قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

amirgb

اخراجی موقت
بمیر ای عاشق که عشق بی معناست
در این زمانه ی ظالم همیشه دل تنهاست
خموش بلبل دل که گل نه از بر توست
هزار چه چه بلبل چو از برش برپاست
رخ و نمای که تو بینی نه از سر عشق است
که بی وفاست گل. طبیعتش زیباست
 

amirgb

اخراجی موقت
دوباره باز صدایی آشنا را از سینه ی خویش می شنوم
تپش ها نظمی نوین یافته اند
آری .احساس می کنم که باز
شخصی در راه است
احساس می کنم که باز
کسی گامهای سنگین خویش را بر روی قلب من می گذارد
و گویی قصد دارد
تا دریچه ی بسته ی آن را بگشاید
آیا دوباره باز
بی خبر دل در گرو مهر کسی بگذاشته ام؟
آیا دوباره باز
طعم شیرین عشق است که احساس می کنم؟
 

amirgb

اخراجی موقت
رفتی و از رفتنت تنهاییم
چهره ی زشتش نمایان می کند
باز هم اندوه و غم در بسترم
خویش را همبستر من می کند
رفتی و از رفتنت بار دگر
من اسیر چنگ ماتم می شوم
همسفر اندر ره این زندگی
پا به پا همراه با غم می شوم
 

amirgb

اخراجی موقت
اندر غم عشق تو دو صد باده می ناب شکستم
سر بر سر دیوار زده بند ز چشمان بگسستم
صحرای رخ از سیل دو چشمم شده سیراب
نوش اشک به کامم که از آن بی خود و مستم
گفتند که بیچاره ای عاشق
در جام میم روی تو پیداست که اینگونه بنوشم
اندر هوس بوسه ی لبهای تو در جهل بکوشم
صد باده شکستم به خیالی که تو اندر می نابی
صد بار لب کاسه ببوسیدم و بفروخته هوشم
گفتند که بیچاره ای عاشق
دل از من دیوانه طلبکار دل توست
بیچاره پی سنگ نشسته به گل توست
خار است دلت دانم و دل نیز بداند
ای وای از این عشق که این دل خجل توست
گفتند که بیچاره ای عاشق
هر کوی برفتم همه گفتند که بیچاره ای عاشق
از عشق چنین سنگ تو بی خانه ای عاشق
پروانه بر شمع و تو بر گرد دلی سنگ
گفتند تو عاشق نه ای دیوانه ای عاشق
گفتند که دیوانه ای عاشق
 

amirgb

اخراجی موقت
این شعر محبوب ترین شعر من هست . در روز زلزله ی بم.وقتی از شدت تاثر می لرزیدم و هیچ کاری از دستم بر نمی امد این شعر را نوشتم
هنوز هم بعد از سالها هر وقت این شعر را می خوانم اشک بر چشمانم می نشیند
پارسال درشب شعری که برای یادبود زلزله بم در دانشگاه برگزار شد نتوانستم تا به انتها شعر را بخوانم و بغض نشسته بر گلویم در مقابل جمع فرو شکست .....
امید وارم شما نیز از آن خوشتان بیاید
--------------------------------------------------------------------------------------
باز هم دست زمانه آستینش پاره کرد
از قفا امد شبانه . شهر را ویرانه کرد
باز هم ملعون زمین غرید همچون شیر نر
آهوی را کشت و بچه آهوی دیوانه کرد
باز هم لرزید و لرزاند و بخندید و برفت
خنده ها را گریه کرد و خنده را افسانه کرد
باز هم صد خانه افکند و هزاران مرد مرد
مادر اندر سوگ دلبر کودک دردانه کرد
باز هم آتش فکند و سوخت و رختش کشید
شهر را عریان از صد خانه و و کاشانه کرد
باز هم ای مهربانان شال همت بر کمر
شهر را از نو بباید ساخت . در آن خانه کرد
--------------------------------------------------------------------------------------
 

amirgb

اخراجی موقت
من منظور شما را نفهمیدم
میشه توضیح بدید
این یک توصیه بود به ما یا یک دل نوشته از شما؟
 

PersiaN_PulsE

عضو جدید
کاربر ممتاز
بمیر ای عاشق که عشق بی معناست
در این زمانه ی ظالم همیشه دل تنهاست
خموش بلبل دل که گل نه از بر توست
هزار چه چه بلبل چو از برش برپاست
رخ و نمای که تو بینی نه از سر عشق است
که بی وفاست گل. طبیعتش زیباست


امیر جان این شعر هات بدون اغراق معرکست , ببینم عزیز اینارو جایی به چاپ رسوندی..؟؟؟
 

amirgb

اخراجی موقت
از بهتاشک عزیز کمال تشکر را دارم که دست رد به سینه ی ما نزدند
و البته سایر دوستان که با حضورشان محفل کوچک ما را نورانی کردند
حضورتان مستدام :D
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من فکر کنم دو بار دعوت شدم به اینجا
ولی هنوز وقت نکردم که تمام و کمال مطالب اینجا رو بخونم
از دوست عزیزی هم که من و دعوت کرد به اینجا تشکر می کنم
ان شاءاله به موقش میام و می دونم حسابی هم لذت می برم .
فعلا یا علی
 

oxision

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا عالی بود. مرسی
جالبه همه مهندسان به نوعی طبع شعر دارن. ولی مثل اینکه من بی هنرترین هستم در این جمع
پس ترجیح میدهم که فقط بیننده باشم.
موفق باشید
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
در پی لحظه های بی تابی
پشت قاب پنجره ای خالی
می نشینم بار دیگر باز
می شوم خیره به آسمان آبی
***
از درون سینه می جوشد
عشقت ای خدای زیبایی
وه چه بی کران شده است
یاد تو ، در خیال پوشالی
***
باز در هوای تو شده است
آسمان دو دیده ، بارانی
کاش از دلم خبر گیری
به بهانه ای که خود دانی
***
دیگر از خود خبر نمی گیرم
از تو پر شد این وجود خالی
کاش روزی رسد ،تو باز آیی
پر کشد از درون سینه تنهایی

((خواهش میکنم نظر بدید))
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمان باشد
پشت دیوار بلند دلتنگیمان
باغ خزان زده ی زندگی تا دوردستها
گسترده است...
اگر درختانش بی ثمر و بی برگند
لا اقل
برگ-خنده های زرد و خشکیده را
می توان
در اجاق یاد ها سوزاند
در شبهای سرد تنهاییمان....!
 

نازنین

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقا امیر!

خیلی برام جالبه ! مکانیک خوندی یا می خونی! اما قلم خوبی هم داری، به این میگن همه فن حریف! امیدوارم موفق باشی!;)

در مورد این شعر:

شهریارا.پادشاها.کشورم بر باد شد
مردمانش یک به یک پژمرده اندر خاک شد
پارسایان خفته و مردان به خون در خفته اند
عاشقان اندر هوس مدهوش در خون خفته اند
دوستان و همرهان گرگند اندر جلد میش
دشمن از رو خنجر آرد همرهان ما ز پیش
از زبان سرخشان آتش زبانه می کشد
آتشی جان سوز و خرمن سوز بالا می کشد
من ندانم چون تحمل آورم این رنج را
چون نسوزم آتشی کین سان بسوزد سنگ را؟
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
یار ما از دشمن دلاج صدها بدتر است
کو مقابل ایستد ایشان چو از پشت سر است
من ننالم ناله ام را چون اثر دیگر مباد
حاصل فریاد و آه و ناله ی ما را چه باد؟

باید بگم از همه بیشتر آدمو تحت تاثیر قرار میده! من که جو گیر شدم!!!!!!
 

amirgb

اخراجی موقت
سپاس از حضورتان و سپاس از نظر لطفی که دارید
قلم من در مقابل دیگر دوستان قطره ایست در مقابل دریا
که چون دریا را دور دیده فرصت خودنمایی یافته:D
 

amirgb

اخراجی موقت
آسمان اعتماد
گر زمین بر وعده های تو دلش خوش می کند
قلب او مشکن
ببار از ابر هایت قطره های معرفت
تشنگان سیراب از مهر وجود خویش کن
راه جویان راه بنما و بهاران ساز کن
آسمان اعتماد
رنگ ابی گرچه زیباست
اما گاه گاه
ابر های تیره این زیبایی افزون می کند
قطره های پی ز پی رخسار خاک
از برای بوسه گلزاران کند
مردمان در شور و رقص و پای زن
سجده بر این خان گسترده کند
سجده ی شکرت به خاک و رخ به سوی آسمان
بار دیگر اعتمادش بر تو افزون می کند
آسمان اعتماد
ای خان گسترده کرم
 

melika62

عضو جدید
خيلي شعر ها قشنگ بودن
شايد من هم يه روز يه چيزي نوشتم
ولي مي دونيد اخه من تكواندو كارم شعر گفتن برام سخته
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش خیلی خوشحالم که از اسم من در شعرتون استفاده کردید و انقدر شوک زده که نمی دونم چی باید بگم..........:redface:
من فکر نمی کنم هیچ وقت من به پای هیچ کدام از دوستان به خصوص شما در شعر برسم....
اما خوشحالم که این تاپیک باعث می شه تا با خوندن اشعار شما به تجربیاتم اضافه بشه.....
باز هم از شما ممنونم
(نمی دونستم چطور باید خطابتون کنم که جسارت نباشه)
 

melika62

عضو جدید
فدات شم ملیکا جون خوش اومدی........:gol:
(نوشتتو ادیت کردیا)
قربونت اسمان جان
اره اديت كردم مي دوني اشتباه شده بود
داشتم برا تاپيك راز اقايون هم پست ميدادم جا به جا شده بود
بعد اينكه فرستادم ديدم نرفته اونجا
كلي دنبالش گشتم اينجا پيداش كردم:w15::w15:
اگه پيداش نمي كردم چي ميشد:w20:
 

Atropatkan

عضو جدید
خيلي شعر ها قشنگ بودن
شايد من هم يه روز يه چيزي نوشتم
ولي مي دونيد اخه من تكواندو كارم شعر گفتن برام سخته

ملیکا چند مدتی هستش که تکواندو کار می کنی.
من 3 سال تو این رشته هستم.
شعر گفتن سخته ولی ممکنه...:whistle:
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزگار........

روزگار........

نمی دونم این نوشته رو قبلا گذاشم یا نه ولی خودم خیلی دوسش دارم......

نهال خردسال من
شاخه جوان آرزوي تو
از ترنم بهاري اشكهاي من
پر از جوانه بود!

دستهاي سرد من تا مي آمدي
براي تو
مثل آفتاب گرم
مهربان و عاشقانه بود!

مثل روز
پيش چشم من هنوز روشن است
خاطرات روزهاي گمشده
آخر آشنايي من و تو
شاعرانه بود!

خسته بودي و نا اميد و وازده
پشت هم
با خودت
حرف ميزدي:
-من چرا؟
زندگي چرا براي من به اين سياهي است ؟
آخر اين فريب روزگار عادلانه بود؟

من ولي براي تو
از خودم
تكيه گاه ساختم
عشق تو براي زندگي من
اولين و آخرين بهانه بود!
.
.
.
روزها مي گذشت و تو
قصر آرزوي خويش را –در كنار من-
چه خوب ساختي!
واي......
كار عشق هم چه ماهرانه بود!

نهال خردسال من!
روزگار ظالمانه بود!

هر چه بود چرخ زد گذشت......
در كنار تو ولي زندگي
-براي من-
يك خوشي ناتمام
يك بهار جاودانه بود!
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آسمان اعتماد
گر زمین بر وعده های تو دلش خوش می کند
قلب او مشکن
ببار از ابر هایت قطره های معرفت
تشنگان سیراب از مهر وجود خویش کن
راه جویان راه بنما و بهاران ساز کن
آسمان اعتماد
رنگ ابی گرچه زیباست
اما گاه گاه
ابر های تیره این زیبایی افزون می کند
قطره های پی ز پی رخسار خاک
از برای بوسه گلزاران کند
مردمان در شور و رقص و پای زن
سجده بر این خان گسترده کند
سجده ی شکرت به خاک و رخ به سوی آسمان
بار دیگر اعتمادش بر تو افزون می کند
آسمان اعتماد
ای خان گسترده کرم
خداییش شکه شدم
فکر نمی کردم اینجا انقدر قوی باشه
یه لحظه موندم
سعی می کنم حتما اینجا بیام
یه حال و هوای دیگه ای داره
پشیمونم که انقدر دیر اینجا رو شناختم
امیر خدا خیرت بده که دعوتم کردی اینجا
فقط انقدر تند نرین "عقب می افتم .
درسا حسابی سنگین شده
کمتر میشه اومد.
خواهشا یه خورده آرومتر
فعلا یا علی
 

booghbooghabbasy

عضو جدید
بردی از یادم برایم می فرستی جان من؟
من چه بنویسم برایت همدم شب های من؟
گر نبودم یاد تو پس آتش دل بهر کیست؟
روز و شب دست دعا بالا گرفتن بهر کیست؟
این همه ناز و ادا و عشوه ها را می خری
جان من با من بگو دل را کجاها می بری؟
من کجا پیمان شکستم ؟ جان من با من بگو
من کِی آیم در برت؟ خود وقت آن با من بگو
رفته ام راه خطا؟ گر آفت جانت منم
خود تو ره بنما به من گر همره راهت منم
گر به یادم شاد هستی پس مشو غمگین ز من
چون که من شیداتر از تو گشته ام این قلب من
خود بیا درمان دل جو آتش از جانم بگیر
یا بیا خود را رها کن دل ز دامانم بگیر
گر بگویی پیش آیم ور بگویی پس روم
جان من بازی مکن هرسو بگویی می روم
 
بالا