گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز




زنى سه دختر داشت كه هر سه ازدواج كرده بودند.
يكروز تصميم گرفت ميزان علاقه‌اى كه دامادهايش به او دارند را ارزيابى كند.
يكى از دامادها را به خانه‌اش دعوت كرد و در حالى كه در كنار استخر قدم مى‌زدند
از قصد وانمود كرد كه پايش ليز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شيرجه رفت توى آب و او را نجات داد.


فردا صبح يك ماشين پژو ٢٠٦ نو جلوى پاركينگ خانه داماد بود و روى شيشه‌اش نوشته
بود: «متشكرم! از طرف مادر زنت»
زن همين كار را با داماد دومش هم كرد و اين بار هم داماد فوراً شيرجه رفت توى
آب وجان زن را نجات داد.


داماد دوم هم فرداى آن روز يك ماشين پژو ٢٠٦ نو هديه گرفت كه روى شيشه‌اش نوشته
بود: «متشكرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسيد.
زن باز هم همان صحنه را تكرار كرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جايش تكان نخورد.


او پيش خود فكر كرد وقتش رسيده كه اين پيرزن از دنيا برود پس چرا من خودم را به
خطر بياندازم.


همين طور ايستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح يك ماشين بى‌ام‌و كورسى آخرين مدل جلوى پاركينگ خانه داماد سوم بود كه
روى شيشه‌اش نوشته بود: «متشكرم! از طرف پدر زنت :eek::surprised::biggrin:




شلام عسل:w36::w05:
دلم هفاتو کلده:w04:
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
زنى سه دختر داشت كه هر سه ازدواج كرده بودند.
يكروز تصميم گرفت ميزان علاقه‌اى كه دامادهايش به او دارند را ارزيابى كند.
يكى از دامادها را به خانه‌اش دعوت كرد و در حالى كه در كنار استخر قدم مى‌زدند
از قصد وانمود كرد كه پايش ليز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شيرجه رفت توى آب و او را نجات داد.


فردا صبح يك ماشين پژو ٢٠٦ نو جلوى پاركينگ خانه داماد بود و روى شيشه‌اش نوشته
بود: «متشكرم! از طرف مادر زنت»
زن همين كار را با داماد دومش هم كرد و اين بار هم داماد فوراً شيرجه رفت توى
آب وجان زن را نجات داد.


داماد دوم هم فرداى آن روز يك ماشين پژو ٢٠٦ نو هديه گرفت كه روى شيشه‌اش نوشته
بود: «متشكرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسيد.
زن باز هم همان صحنه را تكرار كرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جايش تكان نخورد.


او پيش خود فكر كرد وقتش رسيده كه اين پيرزن از دنيا برود پس چرا من خودم را به
خطر بياندازم.


همين طور ايستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح يك ماشين بى‌ام‌و كورسى آخرين مدل جلوى پاركينگ خانه داماد سوم بود كه
روى شيشه‌اش نوشته بود: «متشكرم! از طرف پدر زنت :eek::surprised::biggrin:





:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
آموزش مادر زن داري، براي پسرهاي تالار خوب!!!!:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
 

fidele

عضو جدید
امشب تولده یک سالگیم تو باشگاهه
مبارکه
 

دغدغه مند

عضو جدید
من نمیدونم چرا موقعی که آدم تعطیله سخت تر و کمتر میتونه بیاد تا زمانی که میره دانشگاه سر کلاس؟:surprised:
یا ما خیلی بچه درسخونیم:):eek:
یا ...:razz:
 
  • Like
واکنش ها: mut

Roozbeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی انصاف ...
حتما این لحظه ایه که روزبه بهت گفت پیر شدی ...
نیگا .... بیچاره روزبه !!!

چرا حرف ميذاري تو دهن آدم؟؟؟؟؟؟:mad:
من به زينب بگم پير شدي؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!خانم به اين رعنايي
تازه ، اگه من له بشمم ، اين شكلي نميشم ، از بس كه رعنام;)
 

mut

عضو جدید
من یه چند وقتی نمیتونم بیام ...
خوشحال شدین خیلی انگار ؟؟؟؟
در ضمن زینب خانوم ببخشین اون روز یه هویی رفتم ...
همگی خدانگهدار ....
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
من یه چند وقتی نمیتونم بیام ...
خوشحال شدین خیلی انگار ؟؟؟؟
در ضمن زینب خانوم ببخشین اون روز یه هویی رفتم ...
همگی خدانگهدار ....

آخییییییی

هر جا هستی سلامت و شاد باشی
 
بالا