ماجراي بوسه يك مادر به رگهاي بريده فرزندش
ماجراي بوسه يك مادر به رگهاي بريده فرزندش
روزهاي محاصره/1
ماجراي بوسه يك مادر به رگهاي بريده فرزندش
خبرگزاري فارس: مادر شهيد وقتي پيكر بيسر وي را ميبيند، لبهاي خود را روي صفحه تلويزيون چسبانده و با ناله و گريان مي گويد اكنون ميتوانم حال حضرت زينب را وقتي رگهاي بريده برادر را بوسيد درك كنم.
در مرحله اول عمليات كربلاي 5، كه در آن دژ مشهور شلمچه توسط لشگر 19 فجر و 10 سيدالشهداء فتح شد. در آن عمليات، گردان حضرت المهدي (عج) كه بنده مسئول مخابرات آن بودم در فتح دژ، شركت داشت. مقابل دژ، توسط دشمن به وسيله آب به عمق 2 متر به صورت باتلاق در آمده بود و پس از آب سيم هاي خاردار و ميادين مين از دژ محافظت مي كردند.
پشت دژ تجمع زرهي دشمن گسترش يافته و سنگرهاي مشهور نوني شكل از دژ محافظت در جريان اشغال دژ، دشمن قصد داشت با اشغال جاده مواصلاتي، تنها محلي را كه قابل عبور و مرور بود اشغال كرده دژ را محاصره و نابود كند.
در آن صورت ما حتي اگر مي توانستيم از سيم هاي خاردار و ميدان مين به عقب برگرديم، مسير، باتلاقي و با آب پوشيده شده بود كه منجر به خفگي و غرق شدگي مي گرديد. بنابراين به هر صورت ممكن جاده شلمچه بصره بايد باز مي ماند تا از طريق، تداركات و تسليحات به نيروهاي مستقر در دژ مي رسيد و مجروحين به وسيله آمبولانس ها به عقب حمل مي شدند.
دشمن به قصد بريدن عقبه نيروهاي ما از ميان آب هاي راكد و باتلاق ها حركت كرد تا با اشغال جاده، مانع از پشتيباني نيروهاي گسترده شده در دژ شود. با حركت تانك ها به سوي تنها سرپل اين سوي آب گير، لحظه به لحظه احتمال محاصره شدن ما بيشتر مي شد. يكي از آرپي جي زن هاي گردان با تشخيص اين خطر بزرگ و به قصد عقيم گزاردن نقشه دشمن بسوي تانك هاي در حال حركت به سوي جاده شلمچه دويد تا با شليك موشك آر پي جي 7 مانع از حركت زرهي دشمن روي جاده شلمچه ـ بصره شود.
با انفجار اولين تانك عراقي بقيه تانك ها متوجه اين برادر شده و يكي از تانك هاي عراقي با شليك توپ 120 ميلي متري خود به صورت مستقيم سر و گردن به بالاي اين رزمنده قهرمان را پودر كرد. ولي وي همچنان بدون سر حدود 10 متر به دويدن خود ادامه داد و سپس بر زمين افتاد. البته با انفجار تانك عراقي جاده بسته و موضوع محاصره منتفي شد.
يك فيلمبردار از لحظات شليك آر پي جي 7 اين برادر تا شهادت وي را فيلم برداري كرد. بعدها مادر وي از موضوع فيلم برداري از شهادت فرزند خود مطلع شد و پس از پايان مراسم فرزندش خود را به اهواز رسانده و تقاضاي ديدن فيلم را مي كند. مسئولان تبليغات لشكر به دليل صحنه دلخراش جدا شدن و پودر شدن سر رزمنده آر پي جي زن حاضر به نمايش آن نشدند. اين مادر سه روز اصرار بر ديدن صحنه شهادت فرزندش داشت. در نهايت برادران تبليغات ناچار به نمايش فيلم شدند.
مادر، از طريق صفحه تلويزيون شاهد نبرد و سپس شهادت فرزندش شد و با اصرار فيلم را دوباره و سه باره ديد و گفت كه حالا فهميدم چرا در تهران نگذاشتند لحظه تدفين فرزندم پيكر او را ببينم. فيلم بردار وقتي شهيد بدون سر مي ديد دوربين را زوم كرده و از فاصله نزديك گردن بي سر شهيد را نشان داده بود.
مادر شهيد وقتي پيكر بي سر وي را مي بيند، لب هاي خود را روي صفحه تلويزيون چسبانده و با ناله و گريان مي گويد اكنون مي توانم حال حضرت زينب را وقتي رگ هاي بريده برادر را بوسيد درك كنم. از لحظات تصرف دژهاي مشهور شلمچه نحوه ي شهادت فرمانده ي اطلاعات لشكر 10 سيدالشهداء غلامرضا كيان پور است. وي به نقطه اي از دژ كه به سختي توسط نيروهاي زبده عراقي (كماندوها) محافظت مي شد رفت و درست در نوك پيكان نيروهاي ايراني تصرف كننده دژ قرار گرفت. درست در زمان پاكسازي نوني شكل ها بود كه توسط يكي از كماندوهاي عراقي هدف رگبار كلاشينكوف قرار گرفت و شديداً مجروح شد. ما فرصت رسيدگي به وي را نداشتيم و بايد مسيري كه اين رزمنده شجاع باز كرده بود را ادامه داده و نوني شكل ها را پاكسازي مي كرديم. پس از تثبيت نوني ها و رسيدن نيروهاي خودي به سه راه مرگ، من به محل شهادت كيان پور برگشتم و جنازه وي را به عقب انتقال داديم.