گپ و گفتگو در مورد جن ، احضار روح، هیپنوتیزم

m.k

عضو جدید
خون چیه خودم داشتم از ترس میمردم.کلی سوال از اینده پرسیدیم.همش درست از اب در اومد
 

جابر مهدی نیا

عضو جدید
قصه بخش های ترسناک لحظه لحظه های زندگیم

قصه بخش های ترسناک لحظه لحظه های زندگیم

سلام خوبین شما منم در مورد جن خیلی چیزا برا گفتن دارم آخه خونمون نزدیک جنگل بیشتر شب های تابستون بهار می رم تو جنگل صدا های عجیب غریبی تو جنگل در می یاد اصلا صدای حیو نها رو نمی مونه یه شب دنبال صدا رفتم ببینم چیه هر چی به امواج صدا نزدیکتر می شدم صدا ازمن دورتر می شد انگار داشت می دویید کنجکاو تر شدم خودمو پشت یه تنه درخت مخفی کردم احساس کردم صدا داره نزدیکتر می شه جوری به من نزدیک می شد صدا که فکر می کردم بقل گوشمه داره زم زمه می کنه زبون عجیب غریبی بود منی که اصلا از جنگل رفتن ترس و حراسی نداشتم ترس وجودمو گرفته بود تنم می لرزید ولی کنجکاو بودم برای پیدا کردن این واقعیت می خواستم به ترسم قلبه کنم احساس غریبی به من می گفت برو تو سیاهی مطلق جنگل پا هام ناخواسته شروع به حرکت کردن رفتم جلو صدای برگها زیر پام به من آرامش می داد چون تنها صدای آشنا بود که می شنیدم صدای عجیب و غریب می یومد کمی جلو تر انگار صدای جیغ یک بچه اوج جنگل پیچید یه هو لرزیدم پا هام سست شد افتادم ونشتم تو جنگل خواستم برم جلو ولی حس کردم یه نفر داره پشت سرم می یاد آخه خش خش برگ ها که انگار یه نفر داره تو جنگل راه می ره می یومد دیگه صدای برگها هم واسم آرامش دهنده نبود ترس تمام وجودمو گرفته بود ولی باز کنجکاو بودم تحمل می کردم می خواستم بفهم اینا چی هستن که تو هر جای تنگ و تاریک خودوشونو جا می کنن برام شیرین بود که بفهمم ولی ترسناکم بود تو همین می یون دیدم یکی داره تو جنگل می دوه یه هو پشت سرمو نگاه کردم دیدم یه سایه سیاه داره پشت نور مهتاب که افتاده به تنه درخت دور تنه درخت می گرده دیوونه شدم موهای بدن بلند شد فریاد زدم از ته دلم دیگه هیچی یادم نبود چشامو باز کردم دیدم نور خورشید از لا به لای درخت می خوره به چشمم بیهوش شدم تو جنگل؟ بلند شدم و تو اون حالت گنگ و سر در گومی به طرف خونه حرکت کردم
امیدوارم خوشتون امده باشه خیلی از این اتفاقا واسم افتاده امیدوارم اگه وقت بود واسه تون تعریف می کنم
 

جابر مهدی نیا

عضو جدید
قصه بخش های ترسناک لحظه لحظه های زندگیم

قصه بخش های ترسناک لحظه لحظه های زندگیم

سلام خوبین شما منم در مورد جن خیلی چیزا برا گفتن دارم آخه خونمون نزدیک جنگل بیشتر شب های تابستون بهار می رم تو جنگل صدا های عجیب غریبی تو جنگل در می یاد اصلا صدای حیو نها رو نمی مونه یه شب دنبال صدا رفتم ببینم چیه هر چی به امواج صدا نزدیکتر می شدم صدا ازمن دورتر می شد انگار داشت می دویید کنجکاو تر شدم خودمو پشت یه تنه درخت مخفی کردم احساس کردم صدا داره نزدیکتر می شه جوری به من نزدیک می شد صدا که فکر می کردم بقل گوشمه داره زم زمه می کنه زبون عجیب غریبی بود منی که اصلا از جنگل رفتن ترس و حراسی نداشتم ترس وجودمو گرفته بود تنم می لرزید ولی کنجکاو بودم برای پیدا کردن این واقعیت می خواستم به ترسم قلبه کنم احساس غریبی به من می گفت برو تو سیاهی مطلق جنگل پا هام ناخواسته شروع به حرکت کردن رفتم جلو صدای برگها زیر پام به من آرامش می داد چون تنها صدای آشنا بود که می شنیدم صدای عجیب و غریب می یومد کمی جلو تر انگار صدای جیغ یک بچه اوج جنگل پیچید یه هو لرزیدم پا هام سست شد افتادم ونشتم تو جنگل خواستم برم جلو ولی حس کردم یه نفر داره پشت سرم می یاد آخه خش خش برگ ها که انگار یه نفر داره تو جنگل راه می ره می یومد دیگه صدای برگها هم واسم آرامش دهنده نبود ترس تمام وجودمو گرفته بود ولی باز کنجکاو بودم تحمل می کردم می خواستم بفهم اینا چی هستن که تو هر جای تنگ و تاریک خودوشونو جا می کنن برام شیرین بود که بفهمم ولی ترسناکم بود تو همین می یون دیدم یکی داره تو جنگل می دوه یه هو پشت سرمو نگاه کردم دیدم یه سایه سیاه داره پشت نور مهتاب که افتاده به تنه درخت دور تنه درخت می گرده دیوونه شدم موهای بدن بلند شد فریاد زدم از ته دلم دیگه هیچی یادم نبود چشامو باز کردم دیدم نور خورشید از لا به لای درخت می خوره به چشمم بیهوش شدم تو جنگل؟ بلند شدم و تو اون حالت گنگ و سر در گومی به طرف خونه حرکت کردم
امیدوارم خوشتون امده باشه خیلی از این اتفاقا واسم افتاده امیدوارم اگه وقت بود واسه تون تعریف می کنم
 

ثنا

عضو جدید
ایایی که گفتی واقعی بود من جای تو بودم پامو اونجا نمی ذاشتم
 

جابر مهدی نیا

عضو جدید
این واقعیته شاید طرز گفتارم مثل داستان هست تو فکر می کنی خواب دیدم آخه من داستان زیاد می گم واسه همین می خوام خاطره هامو بنویسم مثل داستانش می کنم:D
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه شوخی کردم ولی واقعا یه کم باور نکردنیه
به هر حال خیلی نترسی که هی ادامه دادی؟؟؟
 

جابر مهدی نیا

عضو جدید
از این به بعد واقعیت زندگیمو که ترسناک طبیعی می گم که ترسشو حس کنین و بفهمین تو اون موقعیت چی جوری می شیم هممون و همتون مثل من گنگ می شین من حتی یه بار با این کارایی که می کردم از ترس لال شدم 1 ماه با کسی صحبت نمی کردم بعد مدتی از اون محیط دور شدم و رفتم خونه دیگه مون تو محیط نبودم کم کم آروم شدم
 

*neda*

عضو جدید
کاربر ممتاز
کی احضار ارواح بلده؟!!
بیاد بگه ما هم یاد بگیریم..................
 

sepide_86

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند بار گفتم بیا یادت بدم نیومدی!چی شده شجاع شدی!!!:biggrin:
 

kafer

عضو جدید
من تا 2 سال پيش جن ظاهر ميکردم با پدره زن دادشم 1 دفه که نزديک بود منو بکشه تا خدا رهم کرد ورده رفتنشو پدر زنه خوند
تا آخرين بر منو از بلکنه طبقه اول پرت کردن پيين ديگه از این کرا کشيدم بيرون گفتم جونمو که از سره ره نيوردم
البته بگم من خوب نميتونم ارتباط بگيرم فاميلمون مديمه قويييه اون ظاهر ميکرد از من ميشنوين سراقه جن نرين دهنتونو سرويس ميکنه
 

امیر Amir

عضو جدید
من تا 2 سال پيش جن ظاهر ميکردم با پدره زن دادشم 1 دفه که نزديک بود منو بکشه تا خدا رهم کرد ورده رفتنشو پدر زنه خوند
تا آخرين بر منو از بلکنه طبقه اول پرت کردن پيين ديگه از این کرا کشيدم بيرون گفتم جونمو که از سره ره نيوردم
البته بگم من خوب نميتونم ارتباط بگيرم فاميلمون مديمه قويييه اون ظاهر ميکرد از من ميشنوين سراقه جن نرين دهنتونو سرويس ميکنه
من هم تجربه ارتباط داشتم.
 

jafarsafdary

عضو جدید
سلام
من می خوام در مورد جن یا ارواح اطلاعاتی داشته باشم
کسی بلده برام بفرسته
متشکرم
 

atish_baran

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:سلام دوست عزیز ...خوش اومدی ...این تاپیکو از تو قبرستون تاپیکا کشیدی بیرون؟؟؟؟؟؟؟.:biggrin:....خیلی خوشحالم کردیداز دیدن مجدد این تاپیک خیلی خرسندم...:Dولی از شواهد معلومه خودتونم بی ارتباط با ارواح نیستین ها ...به کی میگین چی میگی؟:surprised::gol:
 

eng-rafiei

عضو جدید
یادش به خیر اولین شبی که این تاپیک رو زدم چقدر خوش گذشت :crying:

یکی از دخترای باشگاه هم دوست داشت پست های جدید رو بخونه هم میگفت تو رو خدا دیگه ادامه ندین ...
 

atish_baran

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادش به خیر اولین شبی که این تاپیک رو زدم چقدر خوش گذشت :crying:

یکی از دخترای باشگاه هم دوست داشت پست های جدید رو بخونه هم میگفت تو رو خدا دیگه ادامه ندین ...


:gol:چرا دوباره این جا رو راه نمیندازین...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی تاپیک توپیه:D:gol:
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
چه خبره اینجا
من نبودم اون موقع ها
راهش بندازین منم میام
شروع کنین بچه ها میان
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم اون موقع ها نبودم.......این اخراش بودم ولی نمیدونم چرا هیچوقت نیومدم.....بچه ها کسی خاطره داره بیاد بگه....یه کم بترسیم.......مردیم از بی هیجانی:biggrin:
 

Similar threads

بالا