سلام ارغوانی!:gol:
خوبی؟شرمنده تم عزیزم..این چند وقت گرفتار درس و امتحان بودم و هستم.
وقت سر خاروندنم نداشتم..الانم همین طور:(
موفق باشی عزیزم..:gol:
تا بعد
هذیان ذهن یک دیوانه
هذیان ذهن یک دیوانه
"دَرد" را
از هر طرف که خواندم و نوشیدم،
درد بود
با ته مایه ی تلخی؛
اما بدون مستی ِ"دُرد"!
کاش همان گونه که تلخ بود،
مستی آور بود
اما دریغ!که هر چه تلختر،
"مستی زداتر" است..
تنها،
یک راه مانده است:
آن قدر "دُرد ِدرد" بنوشی
تا
دیوانه ات کند!
نمی دانم از چه بگویم؟از سیل اشک های ندامت..یا بار سنگین حسرت..بر شانه های نحیفی که در غم سنگین او شکستند و خرد شدند..نمی دانم فریادم را کجا برآورم؟با روح خسته ای که دیگر توان فریاد برایش نیست..قطره قطره آب می شوم و خموشانه می سوزم؛آن قدر که دیگر هیچ چیز از من نمانَد..تازیانه ی ملامت را تا ابد بر...