معلم پای تخته داد ميزد
صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زيرپوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسيها لواشک بين هم تقسيم میکردند
آن يکی در گوشهای ديگر جوانان را ورق میزد
دلم میسوخت به حال او که بيخود های وهومی کرد و با آن شور و اشتياق تساويهای جبری را نشان میداد
بروی تختهای کز...