bita-77
عضو جدید
تا کی می صبوح و شکر خواب بامدادواقعا که...میازار موری که دانه کش است
که جان داردو جان شیرین خوش است
هشیار گرد که گذشت اختیار عمر
تا کی می صبوح و شکر خواب بامدادواقعا که...میازار موری که دانه کش است
که جان داردو جان شیرین خوش است
شکستو پذیرفتی؟دمت گرم،ولی انصفا خیلی قوی هستی تبریک میگم
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد که گذشت اختیار عمر
روی ریسمان آسمان
ایستاده ام
بر لب دو پرتگاه ناگهان
ناگهانی از صدا
ناگهانی از سکوت
زیر پای من
دهانِ درهی سقوط
باز مانده است
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامان بدارمت
تا همیشه
روی برزخ دو پرتگاه
راه می روم
سرنوشت من سرودن است
تو وطوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست
تنها تويى كه دست تكان مى دهى
آن گاه
در چارچوب پنجره ها
شب شعله مى كشد
با دود گيسوان تو در باد
در امتداد راه مهآلود
در دود
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
ما که این همه برای عشق
آه و ناله ی دروغ می کنیم
راستی چرا
در رثای بی شمار عاشقان
- که بی دریغ -
خون خویش را نثار عشق می کنند
از نثار یک دریغ هم
دریغ می کنیم؟
من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
در یک دم اگر هزار جان دست دهد
در حال بخاک قدمی بفروشیم
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
سایهی دولت همه ارزانی نودولتان
من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
نادیدن دوست گر چه مشکل دردیست
آسانتر از آن که بینمش با دشمن
ندارد چون دل خود رای من تاب نظر چندان
چه بر شمشیر مردم کش نگاهی میزند خود را
اگر چه دل بکسی داد جان ماست هنوز
بجان او که دلم بر سر وفاست هنوز
زهر است عطای خلق هرچند که دوا باشد
حاجت زکه می خواهی جایی که خدا باشد
دو چشم در سر هر کس نهاده اند ولی
تو نقش بینی و من نقشبند می نگرم
من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی
من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی
یار گرفته ام بسی چون تو ندیده ام کس
شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی
یار گرفته ام بسی چون تو ندیده ام کس
شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی
یک لحظه صبر و حوصله ...... یک بوسه بیشتر
دنیای پشت ابر عزیزم... خرافه است
یاران مدد که جذبهی عشق قوی کمند
دیگر به جای پرخطری میکشد مرا
اگر بحسن تو باشد طبیب در آفاق
کس از خدای نخواهد شفای رنجوری
یاد باد آن که دمی گر ز درت میرفتم
محتشم پیش سگان تو ضمان بود مرا
نزول فیض رب العالمین است / حلول «عید قربان» در زمین استآمد ندا از آسمان کی جسم عالم را چو جان
ما را جدا از خود مدان .... هذا جنون العاشقین
نزول فیض رب العالمین است / حلول «عید قربان» در زمین است
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |