مردی مقابل گل فروشی ايستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر ديگری بود سفارش دهد تا برايش پست شود.
وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را ديد که در کنار درب نشسته بود و گريه می کرد. مرد نزديک دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب چرا گريه می کنی ؟
دختر گفت: می خواستم برای مادرم يک شاخه گل بخرم...