نيز فرسوده از طريق سامادهي کالبدي – فضايي فعاليت هاي مختلف شهر به منظور افزايش کارايي شهر و جلوگيري از بروز بي نظمي و آشفتگي در نظام کالبدي شهر صورت مي گيرد. در ثاني با توجه به نابرابري هاي فضايي در هر جامعه نظريه پردازان ديدگاه کارکردگرايي معتقدند فضاهاي قديمي بايد کارکردي منطبق و موثر با شرايط امروزي پيدا کنند. بنابراين مي توان نتيجه گرفت از نظر کارکردگراها ، بهسازي نوسازي بايد در راستاي توسعه اقتصادي و کارکردي شهر تلاش کنند. تعيين سرانه هاي شهري از جمله سرانه هاي بافت هاي فرسوده و واگذاري کارکردهاي جديد اقتصادي – اجتماعي به عناصر شهري سابق ، وسيله اي براي افزايش کارايي شهر و ساماندهي فضايي فعاليت هاي مختلف و جلوگيري از بروز آشفتگي و بي سازماني در نظام کارکردي شهر است. در اين ميان سازمندگراها به هنگام بهسازي نوسازي بافت هاي قديمي و يا فرسوده به مفاهيمي چون روابط متقابل ، تعادل ، توازن، توسعه متناسب نواحي مختلف شهر ، هم پيوندي عملکرد مناسب، اجزاي متفاوت و روابط متقابل آنها توجه دارند.

3-مداخله نوگرايانه
اين نوع مداخله متاثر از نظريه هاي شهرسازان قرن نوزدهم نظيرآوئن، فوريه،ريچاردسون، کابه و پرورون است. هدف از اين نوع مداخله، ارتقاي سطح بهداشت و سلامت، افزايش کارايي و بالابردن زيبايي در سطح شهر است. به منظور رسيدن با اين اهداف مداخله نوگرايانه علم و فن را به عنوان ابزار کار معرفي ميکند. اين مداخله سعي در رفع مسائل و مشکلاتي نظير وجود آشفتگي در فعاليت هاي شهري، نبود نظم درشهر، وجود تراکم هاي بيش ازحد، به خصوص در بافت کهن شهر، عدم برخورداري از نور کافي و فضاي سبز و نبود زيبايي در مناظر شهري،دارد. اگرچه،ريشه تمام اين مشکلات را در نگاه به گذشته داشتن و عدم استفاده صحيح از علم و فن مي داند.
مداخلات نوگرايانه براي حل مسائل و مشکلات مواجه با آن ، انقطاع فرهنگي را مطرح مي کنند و رو به آينده دارند و با اعتقاد برآن، براي از بين بردن آشفتگي هادرفعاليت هاي شهري اصل مهم عملکرد را مطرح مي نمايند و با منطقه بندي فعاليت ها بر اساس چهارکاربري اصلي ، سکونت ، رفت و آمد ، اوقات فراغت و کار به دنبال نظم بخشيدن به شهر مي باشند. براي بالا بردن نظم در شهر ، مداخله نوگرايانه ( دستورالعمل هاي نو، ساده و معقول جايگزين مقررات و آذين بندي هاي سنتي) مي گرداند. و با اعتقاد بر اصل هندسه ساده ، شبکه شطرنجي را در شهر پيشنهاد مي کند تا به اين طريق شهر خوانا گردد . براي مقابله با تراکم زدايي در بافت کهن شهر اصل بهداشت را مطرح مي نمايند تا با تخريب تمامي بافت ، طرحي نو دراندازند . مداخله نوگرايانه بر پايه (شهرسازي – بلدوزر) و (شهرسازي – چاقويي) استوار است.
اين نو مداخلات در مقياس بنا يا در مقياس بافت ، ايجاد مجموعه اي ساختماني مستقل از يکديگر را مطرح مي کند تا بدين ترتيب بتواند نور و فضاي سبز را براي شهروندان به ارمغان آورد.
3-3-5-2- ديدگاه بينابيني يا واقع گرا
اين ديدگاه معتقد است کليتي که از آن به عنوان بافت فرسوده ياد مي شود،مجموعه اي همگن و هم ارزش نيست،بلکه طيف وسيعي از ارزشمندترين عرصه ها و مجموعه هاي تاريخي تا بخش بسيار فرسوده بافت شهري که در برخي موارد حتي فاقد ارزش نگهداري هستند را در بر مي گيرد.
1-مکتب مدرنيسم
در اوايل قرن بيستم ديدگاه هاي راديکالي مبتني بر تخريب بخش هاي قديمي و فرسوده شهرها به ويژه بعد از جنگ جهاني اول بر ديدگاه هاي بهسازي و مرمت بافت هاي قديمي و فرسودگي چيرگي يافت. در اين ميان نمايندگان جنبش نوگراي معماري و شهرسازي در دهه هاي 1920 و 1930 معتقد به از ميان برداشتن محله هاي قديمي و فرسوده بودند. در پي تلاش همين معماران و شهرسازان فرهنگ گرا بود که معماري در شهرسازي مدرن منشور خود را نوشت و با در اختيار گرفتن ثمره هاي مهندسي مدرن به مدرن سازي شهري پرداخت .
مدرنيسم از اوايل دهه دوم قرن بيستم با بسط فناوري و علم گرايي گسترش يافت. کاهش آثار تاريخي در شهرهاي بزرگ مقالات شهرداري و مديران شهري را ناگزير به مواظبت بيش از پيش از ارزش هاي فرهنگي – تاريخي کرد. در کنار توجه به حفظ آثار تاريخي تمايل افراطي براي حراست از آثار باستاني پديد آمد ، که حتي بهسازي و نوسازي انبيه مرده و غيرتاريخي را نيز خواستار مي شد. اين گرايش و تفکران منجر به رکود بهسازي و نوسازي در بسياري از کشورهاي در حال توسعه از جمله ايران شده است.
2-مکتب پست مدرنيسم
معماري و شهرسازي از اولين حوزه هايي بود که مفهوم فرامدرن در آن به کار گرفته شد. پست مدرنيسم معتقد است آنچه را که مدرنيسم ساخته باشد متحول ساخت و از نو چيز ديگري را بنا نهاد.در شهرسازي مدرن با جهان گرايي و نيز گرايش هاي انتزاعي روبرو هستيم در حالي که در پست مدرنيسم به برانگيختن حس و مکان،ارزيابي مجدد و احياي آنچه داراي ارزش محلي و ويژه است بر مي خوريم.
در معماري و شهرسازي پست مدرنيسم يادگيري و استفاده از سنن بومي و کنارگذاشتن سبک هاي متحدالشکل نوگرايي مورد توجه است. بين سالهاي 1970 و 1990 در بسياري از شهرها شاهد انبوه بناها و طرح هاي بهسازي و نوسازي هستيم که بسياري از آنها آگاهانه باشکوه و در عين حال با افراط کاري ساخته شده اند و بدين وسيله موجوديت ويژه خود را اعلام ميکنند. پست مدرنيسم در عرصه شهرسازي و در فرآيند بهسازي و نوسازي شهر بيشتر به روابط اجتماعي در شهر مي انديشد. پست مدرنيسم به دنبال توجه به حس مکان و ايجاد فعاليت هاي اقتصادي- صنعتي در بافت هاي قديمي و فرسوده است و قصد دارد با بازگرداندن مردم و فعاليت ها موجبات احياي اين بافت ها را فراهم سازد.
4-مکتب انسان گرايي
نظريه هاي انسان گرايان تحت تاثير نظريه هاي شهرسازي مشارکتي دهه هاي آخر قرن بيستم است. هدف اصلي اين گروه توجه به مردم و مشارکت آنها در بهسازي و نوسازي فضاهاي شهر است. اين نظريه مداخله مردم گرايانه نظريه تداوم را در تکوين و تکامل شهر مورد توجه قرار مي دهد. مداخله مردم گرايانه بيش از طراحي به برنامه ريزي شهر مي انديشد. برنامه ريزي که در آن مردم و يا شهروندان نقش اساسي در ساماندهي شهري دارند.
اصول شهرسازي انسان گرا در سه اصل مهم مطرح مي شود:
هر شهر که بخواهد بر مبناي انساني بهسازي ، نوسازي و احيا شود بايد فرآيندي مشخص از ساخت و برنامه ريزي را طي کند. اين فرآيند از اصول اجرايي خاصي که نظم ارگانيک در بين آنها اهميتي ويژه دارد پيروي مي کند.
آفرينش و بهسازي و نوسازي ارگانيک فضاهاي شهري تنها با کمک مردم بوجود مي آيد.
براي برقراري توازن بين نيازهاي اجزاء و
عناصر منفرد محيط شهر و نيازهاي کل آن شناخت کل فضاهاي شهري لازم است.

5- مداخله مردم گرايانه
اين نوع مداخله متاثر از نظريه هاي شهرسازي مشارکتي دهه هاي آخرين قرن بيستم ميلادي است که هدف آن، بالا بردن ميزان مشارکت مردم در تغييرات سازمان فضايي شهراست. مداخله مردم گرايانه مخاطبان اصلي هر نوع مداخله اي را مردم و ساکنان محدوده هاي مورد عمل مي داند. بنابراين قبل از هر گونه مداخله اي،بايد به نظرهاي مردم توجه داشت. و پس از بررسي آنها، مداخله در بافت با همکاري مردم صورت پذيرد.مداخله مردم گرايانه،نظريه تداوم را درتکامل مي بيند.به سخن ديگر سر در گذشته و رو به آينده دارد.اينان به درک فضاي شهري مي انديشند و نه به خلق آن،به خصوص خلق طرحهاي صلب و ثابت.مداخله مردم گرايانه بيش از طراحي به برنامه ريزي مي انديشد. برنامه ريزي که در آن مردمان نقش اساسي را در سازماندهي شهري بازي مي کنند.
- مداخله فرهنگ گرايانه
اين نوع مداخله متاثر از نظريه هاي پيش شهرسازان قرن نوزدهم چون راسکين، موريس، سيت و ريمون آنون است. هدف از اين نوع مداخله زنده کردن ارزش هاي فرهنگي گذشته در شهر، تکيه بر رشد شهر بر اساس اشکال کهن ، توجه به ارزش هاي زيبايي شناختي شهرهاي کهن ، به حداقل رسيدن دخل و تصرف در بافت هاي با ارزش ، ارزش دادن به کل و بالا بردن ميزان جذابيت و آرامش در شهر ها مي باشد.
براي رسيدن به اين اهداف ، مداخله فرهنگ گرا توجه به ارزش هاي فرهنگي کهن را به عنوان مبنا قرار مي دهد. اين نوع مداخله مواجه با مسائل و مشکلات شهري را از طريق تداوم فرهنگي ميسر مي داند و اعتقاد بر آن دارد که شهرها و بافت هاي شهري داراي محدوده شهري مشخص هستند . اين نوع مداخله ارزش هاي فرهنگي را باعث شکل دهي فضايي داند و معتقد است که (( فضا بايد غيرقابل پيش بيني و متنوع و ... باشد.)) و بافت هاي کهن به دليل پيروي از اين امر نمي توانند هيچ گونه دخل و تصرفي را پذيرا شوند.


2-3-5-2- ديدگاه نوسازي
اين ديدگاه کليت بافت را فرسوده برمي شمارد و به ارزش هاي فرهنگي – تاريخي در وجه ساختاري معتقد نيست و صرفا تعدادي از تک بناها را واجد نگهداري مي داند. اين ديدگاه
تمامي عرصه بافت قديم و فرسوده را ميدان نوسازي و سرمايه گذاري مي داند. انتقادهاي وارد به اين ديدگاه عبارتند از :
- عدم توجه به ارزش هاي فرهنگي – تاريخي که در طول زمان در بافت ايجاد شده است.
- بي توجهي به نقش مردم و مشارکت مردمي.
- نياز به سرمايه گذاري هاي کلان.


3-مداخله فرانوگرايانه
اين نوع مداخله متاثر از نظريه هاي شهرسازي دهه 60 قرن بيستم ميلادي به بعد مي باشد. مداخله فرانوگرايانه مي تواند تلفيقي از مداخله نوگرايانه و مداخله فرهنگ گرايانه بايد، که ازافراط و تفريط دو نوع مداخله فوق بکاهد . محور اصلي اين نوع مداخله حفظ تار و پود بافت کهن در کنار دگرگوني هاي کالبدي– فضايي شهر است. از اين رو،حفظ ارزش هاي فرهنگي بافت تااندازه اي مورد توجه است که سبب افزايش مشکلات ساکنان نگردد و بالعکس،معاصر سازي بنا، مجموعه و بافت تا آن اندازه مورد توجه است که سبب از بين رفتن ارزش هاي بافت فرهنگي نگردد.
 
بالا